حاتمیکیا، فیلمسازی که هیچگاه به دنبال سازش نبود
در فیلم «آژانس شیشهای»، حاتمیکیا از منظر خود همه صفبندیهای فکری موجود در جامعه را پرداخت می کند. او «حاج کاظم» را نماد «جریان حزب اللهی»ای در نظر می گیرد که آوینی هم او را مظلوم میخواند و میگوید «قسمت حزبالله از تمدن شهرنشینان، غربت و مظلومیت است و راستش از دنیا توقعی جز این نیز نمیرود. اینجا مهبط عقل است و حزبالله عاشق است و در میان دنیاداران با همان مشکلی رو به روست که هزار و چهارصد سال است اولیای خدا با آن روبه رو هستند.» حزب اللهی ای که برای خود سهمی از انقلاب در نظر نگرفته اما مردم او را تنها یک ریاکار دیگر می پندارند.
در این فیلم حاتمی کیا به خوبی صف بندی های خود را با جریانات مختلف مشخص می کند. او عدهای را تصویر می کند که به دور از فضای فکری جنگ و جبهه به دنبال زندگی عادی خود هستند و وقتی هم حاج کاظم آنها را محبوس می کند جز تعجب و کنکاش برای یافتن علت واقعه تلاش دیگری نمی کنند. اما این گروه کمترین دردسر را برای حاج کاظم به همراه دارند و او نیز برای اثبات خود در نظر این تفکر تلاشی نمی کند. تنها دیالوگش به دختری که پس از سال ها برای شب عید آمده است تا در کشور خودش و در کنار خانواده اش باشد؛ این است که «نمی دانم از من چه افسانه ای برای خودت میسازی!» و به او اجازه رفتن می دهد.
حاجکاظمِ آژانس شیشهای که همان حاتمی کیایی است که می شناسیمش، همه صف بندی های فکری را در مقابل تفکر خود می پندارد. همانطور که آوینی به خوبی گفت: «حزب الله بر عشق حرکت می کند و سایرین با عقل» و این جدال عقل و عشق نیز در کاراکترهای فیلم به درستی پدیدار شده است، حتی پسرش هم نمی تواند به راه پدر یقین کند تا آن زمان که صف بندی ها آشکارتر می شود و عشق جولانگاه خود را معین می نماید.
آژانس مسافربری ترکیبی از همه مشاغل، سلایق و اعتقادات است، نمادی کوچک از جامعه آن روز. حاجی بازاری ای که گمان می کند جنگ با پول او و امثالش اداره شده، مسافری که هیچ تحلیلی از شخصیت حاج کاظم ندارد و تنها می خواهد که از مخمصه خارج شود، دانشجوی معترضی که از تفکر حاج کاظم ها ناامید شده است تا تاجر و عمو نوروز و مردمی که تهمت غنیمت گرفتن از جنگ را به عباس می زنند. اما حاتمیکیا با وسواس خاصی نوع شخصیت گروگانها را مشخص کرده و دیالوگ هایشان را نیز با حساسیت فراوان چیده است. او می خواهد یک تنه در مقابل سازش بایستد، سازشی که شاید وجه مشترک همه صف بندی ها و جریانات و افراد که بسیاری از آنها حتی در جایگاه خود بدرستی عمل می کنند؛ باشد. حاتمی کیا همچون یک بچه بسیجی دل از تمامی گروه های سیاسی و فرهنگی بریده و همه آنها را غرق در سازش می بیند. همه حاج کاظم را می بینند اما درد او را متوجه نمی شوند. پای حرف ها و دعواها و خاطراتش می نشینند اما او را نمی فهمند. حاج کاظم همه این نفهمیدن ها را به سازش تعبیر می کند.
البته نگاه حاتمی کیا به دیگر صف بندی ها نگاه انتقادی است و هرگز در هیچ جای فیلم قصد حذف یک تفکر را ندارد، بلکه مدام در تلاش است تا برای شاهد هایش قصد و هدف خود را از انجام چنین کاری تشریح کند.
در طول سال هایی که حاتمی کیا به فیلم سازی مشغول است، همواره با جریان سازش دست به گریبان بوده است، همیشه در برابر آن ایستاده است و حرف هایش را فریاد زده است. در فریم فریم فیلم آژانس شیشه ای نیز فریادهای حاج کاظم شنیده می شود. حتی وقتی که هیچ دیالوگی رد و بدل نمی شود، گویی همهمه شاهدان شنیده می شود و حاج کاظم نیز گاهی توضیح می دهد و گاهی فریاد می کشد. فریاد هایی که پس از گذشت سال ها از ساخت و پخش؛ هنوز هم در ذهن مخاطب ماندگار مانده است.
البته در طول روند فیلم های حاتمی کیا نوع نتایج بدست آمده از مشاجره او با سازش نتایج متفاوتی بدست آمده است. در فیلمی مانند آژانس شیشه ای هر چند حاج کاظم می تواند به هدفش برسد و عباس را به هواپیمای لندن می رساند اما نمی تواند جریان سازش را متقاعد به همدلی کند، البته نویسنده به درستی در نظر داشته است که اگر هر کدام از این نوع تفکر ساعاتی را در کنار این تفکر طی کنند، به خلوص نیت و درستی راه او آگاه می شوند اما امکان تغییر راهشان ممکن نیست و فقط ممکن است همکاری خیلی ساده ای با کاراکتر اصلی فیلم داشته باشند و در انتها باز هم این قهرمان فیلم است که باید یکه و تنها طی طریق کند و به سمت اهداف مد نظر خودش حرکت کند.
نوعی صراحت لهجه در آثار حاتمی کیا نسبت به جریان سازش وجود دارد، که آن را می توان از صحبت هایش پیرامون برخی از کارگردانان و اصحاب سینما دریافت، اما بارزترین نمود رفتاری حاتمی کیا با این نوع تفکر در فیلم آژانس شیشه ای پدیدار است؛ جایی که حاج کاظم از مسئول آژانس مسافرتی خواهش می کند تا هر طور شده بلیط پروازشان را صادر کند، اما او که دو مسافر سفارش شده دارد به این خواسته تن نمی دهد و بلیط را به مسافران فرنگی مآبش می دهد. در اینجا حاج کاظم با همان لحن مردی که توانسته بلیط بگیرد به شانه حاج کاظم می زند و می گوید: «حسین جوون!! باطلش کردی؟! بلیطای ما رو باطل کردی رفت!»
صراحت لهجه حاتمی کیا با جریانات سازش هم همین گونه بوده است که به شانه آنها زده، آنها را حسین جون خطاب کرده و با دلخوری حرفش را صریح گفته است که اغلب، این صراحت به تندروی متهم شده است.
البته این نوع برخورد او با جریانات روشنفکری، مذهبیِ به دور از انقلابی گری و انسانهای بیتفاوتی که تنها به زندگی شخصی خود اهمیت میدهند در تقریبا تمامی آثار حاتمی کیا وجود دارد، اما این فیلم آیینه تمام نمای تمام حرف های موجود میان او و جریانات متهم به سازش است.
اینکه در این نوشته عمده فکت های به آژانس است نه به معنای نوبد این صراحت در باقی آثار حاتمی کیا است بلکه بواسطه تمام نمایی آژانس از تفکر حاتمی کیا است، چه آنکه مواجهه حاتمی کیا پس از ساخت «چ» و پیروی از «خط مقاومت» و تقویت آن برای همه همچنان زنده است، صراحتی که باعث شد حاتمیکیا را از جوایز جشنواره آن سال دور کنند تا به خیال خودشان او را تنبیه کرده باشند، در حالی که حاتمی کیا پر افتخارترین کارگردان سینمای ایران که دیگر نیازی به سیمرغ ندارد! باید دید که حاتمی کیا در فیلم جدیدش «به وقت شام»، در برابر حرفها و نظرات این افراد و گروه ها آن هم در باب مسئله مهمی همچون سوریه و داعش چه حرف هایی برای گفتن دارد.
*کارشناس ارشد رسانه
انتهای پیام/