دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 104

خودتنبیهی شهید باقری برای قضاشدن نماز

شهید باقری در دوران سربازی دو ماه صبح تا ظهر آب نخورد تا یادش نرود که دو ماه پیش، یک شب نمازش قضا شده است.
کد خبر : 353011
636829303163989023_md.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، غلامحسین افشردی که بعدها در جبهه با نام مستعار حسن باقری شناخته می‌شد، در اسفند ۱۳۳۴ در تهران به دنیا آمد. او که در ۱۳۵۴ در رشته دامپروری دانشگاه اروميه پذيرفته شده بود، به دلیل فعالیت‌های سیاسی از دانشگاه اخراج شد. در ۱۳۵۶ به خدمت سربازی رفت. در دوران سربازی هم مبارزه با رژیم را کنار نگذاشت؛ به گونه‌ای که در جریان تصرف کلانتری ۱۴ و پادگان عشرت‌آباد نقش‌آفرین بود.


پس از پیروزی انقلاب به واحد اطلاعات سپاه پیوست و با آغاز جنگ به جبهه‌های جنوب اعزام شد. او با هوش و توان بالا خیلی زود و در دی ماه ۱۳۵۹ به‌‌عنوان یکی از معاونان ستاد عملیات جنوب انتخاب شد. این شهید بزرگوار سرانجام بعد از مجاهدت‌های فراوان در روز نهم بهمن‌ماه سال ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی فکه و بر اثر اصابت ترکش‌های گلوله خمپاره که در سنگر فرماندهان سپاه فرود آمده بود، به شهادت رسید.


در صفحه 27 کتاب «چشم بیدار حماسه» به قلم محمد خسروی راد درباره وی چنین می‌خوانیم:


سرباز که بود دو ماه صبح تا ظهر آب نمی‌خورد. نماز نخوانده هم نمی‌خوابید. می‌خواست یادش نرود که دو ماه پیش، یک شب نمازش قضا شده.


در دفتر خاطراتش خاطره قضا شدن نماز آن شب را نوشته بود: دیشب متأسفانه بدون اینکه وضو بگیرم روی تختم خوابیدم و زیر پتو رفتم تا بعداً قبل از خواب وضو بگیرم ولی خاک بر سرم شد خوابم برد و از لطف امام عصر (عج) دور ماندم. حالا چرا؟ خدا می‌داند. در این جا پاک ماندن مشکل است و خیلی چیزها قاطی می‌شود. وقتی انسان از نظر روحی خراب شود، از توجه امام عصر (عج) هم دور می‌شود. وقتی بیدار شدم یک ربع به پنج صبح بود. نماز مغرب و عشا را مافی‌الذمه به جا آوردم.


در این جا اذان صبح ساعت پنج است، امروز خیلی ناراحت‌کننده است. دل خوشی‌ام این بود که نمازم قضانشده است. ولی چه نمازی! یک مشت الفاظ را خواندن و نفهمیدن. نمازهایم اصلاً روح ندارد و من نگران نخواندن آن‌ها هستم. از صبح تا ظهر آب نخوردم، خیلی عصبانی بودم. ولی چه فایده؟ با این همه کبکبه و دبدبه نماز مغرب  و عشای دیروز را نخواندم.کاش نیامده بودم سربازی و این طور نمی‌شد.


تنها امیدم بخشایش حیّ متعال است، ولی هرچه بوده از تنبلی و سستی و بی‌ایمانی بوده است و بس. شرط کردم تا آخر این ماه تا نمازم را نخوانم شب‌ها نخوابم. همین داغ برای یک نفر که خودش را نوکر حضرت می‌داند بس است.


دیروز نامه ای به [...] نوشتم و حرف‌هایی زدم. امروز آن نامه را پاره می‌کنم تا به خودم گفته باشم من غلط می‌کنم دیگران را نصیحت کنم، در حالی که نماز مغرب و عشای خودم قضا می‌شود.


انتهای پیام/4104/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب