دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

گفت‌وگو با دختری که متهم به آتش زدن خودرو است

روی صندلی‌های خاکستری‌رنگ و چرکتاب دادسرای جنایی نشسته و با چشم‌های درشت و نگران اطراف را تماشا می‌کند. یک ساندویچ فلافل با نان لواش و یک بطری نوشابه سیاه را در دست گرفته و با دست‌های دستبندزده یکی درمیان یک گاز به ساندویچ می‌زند و قلپی نوشابه می‌نوشد.
کد خبر : 129305
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه اعتماد نوشت: با این دختر که به جرم آتش زدن ماشین دستگیر شده، گفت‌وگو کرده‌ایم :


‌ اسمت چیست و چند سال داری؟
سهیلا. ٣٧ سالمه.
مجردی؟
آره.
‌ چرا دستگیر شدی؟
دیروز خودم رو معرفی کردم. به اصرار بابا و خواهرم اومدم.
‌ چرا خودت را معرفی کردی؟
دوستام باهام لج بودن اسممو لو دادن. وقتی فهمیدم مامورا میان دنبالم گفتم خودم بیام همه‌چیزو بگم، شاید آزادم کنن.
‌ چیکار کرده بودی؟
چندوقت پیش ماشین شوهر خواهر یکی از بچه‌های گروه‌مان آتش گرفت. من اصلا خبر نداشتم. بچه‌ها اسم منو دادن گفتن که من ماشین رو آتیش زدم.
‌ چرا آتش زدن؟
با همدیگه کل‌کل داشتن.


اگه تو این کار و نکردی چرا اسمت رو دادن؟
من دو ماهه دیگه هیچ کاری باهاشون ندارم. همش تو خونه‌ام. اصلا از خونه بیرون نمی‌رم. نمی‌تونستن ببینن دارم زندگیمو می‌کنم و با کسی کاری ندارم. می‌خواستن یه بلایی سرم بیارن.
‌ رفیق‌هایت هم دستگیر شدند؟
نه اونا رو گرفتن آزاد کردن.
‌ تنها رفتی کلانتری خودتو معرفی کردی؟
نه با یکی از پسرای گروه‌مون اومدم. اسمش مسعوده. مسعود گفت اگه بیام خودمو معرفی کنم دنبال کارم هست. یه کاری می‌کنه زود آزاد شم. اما از هیچ کدوم خبری نشد. شاید بابام بیاد برام وثیقه بذاره که آزاد بشم. اما اون هم نیومد. دیشب تو بازداشتگاه خیلی گریه کردم. با خودم گفتم امروز میام همه‌چیز رو به بازپرس می‌گم آزاد می‌شم.
‌ سابقه داری؟
آره یه بار دیگه به جرم سرقت دستگیر شدم. سه ماه زندون شهرری بودم. از اونجا بیرون اومدن خیلی سخته.


چند ساله با این گروه آشنا شدی؟
٣ ساله. باهاشونم. با هم می‌چرخیم. خواهرمم باهام هست.
‌ چرا رفتی دنبال سرقت؟
دلم می‌خواست مثل دخترای بالای شهری باشم. لباس‌های گرون بپوشم و ماشین زیرپام باشه. خونه ما تو جنوب شهر بود. وضع مالی بابام خوب نبود. از همون بچگی دوست داشتم از خونه فرار کنم. می‌خواستم زندگی‌ام عوض شود. کم‌کم با این بچه‌ها آشنا شدم. چندبار هم از خونه فرار کردم، اما گرفتنم.


ناگهان منشی دفتر اسم پرونده‌اش را می‌خواند و سهیلا همراه مامور با هم داخل شعبه می‌روند و نیم‌ساعت بعد برمی‌گردند. سهیلا به پهنای صورت گریه می‌کند. مامور زن به دست‌هایش دستبند می‌زند و اشاره می‌کند که راه بیفتد. می‌گوید: فعلا باید برم زندان.



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب