دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
10 مرداد 1396 - 10:54
یادداشت اختصاصی دکتر ابراهیم متقی*

بحران در روابط آمریکا و روسیه؛ آنارشی و قدرت نسبی

اخبار منتشر شده از سوی رسانه‌های بین‌المللی بیانگر این موضوع بود که به قدرت رسیدن دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوی آمریکا سطح روابط آمریکا و روسیه را ارتقا خواهد داد. تجربه راهبردی آمریکا و اتحاد شوروی در دوران جنگ سرد نیز چنین واقعیتی را منعکس می‌کرد.
کد خبر : 199634

همواره روابط مقام‌های کاخ سفید در دوران جمهوری‌خواهان با رهبران کاخ کرملین سازنده و همکاری جویانه‌تر بوده است. علت آن را باید در نگرش راهبردی کارگزاران جمهوری‌خواه نسبت به ضرورت‌های امنیتی ایالات متحده دانست.


تحریم‌های جدید آمریکا علیه روسیه یادآور نشانه‌هایی از الگوی رفتاری رونالد ریگان در سال 1981 است. ریگان توانست زمینه‌های ائتلاف راهبردی آمریکا و اروپای غربی برای محدودسازی تحرک ژئوپلیتیک اتحاد شوروی را فراهم آورد. ریشه‌های چنین تضادی مربوط به توسعه و تحرک ژئوپلیتیکی اتحاد شوروی در محیط پیرامونی یعنی افغانستان بوده است. هم اکنون ترامپ تلاش دارد تا الگوی رفتاری خود را در واکنش به فرایند استقرار نیروی نظامی روسیه در شبه جزیره کریمه منعکس سازد.


روسیه به مقام‌های آمریکایی اعلام کرده است که تعداد کارگزاران دیپلماتیک خود را به 450 نفر کاهش دهد. کاهش این تعداد از کارگزاران دیپلماتیک به مفهوم آن است که ایالات متحده قادر خواهد بود تا ماموریت‌های محوله برای کارگزاران خود در جمهوری فدراتیو روسیه را پیگیری کند. از همه مهمتر اینکه برای انجام چنین اقدامی به ساختار دیپلماتیک آمریکا فرصت لازم داده شده تا کاهش 325 نفره مجموعه دیپلماتیک را تا سپتامبر (شهریور) مدیریت و سازماندهی کند. اعطای چنین فرصتی به مفهوم نشانه‌هایی از تعامل سازنده در دوران بحران خواهد بود.



ریشه‌های راهبردی بحران اقتصادی و امنیتی آمریکا و روسیه


محور اصلی همه اینگونه تضادهای راهبردی به حوزه رقابتی آمریکا و روسیه در ارتباط با «حوزه خارج نزدیک» مربوط می‌شود. روسیه نتوانست موقعیت خود را در حوزه خارج نزدیک تثبیت کند. به همین دلیل است که گرایش‌های سیاسی غربگرا در گرجستان و اوکراین زمینه شکل‌گیری تضادهای جدید سیاسی و راهبردی بر اساس مولفه‌های ژئوپلیتیکی را در روابط آمریکا و روسیه اجتناب ناپذیر کرده است. پیوند مولفه‌های صلح سرد و جنگ سرد در روابط آمریکا و روسیه را باید در حوزه‌های مختلف جغرافیایی مشاهده کرد. در دوران موجود نه تنها موضوع مربوط به بحران شبه جزیره کریمه در روابط آمریکا و روسیه از اهمیت زیادی برخوردار است بلکه به بحران سوریه می‌توان به عنوان یکی از حوزه‌های جغرافیایی رقابت آمریکا و روسیه در آینده توجه کرد.


بحران را باید به عنوان واقعیت تکرارپذیر سیاست بین‌الملل دانست. به همانگونه‌ای که انسان‌ها در روابط اجتماعی و حوزه فعالیت‌های سازمانی خود با نشانه‌هایی از رقابت، رویارویی و تعارض مواجه می‌شوند، کشورها نیز در سیاست بین‌الملل بدون بحران و تعارض به ثبات و موازنه نایل نمی‌شوند. هرگاه نشانه‌هایی از بحران در روابط کشورها به ویژه قدرت‌های بزرگ شکل می‌گیرد، انعکاس آن را باید در ظهور موازنه جدیدی تعریف کرد زیرا در فرایند کنش بحرانی، همه قابلیت کشورها بسیج می‌شود.


تحریم‌های کنگره آمریکا نه تنها در ارتباط با موضوع موشک‌های بالستیک ایران اهمیت دارد بلکه باید آن را در ارتباط با نقش‌یابی کره‌شمالی، شلیک موشک‌های بین قاره‌ای و واکنش نسبت به الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه دانست. روزهای پایانی جولای (اوایل مرداد) را می‌توان به‌عنوان نقطه عطف جدیدی در روابط امنیتی و راهبردی روسیه و ایالات متحده دانست. تضادهای امنیتی و راهبردی آمریکا و روسیه که از زمان بحران اوکراین آغاز شده بود، پیامدهای پرمخاطره‌ای برای اعتبار سیاسی و قابلیت راهبردی روسیه به وجود آورد.



عوامل ساختاری رقابت امنیتی و راهبردی آمریکا و روسیه


نظریه پردازانی همانند «استفان والت» و «کنث والتز» واقعیت‌های رقابت کشورهایی همانند آمریکا و روسیه را طبق واقعیت‌های ساختار آنارشیک تبیین کرده‌اند. آمریکا و روسیه در زمره بازیگرانی محسوب می‌شوند که از قابلیت و قدرت ژئوپلیتیکی گسترده‌ای برخوردارند. بنابراین طبیعی است که انتخاب راهبردی آنان تابعی از دو مقوله «موازنه» و یا «الحاق» باشد. مشابه چنین الگویی را آمریکا به عنوان اصلی‌ترین قدرت راهبردی جهان در برخورد با کشورهایی همانند ایران و کره‌شمالی نیز پیگیری می‌کند.


شکل جدیدی از رقابت آمریکا و روسیه در حال ظهور است که مبتنی بر ترکیبی از نشانه‌های ژئوپلیتیکی و ناسیونالیستی است. ترامپ را باید نماد ناسیونالیسم آمریکایی دانست. به همان گونه‌ای که پوتین در قد و قواره تزارهای روسی تلاش دارد تا انگاره‌های سیاسی و فرهنگی روسیه را در قالب ناسیونالیسم جدید معنا کند. رقابت‌های آمریکا و روسیه در دوران جنگ سرد ماهیت ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی داشت. هم اکنون دیگر آثاری از رقابت‌های ایدئولوژیک دوران جنگ سرد مشاهده نمی‌شود.


آمریکا تلاش دارد تا با «ژست‌های راهبردی» دونالد ترامپ، سطح جدیدی از معادله قدرت در ارتباط با کشورهای حوزه مقاومت را سازماندهی کند. از همه مهمتر اینکه، کشورها در وضعیت عدم اطمینان به سر می‌برند. بنابراین تلاش هر کشور برای تغییر در موازنه قدرت، چالش‌های راهبردی خاصی را در محیط منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد می‌کند. دونالد ترامپ به لحاظ شخصیتی از ویژگی‌هایی برخوردار است که آمادگی بیشتری برای بهره‌گیری از ژست‌های تهاجمی برخوردار است.


گرچه قدرت نسبی روسیه در مقایسه با آمریکا به میزان قابل توجهی کاهش یافته است، اما واقعیت‌های راهبردی بیانگر این موضوع است که ایالات متحده از سیاست محدودسازی قدرت روسیه حمایت به عمل می‌آورد. همه نشانه‌های فرهنگی و ژئوپلیتیکی روسیه و آمریکا نشان می‌دهد که زیرساخت‌های جدیدی از جنگ سرد شکل گرفته و در حال گسترش است. دیدار دوستانه دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین در چارچوب اجلاسیه گروه بیست در هامبورگ نتوانست تاثیر قابل توجهی بر فرایند بهینه سازی روابط آمریکا و روسیه به جا گذارد.


در چنین اوضاعی طبیعی به نظر می‌رسد که ترامپ تلاش کند تا الگوی روابط آمریکا با کشورهایی همانند ایران، روسیه و کره‌شمالی را بر اساس نشانه‌هایی از رویارویی سازماندهی کند. الگوی رفتاری باراک اوباما، رئیس‌جمهوری سابق آمریکا در برخورد با کشورهایی همانند ایران و روسیه طبق نشانه‌هایی از «موازنه نرم» شکل گرفته بود. در حالی که دونالد ترامپ از سازوکارهای مربوط به «موازنه سخت» بهره می‌گیرد. موازنه سخت رفتاری است که در آن دولت‌ها، راهبردهایی را برای روزآمدسازی قابلیت‌های خود اتخاذ و بدین ترتیب ائتلاف و ضد ائتلاف‌هایی نیز شکل می‌دهد.


روایت‌های بحران راهبردی در روابط آمریکا و روسیه


سه روایت در ارتباط با عوامل تاثیرگذار در بحران روابط آمریکا و روسیه ارائه شده است. هریک از این سه روایت بخشی از واقعیت‌های روابط آمریکا و روسیه را منعکس می‌سازد. همه سه روایت بر این موضوع توافق دارند که رقابت بازیگران در ساختار آنارشی سیاست بین‌الملل، زمینه‌های شکل‌گیری و گسترش بحران را به وجود می‌آورد. روایت نخست، مبتنی بر نقش مولفه ژئوپلیتیکی در رقابت قدرت‌های بزرگ و بازیگران منطقه‌ای است. روایت دوم بر تمایز ویژگی‌های شخصیتی و الگوی رفتاری ترامپ و باراک اوباما تاکید دارد. به عبارت دیگر ویژگی‌ دوم را باید در قالب نشانه‌هایی از کنش شخصیتی کارگزاران سیاسی و سیاست خارجی کشورها تبیین نمود. روایت سوم را باید بر اساس شاخص‌های ساختاری نظام بین‌الملل تبیین نمود.


روایت اول بر نشانه‌های ساختاری رقابت و تعارض آمریکا و روسیه تاکید دارد. طبق مولفه‌های ساختاری بحران روابط آمریکا و روسیه، طبق عوامل و نشانه‌های ژئوپلیتیکی تعریف می‌شود. در نگرش مقام‌های آمریکایی نسبت به روسیه همواره دغدغه‌هایی از توسعه طلبی وجود داشته است. از سوی دیگر آمریکا تلاش دارد تا «سیاست سد نفوذ» دوران جنگ سرد را تداوم دهد. چنین رویکردی به مفهوم آن است که رقابت‌های ژئوپلیتیکی بر اساس معادله قدرت تعریف می‌شود.


رویکرد آمریکا و روسیه در ارتباط با شبه جزیره کریمه با یکدیگر متفاوت است. روسیه الحاق شبه جزیره کریمه را به عنوان بخشی از ضرورت ژئوپلیتیکی خود می‌داند. در حالی که آمریکا آن را در راستای نشانه‌هایی از توسعه طلبی روسیه در منطقه تلقی می‌کند. لایحه تصویب شده در کنگره آمریکا، زمینه شکل‌گیری تحریم‌های یکجانبه آمریکا علیه شرکت‌هایی را به وجود می‌آورد که چنین تحریم‌هایی را علیه ایران، کره‌شمالی و روسیه نادیده انگارد. ساختار سیاسی آمریکا از این ویژگی برخوردار است که زمینه‌های لازم برای محدودسازی ساختاری قدرت سایر بازیگران را به وجود می‌آورد. کنگره آمریکا را می‌توان بخش دوم دیپلماسی اجبار ایالات متحده در ارتباط با موضوعات راهبردی دانست.


روایت دوم مبتنی بر انگاره‌هایی است که درباره سیاست تهاجمی ترامپ از آن یاد می‌شود. اگرچه ترامپ ژست تهاجمی بیشتری از باراک اوباما اتخاذ می‌کند، اما واقعیت آن است که الگوی رفتاری باراک اوباما زیرساخت‌های نهادی و حقوقی لازم برای تحریم اقتصادی روسیه را به وجود آورد. در دوران ترامپ سیاست‌هایی پیگیری می‌شود که همانند موضوعات مربوط به ایران، زیرساخت‌های آن از دوران اوباما شکل گرفته و به گونه مرحله‌ای ادامه پیدا کرده است.


اگرچه محدودیت‌های ساختاری شکل گرفته علیه روسیه دارای ریشه‌های تاریخی و زمینه‌های ژئوپلیتیکی است، اما مقام‌های آمریکا و روسیه هنوز امیدوارند تا بتوانند سطح جدیدی از روابط همکاری‌جویانه را بازتولید نمایند. ساختار سیاسی روسیه به این موضوع اشاره دارد که باید اقدامات متقابل پرشدت‌تری را علیه ایالات متحده به کار گیرند در حالیکه پوتین بر سازوکارهای عادی سازی روابط متقابل آمریکا و روسیه تاکید دارد. کاهش کارگزاران دیپلماتیک آمریکا در روسیه تاثیر چندانی در الگوی روابط دو کشور به جا نمی‌گذارد.


نشانه روایت سوم را باید در ارتباط با بازتولید جنگ سرد جدید آمریکا و روسیه دانست. چنین رویکردی ماهیت ساختاری در سیاست بین‌الملل دارد. واقعیت آن است که اولین گام برای آغاز جنگ سرد جدید آمریکا علیه روسیه مربوط به سال‌های ریاست جمهوری باراک اوباما است. باراک اوباما تلاش داشت تا زمینه‌های لازم برای کنترل قدرت منطقه‌ای روسیه را به وجود آورد. سیاست خارجی روسیه در اوکراین فاقد ظرافت‌های دیپلماتیک بوده ودر نتیجه زمینه اختلاف سیاسی و تضادهای راهبردی جدید در روابط آمریکا و روسیه را اجتناب ناپذیر کرده است.


فرجام سخن


بحران در روابط آمریکا و روسیه نشان می‌دهد که معادله قدرت به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. به عبارت دیگر با کاهش قدرت نسبی روسیه بعد از افول قیمت انرژی زمینه برای افزایش تضادهای جدید فراهم شده است. آمریکا و روسیه به دلیل تاریخی، فرهنگی و ژئوپلیتیکی دارای رقابت‌های پایان ناپذیری هستند. بخشی از این رقابت‌ها را باید در ارتباط با ساختار سیاسی نظام بین‌الملل تبیین نمود. بدین ترتیب هرگاه نشانه‌هایی از رقابت میان بازیگران ایجاد می‌شود، دو موضوع قدرت نسبی و موازنه از اهمیت بیشتری برخوردار است.


رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه آمریکا بر این موضوع تاکید داشت که تحریم‌ها نشانه ادامه همکاری‌های اقتصادی، امنیتی و راهبردی ایالات متحده با روسیه خواهد بود. بیان چنین رویکردی به مفهوم آن است که سیاست آمریکا مبتنی بر نشانه‌هایی از محدودسازی قدرت روسیه در سطح جهانی است. کاهش قدرت نسبی روسیه زمینه فشارهای سیاسی و اقتصادی بیشتر آمریکا علیه سایر کشورها را امکانپذیر می‌سازد. چنین رویکردی نشان می‌دهد که ترامپ و ساختار راهبردی آمریکا از انگیزه بیشتری برای گسترش محدودیت راهبردی علیه سایر کشورها برخوردارند.


واقعیت‌های موجود سیاست بین‌الملل بر این موضوع تاکید دارد که اگر کشوری قدرت خود را واگذار کند، در آن شرایط طبیعی به نظر می‌رسد که با فشارها و محدودیت‌های بیشتری مواجه شود. همکاری‌های آمریکا و روسیه در دهه اول قرن 21 ماهیت گذرا و ناپایدار دارد. به همانگونه‌ای که بحران واقعیت سیاست بین‌الملل محسوب می‌شود، تضاد منافع بازیگران نیز به عنوان بخش دیگری از چنین واقعیتی تلقی خواهد شد. در ساختار آنارشی هر کشوری که به نشانه‌های قدرت خود توجه نکند و یا اینکه در معرض الحاق و دنباله روی قدرت‌های بزرگ قرار گیرد، دشواری‌های بیشتری را در آینده تجربه خواهد کرد.


*عضو هیات علمی دانشگاه تهران


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب