فرصت بینظیر جریان دانشجویی
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، انقلاب اسلامی ایران چهارمین دهه از حیات خود را در حالی به پایان میرساند که شاهد کنار رفتن تدریجی مدیران و کارگزاران نسل اول و دوم خود است و از سویی با توجه به سرعت تحولات و نیازهای اداره یک حکومت اسلامی کارآمد، ضروری است که نسل جدیدی از نخبگان از نسل سوم و چهارم این انقلاب به سرعت آماده حضور در عرصههای مدیریتی شوند تا با تقویت و حفظ نقاط قوت کشور در زمینه رفع برخی خلأها و کاستیهای کشور نیز که به هر دلیل در طول سالهای گذشته برطرف نشده گامهای موثری را بردارند.
بدیهی است که چنین مهمی مورد پذیرش و قبول همه دلسوزان کشور و مسئولان است؛ اما آنچه محل بحث است و خصوصا در سالهای اخیر با عدم درک این واقعیت از سوی برخی مسئولان مواجه شده این است که نسل بعدی مدیران کارآمد و پخته کشور از چه مسیری میبایست تربیت شده و به بالندگی برسند؟
مسیری که در سالهای دور بیشتر مورد توجه و اقبال در امر اداره جامعه بود، همان موروثی بودن مشاغل و مسئولیتهاست که ترجمه امروزینش را میتوان همان واژه «ژن خوب» -که با بازخورد منفی اجتماعی روبهرو شد- تعریف کرد. مسیری که در آن روزگار به بروز یک قحطالرجال در عرصه مدیریت کشور منجر شد و در صورت اتکا به آن میتواند چنین آفتی را پیشروی انقلاب اسلامی قرار دهد که حتی در صورت فهم ضعفهای بنیادین و داشتن راهحلهای مناسب برای رفع آن به دلیل خلأ نیروی انسانی پرورش یافته نتوان قدم از قدم برداشت.
برای درک بهتر چنین وضعیتی میتوان به یک ماجرای تاریخی اشاره کرد که در سال 1285 شمسی رخ داد و طی آن آیتا... طباطبایی که از رهبران عدالتخواهان بود، قصد داشت تا زمینه برخی اصلاحات بنیادین و تشکیل مجلس و عدالتخانه را فراهم آورد اما نامه فردی مشهور به ناصرالملک -که از رجال مشهور و برجسته عصر قاجار بود- به آیتا... طباطبایی، جدا از بحث درخصوص شخصیت نویسنده نامه و دلایل نگارش آن، حاوی نکات مهمی است و وی در آن نامه تلویحا ضمن همراه نشان دادن خود با علمای عدالتخواه مشکل اصلی در جهت اصلاح وضعیت آن روز کشور را «ضعف منابع انسانی» دانسته و مهمترین دلیل آن را در آن روزگار معضلات پرورش نیروی انسانی باسواد به علوم جدید میداند.
به اعتراف تاریخنگاران، ناصرالملک از معدود رجال عصر قاجاریه است که میتوان او را به دلیل آنکه مرد جهان دیدهای بود و اولین تحصیل کرده ایرانی در دانشگاه آکسفورد محسوب میشود و سالها تجربه حضور در عرصه حکومتداری را با تکیه بر علم و آگاهی خود دارا بوده، جدی گرفت و بر همین مبنا محتوای نامهاش را نیز بهعنوان یک خلأ جدی مدنظر قرار داد و روی آن تأمل کرد.
مسیر دیگری که طی سالهای اخیر نیز تا حدودی کارآمدی خود را به اثبات رسانده و نیازمند توجه بیشتر مسئولان و متولیان امر است، مسیر اعتماد به جریان دانشجویی از سوی مسئولان و همچنین جدی گرفتن آن از سوی خود دستاندرکاران مجموعههای دانشجویی در جهت پرورش نیروی انسانی نخبه برای اداره کشور است.
بنابراین آنچه در حال حاضر از آن میتوان بهعنوان فرصت بینظیر جریان دانشجویی یاد کرد تلاش برای پرورش نسلی متعهد و آزمون پس داده در عرصه مدیریتهای جمعی و تشکیلاتی است که با یک برنامهریزی درست زمینهساز تخصصیتر شدن مجموعه نیروهای انسانی آن میشود. البته این مدل نیروسازی ضمن آنکه دارای تجربه موفق عینی در داخل است، دارای نمونههای خارجی در کشورهای پیشرفته نیز هست. شاید برای مخاطبان جالب توجه باشد که بدانند در بسیاری از کشورها بخشی از مالیاتی که دولتها جهت اداره کشور از مردم جمعآوری میکنند خرج مجموعههایی همچون «boy couts» میگردد که مهترین کارویژه آنها پرورش نیروی انسانی مسئولیتپذیر در سنین نوجوانی است.
حال با توجه به آنچه گفته شد به نظر میرسد ضمن آنکه مسئولان باید قدر نیروی جوان متعهدی که در دانشگاه به صورت خودجوش در مجموعههای دانشجویی فعالیت میکند و نسبت به کشور و انقلاب خود بیتوجه نیست و در جهت رشد و ارتقای آن بدون هرگونه چشمداشت مادی تلاش میکند را بدانند و تسهیلگر امورشان باشند، از جریان دانشجویی مومن انقلابی نیز این انتظار هست که مهمترین کارویژه خود را نیروسازی یا به تعبیری «نخبهپروری سیاسی» قرارداده و همه برنامههای خود را حالا که در ابتدای سال تحصیلی است با توجه به این مهم تدوین کند.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/