دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 92

ابتکار شهید صولتی در زیر آتش گلوله

با ابتکار شهید صولتی، سه نفری خط مقدم را اداره کردیم تا موقعی که نیروهای لشکر رسیدند.
کد خبر : 349616
1666.jpg

به گزارش گروه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، شهید محمدرضا صولتی در تيرماه سال ۱۳۴۴ در یکی از روستاهای بخش دستگردان شهرستان طبس به دنیا آمد. به دلیل شرايط نامطلوب اقتصادی، در همان مقطع ابتدایی تحصیلاتش را ترک کرده و همراه پدر به كار كشاورزی و دامداری مشغول شد.


بعد از پيروزی انقلاب اسلامی به عضويت بسيج درآمد و در سال ۱۳۶۱ در عمليات مسلم بن عقيل (ع) در منطقه عملياتی سومار حاضر بود. پس از آن داوطلبانه به كردستان اعزام و در جریان پاكسازی روستاهای آن منطقه از گروهک‌های معاند فعال بود. در ۱۳۶۲ به مدت 18 ماه به عنوان پاسدار وظيفه و با مسئوليت فرماندهی پايگاه در ايرانشهر مشغول خدمت شد. پس از پایان دوران سربازی به عضويت رسمی سپاه درآمد و دوباره عازم مناطق جنگی گرديد.


در این زمان به عنوان فرمانده دسته درگردان قمر بنی‌هاشم (ع) تيپ مستقل انصارالرضا (ع) و بعد از حضور در چند عمليات و نشان دادن توانايی های خود به سمت فرماندهی گروهان برگزيده شد.


شهید صولتی پس از حماسه‌آفرینی در چندین عملیات، در اولین روز دی ماه سال 1366 در اثر اصابت تركش خمپاره دشمن در منطقه چنگوله به کاروان شهدای کربلا پیوست.


خاطره زیر به نقل از محمدعلی نظریان از همرزمان این شهید بزرگوار در صفحه 164 کتاب «با عاشورائیان» آمده است:


عملیات کربلای 5 بود. ما در محور عملیات و در کنار اروند صغیر بودیم. کنار ما پلی بود که عراقی‌ها به شدت آتش روی آن می‌ریختند تا راه‌های ارتباطی را قطع کنند. چندین ساعت درگیری شدید بین ما و عراقی‌ها برقرار بود. آنها آتش بسیاری ریختند. بیست و چهار ساعت گذشت و اصلاً غذایی به محور عملیاتی نرسید و بچه‌ها هم خسته بودند و هم گرسنه، ولی باز هم دست از مقاومت نمی‌کشیدند.


رضا فرمانده گروهان بود. در میان همان آتش شدید شجاعانه نیروها را هدایت می‌کرد و با حمایت روانی و روحیه دادن صدا می‌زد: بچه‌ها نگران نباشید! اگر هیچ نداریم خدا با ماست. درنگ نکنید. آتش بریزید! حدود چهارصد متری به عقب برگشت تا غذایی پیدا کند. چند کارتن بیسکویت را پیدا کرده بود. آورد جلو و به هر کدام از بچه‌ها زیر همان آتش شدید دشمن یک بیسکویت داد.


یک دفعه پیک خبر داد که مهمات تمام شد. بچه‌ها مهمات ندارند. رضا سریع جعبه مهمات را بغل زد و سنگر به سنگر بین بچه‌ها تقسیم کرد. همانطور که در زیر آتش مهمات تقسیم می‌کرد فریاد می‌زد: بچه‌ها غذا خوردید، این هم فشنگ. سریع آتش بریزید. با این که چندین شبانه‌روز بود استراحت نکرده بود، علی‌رغم این که قرار بود نیروهایی از لشکر محمد رسول الله (ص) برای تعویض برسند و نیامدند باز هم به بچه‌ها روحیه داد و چهل و هشت ساعت دیگر با لبخند و اخلاصی که داشت توانست بچه‌ها را به مقاومت در برابر دشمن نگه دارد.


بعد از 48 ساعت، همه بچه‌هایی که باقی مانده بودند یکی یکی سوار ماشین کرد و فرستاد عقب و فقط من بودم و بی‌سیم‌چی و خودش، باز هم چند ساعت طول کشید تا نیروها وارد محور شدند، اما او اجازه نداد برگردیم گفت شما دو نفر سریع بپرید داخل سنگرها و از هر سنگر چند ثانیه تیراندازی کنید و بعد سنگر را عوض کنید تا دشمن فکر کند که همه سنگرها نیرو دارد.با همین ابتکار محمدرضا، سه نفری خط را اداره کردیم تا موقعی که نیروهای لشکر رسیدند.


انتهای پیام/4072/4104/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب