«هرس» جهانبینی من از جنگ است/ مصائب دیدهشدن رمان اول
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، دومین رمان نسیم مرعشی با عنوان «هرس» به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است. مرعشی که سال گذشته به عنوان برگزیده جایزه ادبی جلالآل احمد انتخاب و معرفی شد نام خود را به عنوان جوانترین برگزیده این جایزه ادبی در ایران ثبت کرد.
مرعشی سابقه فعالیت روزنامهنگاری نیز دارد و به گفته خودش، با چنین پیش زمینه کاری قدم در وادی نوشتن گذاشته است.
«هرس» به عنوان دومین رمان این نویسنده جوان نویدی است از تولد یک نویسنده پردغدغه و با قلمی توانا در ادبیات داستانی این روزهای ایران. به بهانه انتشار این رمان با وی به گفتگو نشستیم.
* شما نویسنده جوانی بودید که برگزیده مهمترین جایزه ادبی دولتی ایران شدید. دوست دارم بدانم دنیای این نویسنده جوان بعد از این جایزه چه تغییری کرد؟
شانس بزرگی که داشتم این بود که نگارش کتاب هرس را شروع کرده بودیم که کتاب اولم برنده جایزه و بعد از آن پرمخاطب شد. اگر کتاب را شروع نکرده بودم ممکن بود هراس نگذارد آن را شروع کنم.
معلمم، آقای محمدحسن شهسواری، همیشه میگفتند بدترین اتفاق برای یک نویسنده کتاب اول این است که دیده شود. راست میگویند. سختیهایی که دیده شدن کتاب اول به همراه دارد باورنکردنی است. از طرفی ترس خراب کردن موفقیت به دست آمده، و از طرف دیگر قضاوت سختگیرانه کسانی که مدام درباره این حرف میزنند که جایزه حقت نبوده شیرینی جایزه را تلخ میکند.
* خانم مرعشی در «هرس» شاهدیم که شما به عنوان یک نویسنده هم دچار تغییراتی نسبت به کار اول هستید و هم نه. از سویی با شناختی که از شما دارم میدانم که تم هر دو رمان شما به نوعی به مواجهه شما با زندگی شخصیتان و آنچه تجربه کردید باز میگردد. هم جنگ و هم مهاجرت منظورم است. فکر میکردم شما بعد از رمان اول و از نظر مضمونی در «هرس» کمی از این «خود» بیرون بیایید و آنچه را الان میبینید برای ما بنویسید نه آنچه که شاید قبلا دیده شده و این اتفاق انگار رخ نداده است.
راستش نمیدانم منظورتان از «آنچه الان میبینم» چیست ولی میتوانم بگویم که آنچه الان میبینم را در کتاب «پاییز فصل آخر سال است» نوشتهام و جهانبینیام درباره نسل امروز در آن کتاب آمده است.
جهانبینیام درباره اثرات جنگ را هم در کتاب هرس نوشتهام. اگر فکر میکنید در هرس از خودم نوشتهام، کاملا اشتباه میکنید. من در زمان پایان جنگ پنج ساله بودهام. چیزهایی از آن روزها را به یاد دارم، اما نه بچهای دارم که درگیر پسر یا دختر بودنش شده باشم و نه اتفاقاتی که برای شخصیت داستان افتاده در زندگی من یا اطرافیانم رخ داده است. البته من با چنین پرسشهایی درباره کتاب قبل هم روبهرو بودهام. بارها پاسخ دادهام که چقدر از شخصیتهای رمان خودم بودهام و بارها پاسخ دادهام که تنها بخشی از ویژگیهای شخصیتها از من آمده. بقیهاش کولاژی است از اطرافیانم و تخیل.
اصلا مگر میشود نویسندهای از خودش در شخصیتها خرج نکند؟ برای من غیرممکن است و در ضمن آنرا ارزشگذاری نمیکنم. شخصیت رمان هرس کاملا زاییده تخیل است اما اگر نمونه واقعی آن را در دست داشتم یا خودم شبیه زن داستان بودم چقدر خوب بود و شاید شخصیت بهتری خلق میشد.
* منظورم این بود که بعد از پاییز فصل آخر سال است انتظار داشتم از شما بیشتر درباره جامعه امروزمان بخوانیم. یعنی کیفیت و فضای آن رمان این انتظار را به وجود آورده بود
شاید به نظر شما جهانبینی فقط مربوط به اتفاقات امروز جامعه است. اما من اینطور فکر نمیکنم. اینکه ماجرای رمان هرس قبلا دیده شده را نمیدانم اما میدانم دربارهی جنگ زیاد خواندهایم و من هم جهانبینی خودم را نسبت به این رویداد دارم.
* فردی در سن و سال شما وقتی میخواهد از یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر یعنی جنگ بنویسند، چه وجهی از آن را مهمتر میداند. شما نسبت به جنگ چه حسی دارید؟
برای من تمام وجوه جنگ مهم است. از طراحی و اجرای عملیاتها بگیرید تا موضوع شهدا، جانبازان، خانوادههایشان، بیماران اعصاب و روان بعد از جنگ، مسایل اقتصادی و حکومتی آن و... بین وجوه مختلف جنگ تفاوتی از نظر اهمیت قایل نیستم. اما اگر سوالتان این است که درباره کدام یک به خودم اجازه میدهم حرف بزنم، در حال حاضر مسایل بعد از جنگ در شهرهای جنگزده.
من این مسایل را زندگی کردهام. بعد از جنگ شهرهای جنگزده دچار مشکلاتی بودند که کسی زیاد از آنها نشنیده. شهرهای خلوتی که مردم داشتند آرام آرام به آنها برمیگشتند. مردمی که هم با اوضاع بد اقتصادی درگیر بودند و هم با مسایل روانی بسیار. از دست دادن عزیزان، زندگی، زمین، شهرهای شادی که دیگر شاد نبودند و مردمی که نمیتوانستند جنگ را از زندگیشان حذف کنند و به زندگی عادی برگردند، همه از موضوعاتی است که میتوانم مطمئن باشم وقتی دارم از آنها حرف میزنم روی زمین سفت پا میگذارم.
* هرس در ادبیات داستانی این روزها یک اتفاق است، اتفاقی که میشود دوستش داشت و از قضا از آن دوستداشتنیهای تلخ است. سوژه این رمان و مسیر حرکت آن چطور خلق شده است؟
طرح بخش اصلی رمان هرس را قبل از رمان پاییز فصل آخر سال است داشتم. میخواستم به جای پاییز آن را بنویسم اما فکر کردم برایم سخت است و چقدر خوشحالم که این تصمیم را گرفتم. بعد از کتاب قبل هم اعتماد به نفسم برای نوشتن بالا رفت و هم تجربهام. هرس رمان مشکلتری بود و برای نوشتنش به این تجربه نیاز داشتم.
* هرس داستان هولناکی دارد. روایتی است از زوال آدمها در بستر زیستی که خود ساختهاند و نساختهاند. تلخی شدید این داستان در کنار تعلیقش آدم را به خواندن و البته کند خواندن داستان ترغیب میکرد. چرا اینقدر تلخ؟
دلیل ساده و واضحی دارد. جنگ در خاطره من تلخی محض است. پدیدهای که زندگی را آشفته و مضمحل میکند. خیلیها بعد از خواندن نسخه اولیه پیشنهاد دادند به کتاب صحنههای شادی اضافه کنم یا پایان آن را خوشتر بنویسم. تلاشم را کردم اما نتوانستم. جنگ برای آن مردم روزهای خوشی نساخته بود و من شادیهایشان را به خاطر ندارم. نتوانستم چیزی که حس نکردم را بنویسم.
* من رمان شما را همانند کار قبلی اثری رئالیستی دیدم. اثری که انسان و نه موقعیت زیستی او در محور آن هستند. انسانهایی که بیشتر از آنکه محیط به آنها چیزی تحمیل کرده باشد خود در حال تحمیل موقعیت زیستیشان به همدیگر هستند. خانم مرعشی به نظر شما این شیوه زیستی چقدر به آنچه مخاطب شما این روزها حساش میکند نزدیک است؟
با حرفتان موافق نیستم. جنگ به عنوان اثر محیطی بسیار پررنگی به شخصیتهای رمان من تحمیل شده. من فکر میکنم در زندگی اجتماعی همه ما در همین دورانی که در آن زندگی میکنیم هم اثرات محیطی که به ما تحمیل میشوند نقش پررنگی دارند. در کتاب اولم بیشتر به این موضوع پرداختهام.
* از طرف دیگر من داستان شما را داستانی پر از نماد نیز دیدم. برای من خرمشهر، نخلها و حتی پیرزنان آن روستا حکم نوعی نماد را داشتند. این نمادپردازی حکم چه چیزی را دارد؟
راستش دنبال نمادسازی نبودم. فکر میکنم هر خوانندهای با توجه به خوانش خود نمادسازی میکند.
* از این هراسی ندارید که مخاطب جلب شده به رمان اولتان با خواندن این کار و فضای متفاوت آن ریزش کند و به اصطلاح نام و ساختار ذهنی که او از شما ساخته بود فرو بریزد؟
ترس زیادی از این موضوع داشتم. اما جایی از نگارش کتاب متوجه شدم این ترس به من و به کتاب آسیب میزند و سعی کردم آن را فراموش کنم. مخاطب برای من مهم است. هر نویسندهای کتابش را چاپ میکند که مخاطبها بخوانند و چه لذتی بالاتر از بیشتر خوانده شدن؟ اما چیزهای مهم دیگری هم در نوشتن وجود دارد. من دوست داشتم دربارهی آن برهه از تاریخ، درباره مردم آن شهر بنویسم. و سعی کردم کتاب را به بهترین شکلی که در توانم هست بنویسم. تصورم این بود که به خاطر بومی بودن کتاب، دیالوگهایی با لهجه جنوبی و تلخی قصه، مخاطبهای کمتری داشته باشم اما حالا خیلی خوشحالم که استقبال از کتاب از چیزی که من تصور میکردم خیلی بالاتر بوده است. این من را به نوشتن امیدوار میکند.
منبع: مهر
انتهای پیام/