دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 100

پشتکار فرمانده برای آموختن زبان عربی

شهید باقری می گفت: من تشنه زبان عربی هستم و خیلی علاقه دارم که یاد بگیرم.
کد خبر : 351627
636738498116189164_md.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، غلامحسین افشردی که بعدها در جبهه با نام مستعار حسن باقری شناخته می‌شد، در اسفند ۱۳۳۴ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۴ در رشته دامپروری دانشگاه اروميه پذيرفته می‌شود، اما به دلیل فعالیت‌های سیاسی از دانشگاه اخراج شد. در سال ۱۳۵۶ به خدمت سربازی رفت. در دوران سربازی هم مبارزه با رژیم را کنار نگذاشت؛ به‌ گونه‌ای که در جریان تصرف كلانتری ۱۴ و پادگان عشرت‌آباد نقش‌آفرین بود.


پس از پیروزی انقلاب به واحد اطلاعات سپاه پیوست و با آغاز جنگ به جبهه‌های جنوب اعزام ‌شد. او با هوش و توان بالا خیلی زود و در دی ماه ۱۳۵۹ به‌‌عنوان یکی از معاونان ستاد عملیات جنوب انتخاب شد. این شهید بزرگوار سرانجام بعد از مجاهدت‌های فراوان در روز نهم بهمن‌ماه سال ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی فکه و بر اثر اصابت ترکش‌های گلوله خمپاره که در سنگر فرماندهان سپاه فرود آمده بود، به شهادت رسید.


در صفحه 80 از کتاب «من اینجا نمی‌مانم»که زندگینامه این شهید بزرگوار و خاطرات رزمندگان از وی به قلم علی اکبری است، از زبان یکی از همرزمان وی چنین می‌خوانیم:


روز اولی که به ستاد عملیاتی جنوب معرفی شدم، شهید باقری مرا صدا زد و گفت: از ترجمه چیزی بلدی؟ گفتم: زیاد وارد نیستم، ولی سعی خودمو می‌کنم. من زبان عربی را بلد بودم و با آن زبان تکلم می‌کردم، اما ترجمه اسناد جنگی را تا آن زمان تجربه نکرده بودم.


شهید باقری به من گفت: اینجا باید مطالب نظامی رو ترجمه کنین و همچنین اسناد عراقی رو. نگاهی به اسناد کردم، دیدم خیلی پیچیده و مملو از اصطلاحات نظامی است.


به او گفتم: فکر نمی‌کنم که بتونم اینها رو ترجمه کنم. گفت: اینها چیزهاییه که توی جبهه لازمه، مطمئن باش یاد می‌گیری، ناامید نباش.


بعد از آن، یک‌سری از اصطلاحات را به من یاد داد و من با تعجب دیدم که او از من که زبان عربی بلد هستم، واردتر است. البته او مسئول اطلاعات بود و اطلاعات را به بهترین نحو جمع‌آوری می‌کرد.


پس از آن به من گفت: من خیلی دلم می‌خواد بتونم زبان عربی رو تکلم کنم و با اسرای عراقی به زبون خودشون حرف بزنم و مترجم نداشته باشم و بتونم ممکالمات بی‌سیم اونها رو هم بفهمم، شما باید در این زمینه به من کمک کنین.


بعد ادامه داد: «من به‌قدری دوست دارم زبان عربی رو یاد بگیرم که مایلم هر چه زودتر این کار انجام شه و موفق به تکلم بشم، مثل ماهی.» گفتم: «یعنی چی؟» گفت: «ماهی توی آب چی می‌گه؟» گفتم: «نمی‌دونم! مگه ماهی چیزی هم می‌گه؟» گفت: وقتی ماهی توی آبه، اگه به دهانش نگاه کنی، دائم می‌گه آب، آب، آب؛ و این آب گفتن نشون می‌ده که او همیشه تشنه است و آب می‌خواد. من هم مثل ماهی، تشنه زبان عربی هستم و خیلی علاقه دارم که یاد بگیرم.


او آن قدر در این زمینه با پشتکار و علاقه فراوان تلاش کرد که خیلی زود زبان عربی‌اش قوی شد و توانست به‌راحتی با اسرا صحبت کند.


 انتهای پیام/4104/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب