نمایشگاه کتاب و دودی که به چشم اهالی نشر میرود
به افتتاح بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نزدیک میشویم؛ واقعهای که آن را بزگترین اتفاق فرهنگی خاورمیانه نامیدهاند و برگزار کنندگانش از این نام گذاری سخت به خود میبالند. اما واقعیت این است که این فروشگاه بزرگ، اگر یک فایده داشته باشد، دهها ضرر برای عرصه نشر در کشور و جامعه کتابخوان ما به همراه دارد.
در ادامه مروری خواهیم داشت بر برخی تاثیرات منفی نمایشگاه کتاب تهران که برگزارکنندگان آن تمایلی به طرح آنها ندارند.
کجای این فروشگاه، نمایشگاه است!؟
بگذارید سنگ بزرگ را همین ابتدا بیاندازیم وسط حوض؛ چه کسی گفته که این نمایشگاه، واقعا نمایشگاه است؟ اصلا این واقعه عریض و طویل که همه ساله بخش قابل توجهی از بودجه فرهنگی کشور را به خود اختصاص میدهد، چه نسبتی با معیارهای اصلی یک نمایشگاه کتاب دارد و چقدر شبیه نمایشگاههای معتبر جهان است؟ چرا کار را سخت کنیم؟ کافی است رجوع کنیم به معنای کلمه «نمایشگاه»؛ که یعنی محل به نمایش گذاشتن تازههای نشر؛ و نه محل کتاب فروشی یا حراج کتاب! به همین دلیل است که در تمام نمایشگاههای مطرح و معتبر جهان، ناشران تنها یک نسخه از تازههای نشر خود را در فضایی مناسب به نمایش میگذارند و فارغ از مقوله فروش، تمام هم و غم خود را میگذارند پای معرفی آثارشان به علاقه مندان کتاب.
در کدام نمایشگاه معتبری وضعیت اینگونه است که یک ناشر چند هزار جلد کتاب را در یک غرفه چند متری تل انبار کند و تنها به یک میز کوچک برای چیدن یک جلد از هر عنوان کتاب خود اکتفا کند؟؛ و نهایت توضیحاتی که فروشندگان به مخاطبان خود میدهند، این باشد که «این کتاب، خیلی کتاب خوبی است! آن یکی؟... آن یکی که حرف ندارد. اصلا این یکی را ندیدهاید!». و طبیعی است در چنین بازار پرطمطراقی چه بسا بهتر باشد به جای استفاده از ناشر و نویسنده و کارشناس نشر، از کتاب فروشان و مسوولان پخش کتاب استفاده کرد تا با شیوههای تخصصی خود بتوانند ذائقه مشتریان خود را مدیریت کنند.
اما تمایز اساسی بین نمایشگاه ما و نمایشگاههای معتبر جهان، در تعامل نداشتن کارشناسان، نویسندگان، مترجمان و ناشران با یکدیگر و انتقال رایت کتاب است. انصافا در بازدیدهای مکرری که من و شما ر در طول سالهای گذشته از نمایشگاه کتاب داشتهایم، چندبار دیدهاید که مثلا یک ناشر خارجی در راه روهای شبستان مصلی قدم بزند، جلوی یک غرفه بایستد، از مسوول غرفه بخواهد که درمورد کتابها به او توضیح بدهد، و غرفه دارِ زبان بلد دقایقی را صرف پرزنت کردن کتابها کند و در نهایت ناشر خارجی برای در اختیار گرفتن رایت کتاب مورد نظر و انتشار آن به زبان خود، با ناشر ایرانی وارد مذاکره شود؟
در چنین شرایطی جالب است که لفظ «بین المللی» از دهان مسوولان و برگزار کنندگان نمیافتد! چرا؟ -تنها به این خاطر که هر سال بخشی را به عنوان بخش ناشران بین المللی داریم که با یک تحقیق یک روزه در مییابید که کتاب فروشان و شرکتهای واسطه هم کلاه ما را نشانه گرفته و با حضور در این فروشگاه بزرگ در پی کسب درآمد هستند؛ البته با عنوان ناشران خارجی که به احتمال زیاد تنها نمایندگی فروش آنها را دارند. آن وقت انتظار ندارید که نمایندگان فروش ناشران خارجی در صدد بررسی کتابهای ایرانی برآیند، آنها را گزینش کنند و با ناشران ما وارد مذاکره تبادل حق رایت کتابها شوند؟
دودی که به چشم اهالی نشر میرود
در بخش دوم از این یادداشت، صرف نظر از تمایزاتی که نمایشگاه ما با نمایشگاههای واقعی بین المللی دارد، خوب است که کمی به مضررات آن و آسیبهایی که هرسال این فروشگاه ده روزه برای چرخه نشر ما به همراه میآورد بپردازیم. هرچند در نگاه اول این ده روز، فرصت خوبی است برای اینکه ناشران ما بخشی از سرمایه خود را به جیب برگردانند و کسادی بازار نشر را تا حدودی جبران کنند. اما واقعیت این است که این دلخوشی کوچک، حاصل یک بیماری ۱۲ ماهه است که روز به روز در حال پیشرفت و بحرانی شدن است.
به عبارت دیگر؛ این فروشگاه بزرگ، تبی است که ناشران از ترس مرگ به آن راضی میشوند! در توضیح این تمثیل، نگاهی میاندازیم به لطماتی که چرخه نشر ما از قبل این به ظاهر نمایشگاه متحمل میشود. نخستین لطمه این است که برپایی این فروشگاه ده روزه، نظام فراوانی نشر در کشور ما را به شدت به هم ریخته؛ آنچنانکه ناشران تمام تلاش خود را از چند ماه قبل از اردیبهشت به کار میگیرند تا دست پر به فروشگاه کتاب بیایند و از آن سو؛ بعد از به پایان رسیدن نمایشگاه، چند ماهی شاهد رکود بازار و به تبع آن، پرهیز از انتشار کتابهای تازه خواهند بود؛ به نحوی که اگر یک ناشر قرار است مثلا ۳۰ عنوان کتاب در طول سال منتشر کند، ۲۰ جلد از آن را در فاصله دو-سه ماه مانده به نمایشگاه زیر چاپ میبرد و باقی سال تقریبا بیکار است. اگر روی این مساله دقت کنیم، درمی یابیم که این رویداد، اگرچه به ظاهر بازگشت بخشی از سرمایه ناشران را به همراه دارد اما در واقع ناشران را از فروش یکنواخت اما در طول سال محروم میکند.
در مقابل این جریان دو سویه، مخاطبانی هستند که عادت کردهاند سالی یکبار کتابهای مورد علاقه خود را از این فروشگاه بزرگ خریداری کنند. بنابراین نیم بیشتر سال؛ چرخه نشر به غایت سوت و کور و بیتحرک است. این اتفاق باعث ایجاد یک فاصله بیش از شش ماهه بین مخاطب و تازههای نشر میشود؛ یعنی اگر هم کتاب تازهای در نیمه سال توسط ناشری منتشر شود، علاقه مندان به آن کتاب بعد از ۶ ماه و در فروشگاه کتاب تهران به آن دسترسی خواهند داشت. تنها به این قیمت که علاقه مندان به کتاب میتوانند در این ده روز، کتابهای مورد علاقه خود را با تخفیف ۱۵ تا ۲۰ درصدی خریداری کنند. حال آنکه اغلب ناشران در طول سال نیز این تخفیف را-حتی تا مرز ۲۵ درصد- در دفتر انتشارات خود برای مشتریان خود لحاظ میکنند، زیرا با فروش مستقیم کتاب، هزینههای بازاریابی، پخش و کتاب فروشی را نخواهند داشت. تازه در چنین شرایطی امکان بررسی و انتخاب کتابهای مورد نظر در وضعیت مناسب و وقت بیشتری نسبت به فروشگاه کتاب تهران برای مخاطب مقدور خواهد بود.
اما لطمه دیگری که همه ساله شاهدش هستیم، ضربات سنگینی است که این فروشگاه ده روزه به صنف کتاب فروشان وارد میکند. چراکه این سنت غلط باعث شده این حلقه از زنجیره نشر، از میان برداشته شود و ناشران خود در مقام فروشنده ظاهر شوند. نتیجه همین است که روز به روز شاهد تغییر کاربری دادن کتاب فروشیها به لوازم التحریر فروشی، سی دی فروشی، رستوران و فست فود، بانک خصوصی و... هستیم. همین است که کتاب فروشیهای محلی تقریبا نابود شدهاند و مخاطبان کتاب، در صورت ضرورت باید به مراکز کتاب فروشی-مثلا خیابان انقلاب تهران- بیایند و لابلای آن همه شلوغی دنبال کتاب مورد نظر خود باشند؛ که البته اغلب درسی-دانشگاهی است!
چرا این بازی باخت-باخت را تمام نمیکنند؟
متاسفانه مسوولان و مدیران فرهنگی وزارت ارشاد، با وجود تعارضها و آسیبهایی که از قبل این فروشگاه متوجه چرخه نشر و جامعه کتابخوان ما میشود، همچنان در صدد تکرار این اشتباه بزرگ هستند؛ احتمالا به این دلیل که خلق آمار و ارقام کذایی را به اقدامات زیرساختی و مصلحت جویانه ترجیح میدهند.
آنها چشم روی این حقیقت میبندند که برگزاری این پروژه عظیم که همه سال خرج هنگفتی را روی دست اقتصاد فرهنگی مملکت میگذارد، به نفع هیچ کس نیست و شاید تنها حسنش تازه شدن دیدارها بین اهالی قلم و ایجاد فضاهای دوستانه و تحکیم رفاقتهای قدیمی باشد؛ که برای این اتفاق، میتوان امکانات مناسبتر و کم هزینه تری را فراهم کرد. از طرف دیگر با افزایش نرخ تورم و بالارفتن نرخ کاغذ که به چند برابر شدن بهاء پشت جلد کتابها شده است، خود مسوولان نیز به این واقعیت اذعان دارند که میزان استقبال از فروشگاه ده روزه کتاب تهران، سال به سال رو به کاهش است؛ آنچنانکه مصداق این کاهش بازدید را در آمار و ارقامهایی که سال قبل شاهدش بودیم، روشن و مبرهن است و طبیعتا این روند در ابعاد بزرگتری، امسال نیز تکرار خواهد شد. البته بماند که دیوار آمارسازی همچنان بلند است.
انتهای پیام/