خودشیفتهها هم عاشق میشوند؟
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، هر کسی که یک خود شیفته او را دوست دارد با تعجب از خود میپرسد: «آیا واقعاً او عاشق من است؟»، «آیا واقعاً من را قبول دارد؟». در چنین رابطهای طرفین مدام بین عشق و درد، ماندن و رفتن و شک و اطمینان دست و پا میزنند، اما انگار هیچکدام را نمیتوانند انجام دهند.
برخی از خود شیفتهها قسم میخورند که عاشقاند؛ و عدهای دیگر هم متقاعد شدهاند که هرگز نمیتوانند عاشق شوند. واقعا گیج کننده است زیرا خود شیفتهها گاهی احساس میکنند واقعاً نگران فرد مورد علاقهی خود هستند و بودن در کنار او برایشان لذتبخش است، اما فقط تا زمانی که رفتار فرد مقابل جوری باشد که به آنها احساس مهم بودن و برتر بودن بدهد. خود شیفتهها ادعا میکنند عاشق خانواده و همسر خود هستند، اما آیا واقعاً هستند؟!
عاشق یا عاشقنما؟!
خود شیفتهها ممکن است در اوایل آشنایی، شور و هیجان از خود نشان بدهند، اما این نوع شور و احساس همیشه تصویری از انتظارات، فانتزیها و خواستههای خود فرد است، عشقی که از خود نشأت میگیرد، نه از طرف مقابل. درچنین روابطی فقط توجه و رضایتی در آنها وجود دارد که غرور و خودخواهی یک خود شیفته را تأمین کند.
برای بیشتر خود شیفتهها، رابطه بر اساس یک داد و ستد است؛ هدف آنها این است که از یک خوشی مستقل و غیرمتعهدانه لذت ببرند. آنها فقط با این شرط وارد بازی میشوند که برنده باشند. خود شیفتهها این انرژی و هوش هیجانی را دارند که هیجانات و احساسات را به نفع خود دریافت کنند و بروز دهند. این ویژگی به آنها کمک میکند عشق و توجه افراد را با دوز و کلک صاحب شوند. خود شیفتهها در مورد اینکه همه دوستشان دارد و آنها را تحسین میکنند همیشه لاف میزنند.
مهارتهای اجتماعی خود شیفتهها در سطح خوبی است و این امتیاز به آنها این امکان را میدهد که در اولین برخورد تأثیر خوبی روی طرف مقابل بگذارند. آنها میتوانند دورنماهای رمانتیک و جالبی به طرف مقابل ارائه بدهند و او را با وعدهی عشقی پرشور و قولهایی وسوسه کننده بفریبند. خود شیفتههای عاشقپیشه، عاشق نماهایی ماهر و اغفال کنندهاند که ممکن است وارد ماجراهای عشقی متعددی شوند اما همچنان تنها باقی میمانند. بعضی از خود شیفتهها دروغ میگویند یا عشق گیجکنندهی خود را با کلام و رفتارهای نه چندان طبیعی بروز میدهند.
اگر از فرد خودشیفته در خواست شود در رابطه بیشتر صمیمی و با گذشت باشد او علاقهی خود را از دست میدهد و بدون واکنش صحنه را ترک نخواهد کرد. خیلی از خود شیفتهها به سختی میتوانند بیشتر از 6 ماه رابطهای را ادامه بدهند. آنها قدرت را به صمیمیت ترجیح میدهند و از مورد انتقاد قرار گرفتن بیزارند، چون باعث میشود احساس کنند ضعیف تلقی شدهاند. خود شیفتهها برای اینکه کنترل امور را حفظ کنند، از صمیمیت اجتناب میکنند و سلطه و برتری جویی نسبت به دیگران را به هر چیز دیگری ترجیح میدهند.
بازی دادن طرف مقابل برای خود شیفتهها همیشه بهترین حالت در رابطه است که هم میتوانند نیازهای خود را برآورده کنند و غرورشان را تغذیه کنند و هم راه را برای آشنا شدن و لاس زدن با پارتنرهای گوناگون باز بگذارند.
کسی که با یک خود شیفته طرف است ممکن است ناگهان یک شکست عشقی واقعاً تراژیک را تجربه کند چون به طور غیر منتظرانهای میبیند در عرض یک دقیقه عشق طرف مقابلش به ضد عشق تبدیل شده، بنابراین احساس مورد خیانت واقع شدن، مورد سوء استفاده قرار گرفتن و رودست خوردن به او دست میدهد.
بعضی از خود شیفتهها در روابط خود تا حدودی واقعگراتر هستند و روی هدفهای خود تمرکز میکنند. آنها احساسات مثبتی به طرف مقابل خود دارند اما اگر ازدواج کنند، انگیزهی کمی برای حفظ عشق و هیجان داشته و برای اجتناب از صمیمیت و نزدیکی در لاک دفاعی فرو میروند. این خود شیفتهها، سرد، بهانه جو و عصبانی میشوند مخصوصاً زمانی که با چالشی روبرو شوند یا شرایط باب میلشان نباشد. آنها فقط زمانی نیازهای همسرشان را تأمین میکنند که اسباب زحمتشان نباشد و غرورشان آسیب نبیند.
تعریف عشق چیست؟
عشق واقعی، نمایش مصنوعی ندارد و منفعل نیست؛ عشق به کسی یعنی اینکه او را بشناسید و خود واقعیاش را دوست داشته باشید. عشق، یگانگی دو نفر است که در عین حال میطلبد طرف مقابل را جدا از خودمان ببینیم. عشق مستلزم تلاش برای شناخت بیشتر، مسئولیت پذیری و توافق است. عاشق باید انگیزه داشته باشد که نیازها، احساسات و خواستههای فرد مقابل را بشناسد و از او حمایت کند. عاشق از شادی معشوق خود لذت میبرد و سعی میکند او را آزار ندهد.
ما وقتی که عاشق هستیم، نگران زندگی و رشد معشوقمان میشویم و سعی میکنیم نگرش او را درک کنیم هر چند که با نگرش ما تفاوت داشته باشد. عشق و علاقه مبتنی بر توجه، حمایت، احترام، همدلی و پذیرش است و ما باید برای عشق خود، زمان و انرژی صرف کنیم. اما خود شیفتهها هیچ انگیزه و تمایلی برای درک واقعی طرف مقابل خود ندارند.
خودشیفتهها حس همدلی ندارند یعنی نمیتوانند احساسات و نیازهای دیگران را ببینند و درک کنند. تحقیقات نشان میدهد خود شیفتهها دارای ناهنجاریهای ساختاری در قسمتی از مغز هستند که با همدلیهای هیجانی مرتبط است. از این رو، توانایی آنها برای واکنش احساسی مناسب نشان دادن و ابراز توجه و محبت به میزان قابل توجهی ضعیف است.
خودشیفتهها، دشواریهای زیادی در عشق ورزیدن دارند. آنها نه خودشان را شفاف میبینند و نه دیگران را. این افراد آدمها را مصداقی از خود میبینند، نه به عنوان اشخاصی جدا با نیازها و احساسات و افکار متفاوت. آنها در همدلی با خودشان زیادهروی میکنند! و قالب دفاعیشان مانع تعاملات مبتنی بر درک و همدلی با دیگران میشود.
اشتیاق خودشیفتهها برای کنترل میزان صمیمیت و آسیبپذیری، بازتابی از جنبههای منفی و ناخوشایند خودشان است که دوستش ندارند و معمولاً آنها را انکار میکنند. خودشیفتههای کمالگرا بیرحمانه دیگران را تحقیر میکنند و تلاش میکنند حریف خود را تخریب کنند تا ظاهر گول زنندهشان از کمالگرایی حفظ شود. تمام این چالشها باعث میشود توانایی و ظرفیت یک خودشیفته برای پذیرفتن واقعی دیگران مختل شود که شامل عشق دیگران به آنها نیز خواهد شد، یعنی نمیتوانند باور کنند کسی عاشق آنها باشد. در واقع هوش هیجانی یک خود شیفته به او کمک میکند دیگران را فریب بدهد و استثمار کند تا به خواستهاش برسد، اما ناتوانی او در همدلی و دلسوزی مانع میشود آزاری که به دیگری میرساند را درک کند.
آیا میتوانیم عشق را اندازه بگیریم؟
سنجش عشق کار سختی است اما تحقیقات حاکی از آن هستند که افراد عشق را از طریق 1) کلماتی که به عشق اعتراف میکنند، 2) اوقات با کیفیتی را با فرد مقابل سپری کردن، 3) هدیه دادن، 4) کمک و یاری رساندن و 5) نوازش، احساس میکنند. مطالعهای نشان داد افراد عشق را از این راهها نیز احساس میکنند: 1) علاقهای که طرف مقابل به کارهایشان نشان میدهد، 2) حمایت عاطفی و اخلاقی از آنها میکند، 3) حرفهای دلش را پیش آنها بازگو میکند، 4) برایشان ابراز احساسات میکند مثلاً من وقتی کنار تو هستم شادترم! و 5) عیبها و کاستیهایشان را تحمل میکند تا رابطهشان حفظ شود.
افرادی که خودشیفتهها را دوست دارند تشنهی جنبههای گفته شدهی عشق هستند. گاهی خود شیفتهها سرد و بیگانه میشوند، تحقیر میکنند و حالت تهاجمی میگیرند؛ گاهی هم از خود توجه و محبت نشان میدهند و انگار عشق میورزند. اینطور نیست که یک خودشیفته ذاتاً احساس نداشته باشد یا قادر به درک دیگران نباشد، بلکه مشکل او ریشه در ضربهای در دوران کودکیاش و کمبودهای فیزیولوژیکی دارد که بر برآوردهای هیجانی، درک متقابل و ابراز همدلی او تأثیر گذاشته است. ابراز عشق او میتواند اینگونه باشد: «من عاشق تو هستم اما...»! مثلاً آنقدر سرم شلوغ است که نمیتوانم برای ملاقاتت به بیمارستان بیایم؛ این جمله ممکن است بیمنظور به نظر برسد اما منعکس کنندهی عشق او به کسی که در بیمارستان انتظار ملاقاتش را میکشد نیست.
این آدم خودشیفته فقط زمانی ابراز عشق میکند که انگیزه داشته باشد. عشق او مشروط است و بستگی به تأثیری دارد که خودش دریافت میکند. وقتی فشار خواستهها بر دوش یک خودشیفته بیشتر میشود او خودخواهتر شده و عدم توانایی او برای ابراز عشق، آشکارتر خواهد شد.
کلام آخر اینکه: اگر این سؤال برایتان مطرح است که آیا یک خودشیفته میتواند عاشق شما شود یا نه، باید بگوییم سؤالتان اساساً ایراد دارد! هر چند مهم است که ذهن یک خود شیفته را درک کنید اما سؤالهایی که تکلیف شما را روشن میکند اینها هستند: آیا در کنار او احساس ارزش داشتن میکنید؟ آیا نگران شما میشود؟ آیا نیازهایتان را پاسخ میدهد؟ اگر جوابها منفی هستند پس اعتماد بنفستان را در کنار چنین آدمی تخریب نکنید و تصمیم بهتری بگیرید!
منبع: برترینها
انتهای پیام/4028
انتهای پیام/