فرصتی برای رسیدن از خود به خدا
مصطفی فیض، خبرنگار خبرگزاری آنا در سمنان- کافی است دست دراز کنی و به آن چنگ بزنی تا با رهایی از بندها و گرههای دنیوی در دایره عشق بیکران ابدی رها شوی. در فراموشی ذهن و سختی دل باز هم حضور و خشوع در محضر عشق میتواند راهی برای نجات و آغازی دوباره باشد. راهی برای معرفتی جانفزا و ماندگار.
اعتکاف فرصتی برای رفتن به سفر است، سفری سخت و دشوار اما روحافزا. سفری برای عبور از خود، از نیاز خود، از خواستههای خود برای رسیدن به خدا. سفری از خود تا خدا. تا هستی محض تا معبود بیهمتا.
و در این میان معتکفین عاشق چه زیبا برخوان گسترده الهی حاضر میشوند تا دلوجان را از فیض وجود ربوبی سیراب سازند.
و چه لذتبخش آنکه در این در بزم معتکفان عاشق حضور یابی و دقایقی چند را به همنشینی و همکلامی با این مقربان خوان نعمت الهی سپری کنی.
در مسجد فاطمه الزهرا سلامالله علیها دانشگاه آزاد اسلامی سمنان، جایی که معتکفانی در کسوت استاد و کارمند و دانشجو از دانشگاههای شهرستان سمنان در بهترین روزهای خدا در آن گوشهنشین شدهاند، به سراغشان میروم و از احوالشان میپرسم.
در شرایطی که تقریبا هیچکدامشان میل به گفتوگوی رسانهای ندارند، با این قول که عکسی از ایشان منتشر نکنم از حس و حال و هوایشان میپرسم. اینکه دنبال چه میگشتند، چه گمشدهای داشتهاند که در این مراسم معنوی به جستجویش آمدهاند؟
دانشجویی 21 ساله که برای بار دوم است پا در این سفر نهاده اینگونه میگوید: «گفتم بیایم اعتکاف کنم ببینم با خودم چند چند هستم؟! حسابوکتاب خودم را برسم. خیلی جای خوبی است. الان فکر میکنم سال بعد که درسم تمام میشود و نمیتوانم در فضای دانشجویی در این مراسم شرکت کنم به این جمع غبطه میخورم. در این جمع بچههایی هستند که ترم اول یا دومیاند و میتوانند سالهای بعد هم شرکت کنند، اما من از اینکه نمیدانم سال بعد کجا هستم تا در مراسم اعتکاف دانشجویی که صفای دیگری دارد شرکت کنم ناراحتم.»
یک عضو هیات علمی که او هم برای بار سوم است که لذت این سفر معنوی را چشیده در پاسخ به سوال من گفت: «هرکسی که به مراسم معنوی اعتکاف میآید به دنبال خدا میگردد و به دنبال خودش، میخواهد که خودش را پیدا کند و از پیدا کردن خودش به خدا برسد و امیدواریم که هرکس در این مراسم حضور پیدا میکند از این فرصت استفاده کرده و بتواند مسیر بندگیاش را هموار کند.»
دانشجوی 23 سالهای که برای اولین بار این میهمانی را تجربه میکرد، گفت: «چند سالی بود که به فکر حضور در این مراسم بودم اما هیچگاه توفیق حضور نصیب من نشده بود. حالا که دوران دانشجویی باعث شده تا بتوانم در این مراسم شرکت کنم، فرصت خوبی است تا باخدای خود بتوانم خلوت کنم. امور دنیا اینقدر ما را سرگرم خودکرده که شاید در بیشتر اوقات نتوانیم به این شکل با او خلوت کنیم. خیلی خوشحالم که توانستم اینجا باشم.»
دانشجوی کناری که حرفهای ما را شنید به شیرینی وارد بحث شد و ادامه داد: «اینکه بچهها سه روز باخدای خودشان خلوت میکنند برای من خیلی جذاب است. حقیقتا من نیاز داشتم. فکر میکنم در طول سال گاهی لازم است که انسان دکمه Stop را بزند و متوقف شود و با خدای خودش خلوت کند .خودم هم به این فضای معنوی نیاز داشتم و دوست داشتم متوقف شوم و به سالی که گذشت، رفع کاستیها و خلأها و به آینده فکر کنم.»
برای مدتی به افعال و کردار معتکفین خیره ماندم . ترکیبی از انسانهای نامتجانس به لحاظ ظاهری اما هماهنگ در این رفتار معنوی دیده میشد. این سوال در ذهنم نقش بست که چهرههای مختلف با تیپ و ظاهر متفاوت در این مراسم حضور پیدا کردند. چه چیزی وجود دارد که با همه سختیها و مشقتهای این سفر، اما استقبال خوبی انجام میگیرد؟
کارمندی معتکف که آثار تحول در چهرهاش نمایان بود در جواب این سوالم گفت: «این کار دل است. انسان دوست دارد به معبودش برسد و یاد او را در درون خود زنده کند. برای حضور در این مکان معنوی دلیلی جز یاد و حس حضور خدا نمیتواند باشد.»
استادی هم سوالم را این گونه پاسخ داد: «حقیقت این است که خدا خدای همه است و ظاهر هم هیچگاه نمیتواند نشاندهنده خوبی یا بدی انسانها باشد. وقتی در برخورد با افراد حاضر در این مراسم قرار میگیری متوجه میشوی که درونها بسیار پاک است و اصلا بهظاهر ربطی ندارد. خدا خدای همه است و در اینجا هر کس با هر ظاهری که باشد، عشق خود نسبت به خدا را در وجودش شهود میکند.»
وقت نماز ظهر فرارسید . معتکفین با حالی خوش در پیشگاه خداوند مهربان بهصف شدند و چه زیبا بود این حضور . فضا آکنده از عطر شیدایی بود .بعد از نماز فرصت را مغتنم دیدم و خود را به امام جماعت این جمع معنوی رساندم. در آستانه در خروجی مسجد رخصت خواستم و ایستاده با حاجآقا کهساری به گفتگو پرداختم، او که مسئولیت دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه آزاد اسلامی استان سمنان را هم بر عهده دارد به مهربانی همیشگی مرا کنار خود پذیرفت و برایم اینگونه گفت: «اعتکاف به معنای دربند کشیدن است که انسان هوای نفس و جسم خودش را در این 3 روز به بند میکشد، محبوس میکند و به روح خود تلقین میکند که اگر من در این فرصت توانستم از بسیاری از پستیها خود را پاک نگهدارم، پس بیرون از مسجد هم خواهم توانست. بنابراین رهتوشه اعتکاف آغاز خودسازی است، آغاز توجه به روح خود است. آغاز توجه به پروردگار متعال است و کسی که در این سه روز تمرین کند، استمرار آن در بیرون از این فضا را نیز میتواند داشته باشد.»
او برایم گفت که یکی دیگر از رهتوشههای اعتکاف یک نوع خانهتکانی است. همانطور که قبل از شروع سال مردم غالبا خانهتکانی کردند، خوب است که در ایام اعتکاف هم انسان خانهتکانی کند. خار و خاشاک معصیت را از درونش پاک و قلب خود را برای ورود نور الهی آماده کند که این یا از مسیر تلاوت قرآن اتفاق می افتد، یا از طریق راز و نیاز با پروردگار و یا از طریق اقامه نمازهای مستحبی و حتی اقامه نمازهای قضایی که واجب بوده و بر گردن دارد. درعینحال در مجموع یک دستاورد دارد و آن دستاوردش ذکر است.
منظورش از ذکر را جویا شدم که در جوابم گفت: «ذکر، صرفا زبانی نیست. به یاد خدا بودن در قلب هم ذکر است و اگر همیشه انسان به یاد خدا باشد همیشه شاداب خواهد بود.»
از او تشکر کردم و دوباره به میان معتکفین که حالا خود را برای قرائت قرآن آماده میکردند بازگشتم. فقط یک سوال در ذهنم باقیمانده بود: وقتی از این مسجد خارج شدید، چه چیزی همراه خواهید برد و در طول سال چگونه از این رهتوشه استفاده خواهید کرد؟
دانشجوی دوره ارشد که 24 ساله هم بود با نگاهی ژرف و دوختهشده به کاشیهای زیبای مسجد بهآرامی پاسخ داد: «این احساس که خدا همیشه همراه من هست و من میتوانم از وجود لایزال او نهایت استفاده را ببرم ثمره این اعتکاف لذتبخش است. مثل همین حالا که خدا را حس میکنم میتوانم همیشه در کار، درس و یا در هر مکان و زمانی خدا را حس کنم و شاهد و نظر خود ببینم.»
دانشجوی دیگری که از روی ادب و نزاکت به زمین خیره شده بود با لبخندی مهربان از آرزوهایش گفت: «آرزو بر جوانان عیب نیست. من در این سفر آمدهام که دو چیز همراه خود ببرم. اولیاش توفیق سفر به کربلا در اربعین حسینی است و دومی هم حال خوبی که الان بهواسطه حس حضور خدا به من دست داده قطع نشود. اینطور نباشد که در گیرودار زندگی روزمره فراموش کنم که معبودی دارم و یک قول و قراری با هم گذاشتیم.»
و استادی دیگر اینگونه به گفتوگویم با این جمع نورانی پایان داد: «فقط امیدوارم که خداوند و ائمه اطهار علیهالسلام به ما کمک کنند حضرت امام زمان(عج) دستمان را بگیرد که به توبهای که میکنیم پایبند باشیم و به سمت گناه برنگردیم.»
وقت گذشت و مجال رفتن بود، من در خیال خود به عشق و مهربانی میاندیشم. باید رفت و دانست که هر جا بروی میتوانی دست عشق را بر شانه خود حس کنی.
و همه اینها از آن است که عشق، قلب انسان را مأمنی برای حضور خویش یافته و در این سفر دراز، همراهت خواهد ماند تا محضر حضرت دوست.
انتهای پیام/