دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

بازیگر نقش «بائو» در پایتخت: تا 14 سالگی صدایی ناهنجار داشتم!

قابل تصور نیست کسی تا 14 سالگی صدا نداشته باشد، امروز در 38 سالگی صاحب صدایی هنرمند باشد.
کد خبر : 28686

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه همشهری در مصاحبه با محمدرضا علیمردانی، جنبه‌های جدیدی از زندگی او را آشکار کرده است. متن این مصاحبه در ادامه می‌آید:


محمدرضا علیمردانی با بیماری مادرزادی ناتوانی تارهای صوتی (لارنژیت) متولد شد. دکترها از بهبودش قطع امید کرده بودند ولی عشق به تئاتر و بازیگری باعث شد که مایوس نشود و امیدش را از دست ندهد. علیمردانی در شرایط سخت روحی برای درمانش تلاش بسیار کرد و به هر ریسمانی چنگ زد؛ از سکوت و مراقبه گرفته تا پچ پچ در هوا و روزه‌های غذایی... دست آخر اراده آهنینش نجاتش داد و توانست با لطف خدا امروز به عنوان یکی از پرکارترین‌های صدا در انیمیشن ظاهر شود.


علیمردانی تجربیات سال‌ها تلاشش را در اختیار دیگران گذاشته و تبدیل به یکی از استادان برجسته فن بیان در دانشگاه خوارزمی و آموزشگاه آکادمی هنرهزاره و مکتب تهران شده است. علیمردانی سال 76 کارش را در تلویزیون با داریوش کاردان شروع کرد و بعدها در مجموعه‌های قطار ابدی، مامور بدرقه و آشتی‌کنان بازی کرد. تا امسال که به تیم پایتختی‌ها اضافه شد و البته خوب دیده شد. رمضان 94 برای علیمردانی رنگ و بوی دیگری داشت.


بائو رقیب انتخاباتی هما در شورای شهر، با خانواده معمولی فامیل می‌شود و خیلی هم خوش می‌درخشد. حالا که به قسمت‌های پایانی سریال رسیده‌ایم، بائو با صدای نخراشیده و شکل و شمایل کج و کوله‌اش، به یکی از شخصیت‌های دوست‌داشتنی و پایه‌های اصلی طنز این مجموعه تبدیل شده است. مخصوصا از وقتی بیننده‌ها فهمیده‌اند بائو همان صدای آشنای شرک2 و سالیوان شرکت هیولاها و صدای پدر در داستان کوسه، دیه‌گو، صدای قیطون‌خان (پدربزرگ پنگول در رنگین‌کمان )، نریتور حیات‌وحش و دیرین‌دیرین علی درخشی و خیلی انیمیشن‌های دیگر است، ارادت‌شان به او بیشتر شده است.


چه زمانی متوجه شدیدکه دوست دارید بازیگر شوید؟


دوران مدرسه بازیگری می‌کردم و درست نمی‌دانستم این حرفه چیست؟! بیماری صوتی هم داشتم و از مادرم به ارث برده ‌بودم اما برای خانواده و اقوام بازی می‌کردم. گاهی خانواده را می‌ترساندم و به آنها کلک هم می‌زدم. به خاطر شیطنت‌هایم حتی تنبیه هم می‌شدم. فیلم، کارتون و موزیک را با هیجان می‌دیدم و گوش می‌دادم ولی فکر نمی‌کردم که علاقه‌ام در این زمینه باشد. هیچ مشوقی نداشتم اما رفته‌رفته به این نتیجه رسیدم که به جز هنر هیچ حرفه دیگری را دوست ندارم و کنجکاو شدم و پیگیری کردم.


از کجا شروع کردید؟


بازیگری را از تئاتر شروع کردم یعنی به این نتیجه رسیدم که تئاتر ریشه این علاقه و ماجراست و سینما صنعت، هنر و دنیای خاصی است. بنابراین سال1377 در کلاس‌های کانون حر بازیگری تئاتر آموختم. سال1378 وارد دانشگاه شدم و بازیگری خواندم و در کنار تحصیل، بازیگری را تجربه می‌کردم. سپس صدا سر راهم قرار گرفت و این حرفه را هم پرورش دادم و به طور آکادمیک آن یاد گرفتم. دوستان و همراهان خوبی هم چون هومن حاجی‌عبداللهی داشتم. ما سال‌هاست که با هم در کار صدا فعالیت می‌کنیم. اگر به خاطر بیاورید سال‌های قبل با او و همسرش، صداپیشه عروسک‌های سیاسی چون بلر، بوش و جان‌کری بودیم. در برنامه «رنگین‌کمان» صداپیشه پدربزرگ پنگول بودم. من برای صدا و موزیک وقت گذاشتم و کار کردم و مسبب همه اینها بازیگری بود.


تصور می‌کردید شما که روزی مشکل صدا داشتید تا این اندازه معروف شوید؟


تصورش را نمی‌کردم، اما همیشه امید داشتم. در مقطعی از زندگی‌ام برای مدت طولانی ناامید بودم اما از ناامیدی هیچ جوابی نگرفتم و خسته شدم. این را هم بگویم که حرف می‌زدم و کل اندام‌های گفتاری‌ام به جز حنجره مشکلی نداشت. تنها به دلیل بیماری ارثی لارنژیت اختلال صوتی داشتم که سبب فرسودگی تارهای صوتی‌ام شده بود یعنی صدای گرفته و ناهنجار خش‌دار داشتم. پزشک‌ها هم ناامیدم کرده بودند و گفتند مشکل مادرزادی است. بعد از نا‌امیدی در 14 سالگی به خود امید دادم. تجربه به من می‌گوید،اگر همین‌طوری امیدوار باشید، روزی به واقعیت می‌پیوندد.


ماجرای قاری مصری که تحت تاثیرش قرار گرفتید، چه بود؟


این ماجرا را در کتابی خوانده ‌بودم. ما معلم قرآنی داشتیم. او تنها فردی بود که مسخره‌ام نمی‌کرد. او معلم خوشنویسی ما هم بود. حجره‌ای داشت و در آن پارچه‌نویسی و تابلو‌نویسی می‌کرد. من هم به حجره‌اش می‌رفتم. آن زمان کتاب قدیمی‌ داشت که در آن افراد موفق معرفی شده‌ بودند. یکی از این افراد موفق قاری مصری بود که بیماری مشابهی مانند بیماری من داشت و بعد‌ها یک قاری معروف شده بود. من هم دنبال او رفتم. روش او یک روش باستانی بود که مصری‌ها برای درمان صداهای آسیب‌دیده استفاده می‌کردند. من هم همان روش را شروع کردم اما این روش کاملا درمانم نکرد. با این روش قدم بزرگ و درستی برداشتم. بعد از یک ماه سکوت باید خیلی آرام صحبت می‌کردم و متوجه شدم بهتر صحبت می‌کنم. این امید بیشتری به من داد. این پروسه چند سال طول کشید تا دقیقا بدانم چه کاری انجام دهم و چه چیزی بخورم و چه چیزی نخورم و کلی با متخصصان گفتار درمان‌گر و جراح حنجره مراوده داشتم. مجموعه همه این اطلاعات کمکم کرد که بدانم چه کاری انجام دهم تا صدایم درست شود. همین حالا هم باید کلی رعایت کنم تا دچار مشکل نشوم.


چه شد که پای‌تان به حرفه دوبله و صداپیشگی باز شد؟


رنج کودکی‌هایم، صدای بدم بود. از همان بچگی می‌دانستم که اگر قدرت ابراز داشته‌ باشم می‌توانم موفق شوم. با همان صدای درب و داغان صداهای مختلف را تقلید می‌کردم. در هر حال، وقتی درمان اثرش را نشان داد، سراغ صدا رفتم.


نخستین کار حرفه‌ای‌تان در سینما و تلویزیون، چه بود؟


نخستین کار تصویری‌ام پخش نشد. اولین تجربه تئاترم سال1374 بود که آن را در تئاتر شهر اجرا کردیم. در همان سال بازی در مقابل دوربین را در کاری به نام «جنگ آفتاب» تجربه کردم. کارگردان این کار حمید فرخ‌نژاد بود. رامبد جوان دستیارش بود. 15قسمت از مجموعه را ضبط کردیم و تنها دو قسمت آن روانه آنتن شد که من بازی نداشتم و نمی‌دانم به چه دلیل بقیه قسمت‌ها پخش نشد اما اولین کاری که از من پخش شد، برنامه «نوروز 76» بود که من،‌هادی کاظمی، شهاب عباسی، حمید گودرزی، بیژن بنفشه‌خواه، علی سلیمانی و خیلی از دوستان دیگر در آن بازی داشتیم.


چگونه به سریال پایتخت خوانده شدید؟


اوایل دهه1370 از کانون حر به واسطه تئاتر و بازی با محسن تنابنده آشنا شدم و با هم دوستی داشتیم. در دوران دانشجویی هم دوستی‌مان ادامه داشت منتها او سرش شلوغ بود و من هم گاهی درگیر بازی و دوبله بودم. قبل از شروع فیلم‌برداری سریال «پایتخت4» دنبال بازیگر برای این نقش بودند و با برخی هم برای این نقش صحبت‌هایی شده بود.‌ هادی کاظمی دوست مشترک‌مان که قدیمی‌ترین و بهترین دوستم است، من را به محسن برای بازی در این نقش پیشنهاد کرده‌ بود. محسن با من تماس گرفت و گفت نمی‌دانم چرا در این سال‌ها به یادت نبودم.
بائو ویژگی‌های خاصی دارد. او با وجود اینکه عضو تازه‌وارد گروه پایتختی‌هاست اما در دل مردم جا باز کرده است.
او جاه‌طلبی و حسود و اندکی بچه‌ننه است و سعی دارد از موقعیت‌های جدیدی که به وجود می‌آید، استفاده کند. خصوصیات شخصیتی بائو از من دور بود.
بائو قصد خنداندن را نداشت و به عنوان یک شخصیت مکمل برای شکل‌گیری برخی ماجراها و داستانک‌ها وارد پایتخت شد و قرار بود جدی باشد. جدیت چنین شخصیتی با این خلق و خو در یک شهرستان ممکن است روال باشد، اما بعضی لحظاتش برای تهرانی‌ها و برخی هموطنان شاید بانمک باشد.


برای یادگیری لهجه از محسن تنابنده کمک گرفتید؟


این لهجه را پیش‌تر به یاد داشتم. وقتی‌ هادی این نقش را به من پیشنهاد داد، محسن یاد سریال «مامور بدرقه» افتاده بود که چند سال پیش با هم کار کرده بودیم. در آن سریال نقش یک تخمه‌فروش خلافکار مازنی را بازی کرده بودم. حالا محسن و سیروس مقدم از لهجه‌ام رضایت دارند.


ترانه‌هایی که در وسط سریال می‌شنویم، نواهای محلی قدیمی مازنی است. هنوز هم این آهنگ‌ها در علی‌آباد رواج دارد؟


بله! همه محلی و مربوط به همان مناطق است.آهنگسازی این ترانه‌ها کار آریا عظیمی‌نژاد است. تم اصلی‌اش موسیقی‌های محلی است و مدت‌ها روی آن کار شده.


اگر الان به شیرگاه بیاییم این آهنگ‌ها را می‌شنویم؟


بله! خودشان لذت می‌برند. البته آنها آهنگ‌ها را به شکل بومی‌تر دارند. آهنگساز آن ترانه‌ها را با فضای کار هماهنگ می‌کند. در این بین شاید چیزی به آنها اضافه یا قطعه‌ای را بازسازی کند یا شاید هم دقیقا از همان‌ها استفاده کند. آهنگساز سریال خیلی خلاق است.


چرا نسبت به دیگر دوستانی که اشاره کردید، کم‌کار بودید؟


دلایل مختلفی دارد که اگر بخواهم به آنها بپردازم باید وارد بخش دیگری از زندگی‌ام شوم؛ اینکه چه مشکلاتی و چه انتخاب‌های اشتباهی داشته‌ام. هیچ زمان گله نداشتم و همیشه گفته‌ام که باید این مسیر را صبورانه طی کرد و زمانی‌که نوبت تو شد،خداوند بهترین‌ها را برایت رقم می‌زند.


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته