«ماجرای نیمروز»؛ وقایعنگاری تابستان تلخ 1360
سعید طاهری، خبرنگار فرهنگی آنا؛ وقتی «ایستاده در غبار» در جشنواره سال قبل به عنوان بهترین فیلم جشنواره انتخاب شد، منتقدان از فیلمی گفتند و نوشتند که میتواند نویددهنده ظهور یک فیلمساز جنگیساز در سینمای باشد. «ایستاده در غبار» با وجود اکران در سینماهای محدود هنر و تجربه با استقبال زیاد مخاطبان مواجه شد و بسیاری فیلم و فیلمسازش را ستودند.
با رسانهای شدن خبر ساخت فیلم تازه مهدویان، مشخص شد او سراغ سوژه ملتهبی رفته که فیلمسازان باتجربهتری که حتی آن دوران را به یاد دارند هم کمتر هوس به تصویر کشیدنش را دارند: اتفاقهای سیاسی و روزهای ملتهب سال 60...
روزهای ملتهب پس از برکناری بنیصدر و تابستانی که بهشتی و رجایی ترور شدند و چریکهای مخالف انقلاب با سازماندهی رجوی مبارزه مسلحانهشان را علیه سران انقلاب آغاز کرده بودند....
«ماجرای نیمروز» با توضیحاتی از حال و هوای سال 60 شروع میشود و روند پله پله پیشروی نیروهای انقلابی برای دستیابی به سران منافقین را به تصویر میکشد. تصویر کهنه و خشدار که به خاطر نوع دوربینهاست، حال و هوای آن دوران را به خوبی نشان میدهد و جسارت فیلمساز برای بازسازی تصاویر خیابانهای تهران دهه 60، هرچند با نماهای بسته، «ماجرای نیمروز» و قصهاش را باورپذیرتر کرده است..
خرده داستانهای شخصیتهای اصلی تنیده با داستان هم وجود دارند: مانند داستان عاشقانه یکی از چهره های مهم انقلابی با یکی از چریکهای ضد انقلاب، که البته پختهتر از نمونه مشابهاش در «سیانورِ» بهروز شعیبی است و با کشته شدن یکی تمام میشود.
فیلم مهدویان به مراتب بهتر و جسورانه تر از فیلم «سیانور» در کارگردانی و پرداخت به موضوع عمل میکند و با شناخت خوبی که این فیلمساز از دنیای مستند دارد، به فضای واقعی دهه 60 به شدت نزدیک میشود و اثری قابل قبول را خلق میکند...
سکانس پایانی فیلم مربوط به تسخیر یکی از مقرهای اصلی مجاهدین خلق است؛ جایی که عملیات شکل میگیرد. کودکی که در ادامه مشخص میشود پسر مسعود رجوی است و در همین حال دوربین از کودک در آغوشکشیده شده و انقلابیهای پیروز از عملیات دور میشود و ماجرای نیمروز، بزرگ روی تصویر حک میشود و «ماجرای نیمروز» به پایان میرسد.
انتهای پیام/