دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
ماروین زونیس:

استبداد و استعمار عامل سقوط سلطنت پهلوی/۴مرتبه با شاه دیدار داشتم

نویسنده کتاب «شکست شاهانه» معتقد است که خودبزرگ بینی مفرط محمد رضا شاه، خوار شمردن مردم ایران، تظاهرهای پوچ سلطنت، نابرابری، فساد دربار و نقض حقوق بشر از جمله دلایل سقوط سلطنت پهلوی بود.
کد خبر : 257718

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، روان‌شناسی شخصیت محمدرضاشاه پهلوی به‌خوبی می‌تواند توهمات، بلندپروازی‌ها و وابستگی او را به اطرافیانش و مهم‌تر از آن، نیروهای بیگانه و از دیگر سو، عدم تکیه او به جامعه و مردم ایران را نشان دهد.


در همین راستا، تاکنون چند محقق در قالب کتاب و مقاله به بررسی روان‌شناسی محمدرضا شاه پرداخته‌اند، اما جذاب‌ترین کنکاش در بررسی شخصیت محمدرضا شاه را می‌توان از آن ماروین زونیس دانست. او در کتاب خود، «شکست شاهانه»، به بررسی اثرگذاری شخصیت محمدرضاشاه در تصمیمات مهم اخذشده در این دوره پرداخته و فرازونشیب‌های دوران سلطنت او را تشریح نموده است.


بر اساس نوع شخصیت محمدرضاشاه می‌توان به این نکته پای فشرد که او اگرچه در آبان ۱۳۵۷ طی نطقی رادیویی علاوه بر پذیرفتن اعترافات و اشتباهات خود، تضمین نمود که آینده ایران خالی از استبداد باشد، اما حتی اگر بر فرض محال، انقلابیون با درخواست او موافقت می‌نمودند، او پس از مدت کوتاهی دوباره مستبد می‌شد، زیرا استبداد وی ریشه در نوع شخصیت وی داشت.


مروری بر کتاب «شکست شاهانه» ماروین زونیس به‌خوبی نشان می‌دهد که شاه اگر حاکم ایران هم باقی می‌ماند، به‌محض اینکه زمینه‌های قدرت‌یابی‌اش مجدداً فراهم می‌شد، باز همان می‌شد که بود.


در گفتگو با پروفسور «ماروین زونیس» به بررسی این موضوعات پرداخته ایم که در ادامه می آید.


پروفسور «ماروین زونیس» استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه شیکاگو آمریکاست که وجهه ای بین المللی دارد. وی دانش آموخته دانشگاههای «ییل»، هاروارد و MIT است.


وی نویسنده کتاب معروف «شکست شاهانه» است. این کتاب با نام اصلی ابتدا در سال ۱۹۹۱ در شیکاگو به چاپ رسید. این کتاب ابعاد روانشناختانه شخصیت شاه مخلوع محمد رضا پهلوی از کودکی تا مرگ و رابطه این شخصیت با شکل گیری انقلاب اسلامی ایران را مورد بررسی قرار داده است.


ماروین زونیس پیش از این و در زمان حکومت شاه مخلوع، کتاب برگزیدگان سیاسی ایران را در زمینه جامعه‌شناسی ایران تألیف نموده بود.


*در یک تحلیل روانشناسانه در «شکست شاهانه» درباره محمد رضا پهلوی، شما درباره عللی که منتهی به انقلاب اسلامی ایران شد صحبت کرده اید. شما گفته اید که محمدرضا پهلوی شاه مخلوع ایران مبتلا به مشکلات روانی بود و به راحتی به دیگران وابسته می شد. به طور کلی به چه کسانی وابسته بود و آن افراد چه کسانی بودند؟ و چرا آن افراد به او کمک نکردند؟


بنا بر بحث من، محمد رضا پهلوی درحقیقت یک شخص ضعیفی بود که قدرت و امنیت به مراتب بیشتری توسط دیگران به او تزریق شده بود تا بتواند به عنوان پادشاه عمل کند. مهمترین این افراد خواهر دوقلویش شاهزاده اشرف و اسد الله علم بودند به علاوه ایالات متحده، و سفرایش که در طول سالهای مختلف صاحب پست سفارت بودند، و اعتقاد شخصی شاه که او برگزیده خداوند برای شاهنشاهی بود.


در هنگام انقلاب تمامی این منابع قدرت معنوی به هر دلیلی ناپدید شده بودند. شاهزاده اشرف به حدی در ایران منفور بود که آمریکایی ها مدت ها بود از شاه می خواستند تا روابطش را با او قطع کند که در نهایت شاه این کار را با فرستادن اشرف به سازمان ملل انجام داد.


زمانی که اشرف دوباره در هنگامه انقلاب به ایران بازگشت، شاه اعتقادش به وی را از دست داده بود.


اسدالله علم، دوست دوران نوجوانی شاه و نخست وزیر سرسخت در دی ماه سال ۵۷ بر اثر سرطان درگذشت.


سفرای ایالات متحده همیشه یک منبع حمایت و نصیحت برای شاه بودند. اما «آخرین» سفیر ایالات متحده، ویلیام سولیوان، کمترین اطلاعات را درباره ایران و خاورمیانه داشت.


او به غلط تصور می کرد که شاه یک آدم سرسخت است، مانند فردیناند مارکوس در فیلیپین جایی که او پیشتر سفیر بود. در نتیجه او از شاه خواست تا تصمیماتش را راساً و بدون حمایت ها و نصایح آمریکایی ها بگیرد.


این نکته که رئیس جمهور کارتر رسما اعلام کرد که حامی حقوق بشر در هر جایی است و فروش سلاح به شاه ایران را قطع می کند به این کمک کرد تا شاه مطمئن شود که او هر گونه حمایتی از سوی ایالات متحده را ازدست داده است. در نهایت بیماری شاه ضربه نهایی بود بر اعتقاد شاه که وی منتخب پروردگار است.


*آیا می شد انقلاب سرنوشت دیگری داشته باشد اگر افرادی که شاه به آنها اعتماد داشت جانب وی را در زمان انقلاب می گرفتند؟


این محتمل بود که اگر آنها قادر بودند اعتماد از دست رفته شاه به نقش خود را تقویت و یا احیا کنند، شاه به طور موثرتری عمل می کرد.


*آیا تحلیل روانشناسانه ی شما از شخصیت شاه و نقش او در انقلاب ایران یک جور تقلیل گرایی نیست؟ چرا که در تحلیل شما گویی علل انقلاب همین شخصیت ناتوان شاه بوده در حالی که انقلاب نتیجه ظلم و ستم و استبداد داخلی و سیاست خارجی وابسته و استعمار خارجی بوده است؟


من مقصودم این نبود که کاری تقلیل گرا باشد از آنجایی که شکست شاهانه به واقع بیشتر درباره شاه است تا میلیونها ایرانی که از او و حکومتش متنفر شدند. راههای بسیاری برای تجزیه و تحلیل انقلاب های پیچیده وجود دارد: سیاسی، اقتصادی، و یا از منظرهای دیگر مانند روانشناسی.


اما قطعا خودبزرگ بینی مفرط شاه، جشن تخت جمشید، احساسات ظاهر شده او در خوار شمردن مردم ایران، تظاهرهای پوچ سلطنت، نابرابری، فساد دربار، نقض حقوق بشر، و غیره همگی به ازدیاد تنفری کمک کردند که مردم ایران نسبت به او می پروراندند.


*آیا با شاه ملاقاتی هم داشتید؟ آگر بله چه چیز بسیار جالبی در شخصیت او بود که توجه شما را به خودش جلب کرد؟


من این فرصت را داشتم که چهار بار با او مصاحبه خصوصی داشته باشم. تصور میکنم شگفت انگیز ترین ویژگی او برای من که سن کمی داشتم تفوق او بود.


*محمد رضا شاه بسیار از اتحاد جماهیر شوروی وحشت داشت تا آن حد که از سفرای ایران در کشور های مختلف خواسته بود تا نامه های از پیش آماده ایی داشته باشند که در صورت حمله شوروی به ایران آنها سریعاً آمریکایی ها را در جریان بگذارند؟ چرا شاه تا به این حد در سیاست خارجی تحت الحمایه ایالات متحده آمریکا بود؟


من چیزی در رابطه با نامه برای اطلاع ایالات متحده از حمله شوروی نمی دانم. ایالات متحده پایگاه های شنود مستقر در مرزهای شوروی داشت پس قاعدتاً نیازی به اطلاع مکتوب از حمله شوروی نداشت.


در سالهای ابتدایی حکومت شاه، برای در قدرت ماندن به حمایت آمریکایی ها محتاج بود و اتفاقات سال ۱۳۳۲ منجر به تحکیم این رابطه بین شاه و ایالات متحده شد.


هر چه شاه خودبزرگ بین تر شد نیازش به ایالات متحده تا حدی کمرنگتر شد. اما تاکید رئیس جمهور کارتر بر حقوق بشر در همه جا و محدودیت ها بر فروش خارجی تسلیحات در کنار سوءبرداشت سفیر سولیوان از شخصیت شاه همگی شاه را متقاعد کردند که او حمایت ایالات متحده را از دست داده و اینها همگی اراده و توانایی او را برای یک رهبری موثر تضعیف کردند.


منبع: مهر


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته