همه آنچه که باید در مورد فرمانده نیروی قدس سپاه بدانید
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، «اواخر سال ١٣٦٠، وقتی محسن رضایی، فرمانده کل سپاه، حکم فرماندهی تیپ ثارالله را به قاسم سلیمانی داد و محمود اشجع، فرمانده وقت سپاه منطقه ٦ کشوری، با این انتصاب مخالفت کرد، شاید هیچکدام نمیدانستند این جوان ٢٣ ساله با نبوغ نظامی تحسینبرانگیزش، سالها بعد شخصیتی فراملی خواهد شد و افسران CIA از وی به عنوان قویترین مأمور مخفی خاورمیانه یاد خواهند کرد...»؛ این ابتدای مقدمه کتاب «روزی روزگاری قاسم سلیمانی» است که درباره روزگار او در دوران دفاع مقدس است. اما قاسم سلیمانی که این روزها با خبر پایان داعش نامش بر سر زبانهاست، کیست؟
حسن سلیمانی از روستاییان «قناتملک» در شهرستان «رابر» استان کرمان در ٢٠ اسفند ١٣٣٥ صاحب پسری شد و نام او را «قاسم» گذاشت.
قاسم ١٣ساله بود که پس از پایان دبستان شهر رابر را ترک کرد و در ١٨ سالگی پیمانکار سازمان آب کرمان شد. ورزشکار هم بود و کاراته کار میکرد و جزء مربیان پرورشاندام نیز بود.
دو سال به انقلاب مانده بود که با حجتالاسلام رضا کامیاب از اهالی شهر مشهد که در ماههای رمضان برای تبلیغ به کرمان میآمد، آشنا شد و به انقلابیون پیوست.
رفاقتشان، اما در هفتم مرداد ٦٠ که سازمان مجاهدین خلق کامیاب را ترور کرد، ناتمام ماند. البته این دوستی کوتاهمدت باعث میشود که قاسم را با روحانیای از مشهد به نام آیتالله سیدعلی خامنهای آشنا کند که تا امروز ادامه دارد.
انقلاب که پیروز شد، همزمان با کار، به عضویت مجموعه «سپاه افتخاری» کرمان درآمد. خودش گفته باید برای انقلاب فعالیت میکردیم، پس وارد سپاه شدم.
سلیمانی به مرور فرمانده پادگان قدس سپاه در کرمان شد. شهریور ٥٩ که جنگ ایران و عراق شروع شد، چند گردان را در سپاه کرمان آموزش میدهد و به جبهههای جنوب میفرستد.
خودش هم به همراه یک گروهان به سوسنگرد میرود تا جلوی پیشروی دشمن را در جبهه «مالکیه» بگیرد. همین آغاز راهی است که باعث میشود قاسم سلیمانی در اکثر عملیاتهای نظامی هشت سال دفاع مقدس مانند «عملیات والفجر ٨» که منجر به فتح «فاو» شد، کربلای ٤، کربلای ٥ و تکشلمچه، حضور مؤثر داشته باشد.
جنگ که تمام شد، او که فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود، به کرمان برمیگردد و با اشراری که از مرزهای شرقی، بهخصوص افغانستان وارد میشدند، به مبارزه ادامه میدهد.
حدود ١٠ سال بعد، در سال ٧٩، فرماندهی کل قوا، قاسم سلیمانی را بهعنوان دومین فرمانده «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» میگمارد.
از این به بعد است که حضور قاسم سلیمانی در مجامع عمومی و اخبار کمرنگ میشود. طالبان در افغانستان قدرت گرفته و حالا حضور سردار سلیمانی بهعنوان فرمانده که آن مناطق را به خوبی میشناسد، غنیمتی است.
قاسم سلیمانی در چهارم بهمن ۱۳۸۹ درجه سرلشکری خود را از مقام معظم رهبری دریافت میکند و آیتالله خامنهای در تقدیری از او، قاسم سلیمانی را «شهید زنده» نامیده است.
رسانههای غربی درباره سلیمانی گفته اند که او نقش مهمی در عقبراندن اسرائیل از جنوب لبنان، جنگ افغانستان، شکلدهی به فضای سیاسی عراق پس از سرنگونی رژیم صدام و تغییر روند جنگ داخلی سوریه داشته است. داعش که فعال شد، در خرداد ٩٣ به شمال عراق حمله میکند.
تصرفات شهرهای عراق که وسعت میگیرد، باعث میشود نام سردار سلیمانی هم کمکم به صدر اخبار بیاید. او که سالها پیش در رسانههای عراق به «ژنرال بیسایه» معروف بود، حالا چهره او با موهای سفیدشده در جلد مجلات خارجی و داخلی عیان میشود.
همان روزها، روزنامه «ساندیتایمز انگلیس»، «والاستریت ژورنال» و «نیویورکتایمز» مدعی شدند ایران فرماندهی ارتش ازهمفروپاشیده عراق را بر عهده گرفته تا با داعش بجنگد. قاسم سلیمانی هم مقابله با داعش را در دفاع از بغداد بر عهده دارد.
یکی از خبرگزاریهای داخلی به نقل از رسانههای اقلیم کردستان عراق، نوشته بود در مرداد ۱۳۹۳، سردار سلیمانی نسبت به حمله داعش به اربیل هشدار داده است.
با حمله داعش در مرداد ۱۳۹۵، مسعود بارزانی از آمریکا و ترکیه تقاضای کمک میکند. دو روز بعد، جنگندههای آمریکایی در اربیل به پرواز درمیآیند.
این در حالی است که ۴۸ ساعت قبل از پیوستن جنگندههای آمریکایی به عملیات دفاع از اربیل، یگانی از نیروهای ویژه به فرماندهی سردار سلیمانی و بنا به درخواست شخص بارزانی، در کنار پیشمرگان کُرد در حال نبرد با داعش بودند. به دنبال دفع خطر داعش، مسعود بارزانی شخصا نامه تشکری برای ریاستجمهوری ایران با این مضمون فرستاد که ایران بار دیگر در سختترین شرایط به دفاع از اقلیم کردستان عراق برخاسته است.
حاج قاسم در سوریه
چند روزی است که با حضور سردار سلیمانی، شهر «البوکمال» در نزدیکی مرزهای سوریه و عراق در حومه جنوب شرقی دیرالزور، از دست داعش آزاد شده است.
اهمیت آزادسازی شهر البوکمال که از آن به عنوان آخرین دژ مستحکم داعش در سوریه یاد میشد، برای جریان مقاومت آنچنان مهم و تعیینکننده بود که سردار نامی ایران تصمیم گرفت در راستای تحقق وعدهاش برای پایاندادن به سیطره این شجره خبیثه ملعونه، ٧٢ ساعت فرماندهی میدان مستقیم نبرد را بر عهده بگیرد تا خاطره شیرین نقش این فرمانده در آزادسازی مناطقی مانند موصل، تکریت، جرفالصخر، حفظ «سامرا» و «کربلا» از چنگ داعش، جلوگیری از سقوط اربیل و... در عملیات «امالمعارک» بار دیگر در اذهان ملتهای منطقه تداعی شود.
سردار را فاتح جنگ حلب در سوریه میدانند و حضور او در سوریه باعث شده تا وزارت خزانهداری آمریکا نام او را در لیست تحریم قرار دهد.
جان مگوایر افسر سابق سیا گفته است که در نبرد القصیر که چهار سال پیش در سوریه صورت گرفت و منجر به بازپسگیری شهر استراتژیک القصیر توسط ارتش سوریه شد و نقطه عطفی در جنگ بود، تحت نظارت و فرماندهی سردار سلیمانی بوده است و این نبرد را «یک پیروزی بزرگ» برای او خواند.
اینجا بود که پس از وقوع یک انفجار مهیب در دمشق، شایعه شهادت قاسم سلیمانی در رسانههای جهان پیچید، اما چند روز بعد او در دیدار مسئولان نظام با مقام معظم رهبری حضور پیدا کرد.
سردار از زبان دیگران
روحیه و شخصیت سردار سلیمانی همیشه جذاب بوده است تا آنجا که ابراهیم حاتمیکیا در فیلم «بادیگارد» شخصیت و حتی گریم نقش اول فیلم را که پرویز پرستویی آن را بازی میکند، شبیه «حاج قاسم سلیمانی» طراحی کرده است.
رسانههای غربی هم در مورد شخصیت او مطالب جالبی گفتهاند. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی نوشته: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی باهوش میدانند.
بسیاری از مقامات آمریکا که این چندساله را صرف متوقفکردن کار افراد وفادار به سلیمانی کردهاند، میگویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند مبهوت کارهای او شدهاند. شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش آمریکا عاجزانه میگوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه میخواهد؟!».
روزنامه آمریکایی «مککلتی» هم در گزارشی نوشت: «سلیمانی برای توقف درگیریها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پادرمیانی کرده است.
یکی از نخستین و مهمترین پیروزیهای سلیمانی بر آمریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی. او در ژانویه سال ۲۰۰۵، زمانی به عراق آمد که عراقیها برای نخستینبار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوقهای رأی میرفتند. در حالی که آمریکا حمایت شدیدی از نخستوزیرشدن ایاد علاوی میکرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغاز کرد و بهشدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشتهای رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دموکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند».
نشریه آمریکایی «نیویورکر» در سال ۹۲، به فرمانده سپاه قدس از زبان مأموران سیا و مقامات عراقی پرداخت و با بیان اینکه سردار سلیمانی بهندرت صحبت میکند، وی را دارای یک کاریزمای نهفته دانست. در این گزارش «جان ماگویر» افسر سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) سردار سلیمانی را قدرتمندترین عامل در خاورمیانه که کمتر کسی چیزی درباره او شنیده، معرفی کرده است.
یک مقام سابق ارشد عراقی نیز قاسم سلیمانی را فردی زیرک و استراتژیستی بهشدت باهوش توصیف کرده و گفته بود: «زمانی که وارد اتاقی میشود که مثلا ۱۰ نفر در آن حضور دارند، او جلو نمیآید، همان جا در طرف دیگر اتاق بسیار آرام مینشیند. صحبتی نمیکند، نظری نمیدهد و تنها مینشیند و گوش میدهد؛ و البته قطعا همه در آن اتاق تنها به او فکر میکنند».
زلمای خلیلزاد، سفیر سابق آمریکا در افغانستان نیز در مورد سردار سلیمانی گفته است: «همانقدر که مقامات آمریکایی سلیمانی را به جنگافروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایاندادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی بهویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد».
یکی از نمایندگان مجلس عراق و از دستیاران ارشد نوری المالکی، درباره سردار سلیمانی گفته: «او فردی است که آرام سخن میگوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف میزنید، بسیار ساده برخورد میکند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمیدانید چه قدرتی دارد، هیچکس نمیتواند با او بجنگد».
روابط شخصی قاسم سلیمانی
همچنین نقل شده است که قاسم سلیمانی علاقه خاصی به سربازان شهید دارد و با خانوادههای آنها دیدار میکند. خودش در جایی گفته: «زمانی که فرزندان شهیدان را میبینم، میخواهم آنها را ببویم و از خود بیخود میشوم».
سردار سلیمانی از دوستان نزدیک و صمیمی شهید «عماد مغنیه» بود. قاسم سلیمانی برادر کوچکی به نام سهراب دارد. او درخصوص روحیات قاسم به خبرگزاری فارس گفته: «حاج قاسم خیلی وقت نمیکند به خانواده برسد، اما آدمی بسیار عاطفی است و حتی تا زمانی که نسبت به مسائل زندگی من اطمینان پیدا نکرد، مرا رها نکرد، مدام من را کنترل میکرد، چون من در سازمان زندانها کار میکردم و با زندانیان در ارتباط بودم؛ حتی اگر یک موتور میخریدم تا اطمینان پیدا نمیکرد که چگونه آن را تهیه کردهام راحت نمیشد، شاید به نوعی تمام زندگی اطرافیان ما را زیر نظر داشت تا خدای ناکرده به راه کج و آلوده کشیده نشویم»
منبع: روزنامه شرق
انتهای پیام/