دانشگاه آزاد اسلامی فرهنگ جدیدی در زندگی ایرانیان ایجاد کرد/ ایده راهاندازی «ایرانداک» را از دانشگاههای انگلیس گرفتم
این استاد برجسته شیمی فیزیک کشور در گفتوگوی تفصیلی با خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری آنا از روزهای دانشجویی، دفاع مقدس، تحصیل در انگلستان و فعالیت هایش در دانشگاه ها و مراکز علمی کشور می گوید.
دکتر غریبی در این گفتوگوی طولانی که در میانه اسفند سال گذشته صورت گرفت، دلیل حضور در دانشگاه آزاد اسلامی، رابطه با دکتر میرزاده و برنامههای معاونت آموزشی برای بهبود کیفیت آموزشی این مجموعه بزرگ علمی کشور را برای مخاطبان آنا تشریح می کند.
اهل لارستان فارس هستید؟
بله
آخرین باری که به لار رفتید کی بود؟
سال گذشته
دلتنگ شهرتان نمی شوید؟
چرا؛ زادگاه و شهری که در آن بزرگ شده اید، برای انسان نوستالژی است دیگر!
چه سالی لار را ترک کردید؟
سال1355 به شیراز رفتم.من در آخرین سال نظام قدیم متوسطه بودم لذا سال ششم دبیرستان و یا به علبارتی سال آخر، دبیرستان خرد شیراز بودم و سال 56 وارد دانشگاه شیراز شدم.
در چه رشته ای درس خواندید؟
شیمی
شیمی چقدر با کار فعلی شما مرتبط است؟
فضای رشته شیمی، فضای علوم پایه است یعنی می تواند جهت های فکری بدهد. بالاخره هر رشته ای نوع نگرش آدم ها به وقایع اطراف را تغییر می دهد. در کشور ما شیمی رشته بسیار رشد یافته ای است و شاید بتوان گفت نگرش شیمی دان ها به علم با نگرش بخش زیادی از جامعه ما متفاوت است. رشته شیمی در تمام این سالها به خصوص بعد از انقلاب توسعه بسیار خوبی را تجربه کرده است. فرهنگ بسیار خوبی بین شیمی دان ها هست که بدون مطالعه در مرزهای دانش نمی توان آینده خوبی برای کشور ایجاد کرد. این نوع نگرش ها فاصله بسیار زیادی بین دانش شیمی در کشور ما و دیگر دانش ها قرار داده است. اگر مجموعه مقالاتی که در ISI فهرست می شوند را دیده باشید، اوایل 35 درصد کل مقالات کشور ما متعلق به شیمی دان ها بود. بعد از آن دیگر آرام آرام رشته های دیگر هم وارد این حوزه شدند هر چند امروز هم بیش از 25 درصد مقالات کشور را مقالات شیمی تشکیل داده است.
آیا این علم دید مدیریتی به شما داده؟
علم به خودی خود دید مدیریتی ایجاد می کند. وقتی از غربی ها می پرسید علم چیست؟ می گویند علم همان فرایندی است که شما طی می کنید. دانشمندان و قدما در فرهنگ خودمان نیز در پاسخ به سوال «علم چیست؟» می گفتند: رفتار دانشمندان یعنی علم. رفتار دانشمند موجب خلق علم می شود. به عبارت دیگر Science is the process یعنی علم همان فرآیند است که این جا منظور؛ رفتار دانشمندان است. اگر شما مقالاتی که شیمی دان ها در نشریات معتبر علمی جهانی به چاپ می رسانند ، ملاحظه کنید ، این مسئله بر روح مقالات آنان حاکم است و برای دانش دیگران ارزش قایل هستند و به آنان احترام می گذارند. از طرف دیگر ارتباطات علمی شیمی دانهای کشور آنها را به کارشناسانی حرفه ای در سطح جهانی تبدیل کرده است که به خوبی از تجارب جهانی برای حمایت از منافع ملی استفاده می کنند. به همین دلیل آنها توانسته اند جایگاه های بسیار خوبی در بخش های مدیریتی کشور پیدا کنند. شاید این مسئله ناشی از عادت به مطالعه دایمی یر اساس آخرین یافته های بشری باشد و آنها را با یک دیدگاه مبتنی بر مرزهای دانش آشنا ساخته است. دیدگاه نوآورانه در مرزهای دانش با خون شیمی دانهای کشور عجین شده است و این رمز موفقیت و سرآمدی شیمدانهای کشور است. شیمیدانها این روحیه را به سایر محققین کشور منتقل کرده اند و موجب خود باوری بسیاری از دانشمندان کشور و به خصوص جوانان این مرز بوم شده اند.
به دلیل علاقه زیاد به رشته مدیریت سر کلاس های اساتید مدیریتی نشسته ام. هم در سطح فوق لیسانس و هم کارشناسی. کنار این قضیه خودم مطالعات جنبی زیادی در حوزه مدیریت اعم از آخرین مقالات علمی چاپ شده در این حوزه و یا کتابهای مدیریتی دارم و گزارش های مدیریتی را به دقت می خوانم و به آنها علاقه دارم و سعی میکنم که در هر سازمانی که هستم آنها را به کار بگیرم |
به همین دلیل چند مدیر دانشگاه آزاد تحصیل کرده رشته شیمی هستند؟
دقیقا! این خاصیت علم است. بنده باور دارم که مدیریت علم است و باید به دانش و مهارت متخصصین حوزه مدیریت احترام گذاشت و رهنمودهای آنان را به کار بست. در بسیاری از مواقع دفاع بنده از دانش مدیریت از دوستانی که رشته مدیریت هستند قوی تر است تا جاییکه بعضی از دوستان بنده تصور می کنند که رشته بنده مدیریت است و نه شیمی فیزیک. شیمدانها دوست دارند مطالعه و تحقیق کنند. خودم به دلیل علاقه زیاد به رشته مدیریت سر کلاس های اساتید مدیریتی نشسته ام. هم در سطح فوق لیسانس و هم کارشناسی. کنار این قضیه خودم مطالعات جنبی زیادی در حوزه مدیریت اعم از آخرین مقالات علمی چاپ شده در این حوزه و یا کتابهای مدیریتی دارم و گزارش های مدیریتی را به دقت می خوانم و به آنها علاقه دارم و سعی میکنم که در هر سازمانی که هستم آنها را به کار بگیرم و خلاصه، سازمان را مبتنی بر دانش مدیریت اداره کنم و نه جلسه.
به نظر میرسد جدا از این بحث به رشته تان تعصب دارید؟
نمی شود اسمش را تعصب گذاشت. شما به هر دانشی که تسلط پیدا کنید از آن لذت می برید. برای همین باور دارم که اسمش تعصب نیست بلکه آگاهی نسبت به دانش است.
امروز که معاون آموزشی هستید برای حل مشکلات دانشجویان بین یک دانشجوی شیمی با دیگران تفاوتی قائل نمی شوید؟
از این منظر شاید آنقدر که نسبت به دانش مدیریت تعصب دارم به شیمی تعصب نداشته باشم.
دانشگاه شیراز چه ویژگی ای برای شما داشت؟ چه چیزی در این دانشگاه به شما یاد دادند که امروز این اعتماد به نفس مدیریتی را به شما می دهد؟
شاید برای شما جالب باشد که بدانید همان موقع ها شاید بقیه گرایش ها درس متون نداشتند ولی ما در دوران لیسانس دانشگاه شیراز، درسی به عنوان درس متون داشتیم.
در درس متون چه چیزی به شما آموزش می دادند؟
درس متون ، روش دسترسی به آخرین یافته های دانش بشری را به یک دانشجو آموزش می دهد. بنابراین ، برای به روز نگاه داشتن خود از یک سو و توسعه دانش مورد نیازتان استفاده می کنید.
- یعنی متون غیر تخصصی؟ چیزی که ربطی به تخصص شما نداشت؟
نه فقط غیر تخصصی بلکه همه متون. سال 1356 هنوز اینترنت وجود نداشت، ولی من می توانستم به «کمیکال ابسترکت» مراجعه کنم. همه مقالاتی که در ژورنال های جهانی چاپ می شد ابسترکت داشت، با ایندکس های متفاوت. مثلا سابجکت ایندکس داشت، ایندکس موضوعی داشت. ایندکس های فرمولی داشت، بر اساس فرمول می توانستید موضوع را پیدا کنید.
مقالات همه کنفرانس های جهانی در آن زمان به صورت چاپی وارد کتابخانه می شد. همه مقاله ها هم به دانشگاه شیراز می آمد و شما می توانستید از آنها استفاده کنید. امروز اما فضای دنیا عوض شده و شیوه اطلاع رسانی جدید آمده است. این امکانات زمان ما نبود اما این دیدگاه را به شما می داد که جهت تحقیقات جهانی به چه سمتی است و لذا شما از همان ابتدا با این مسئله که جهانی فکر کنید، تربیت می شدید.
- تمرکزتان روی علم بود یا با توجه به اینکه بالاخره نزدیک انقلاب بود و دانشگاه شیراز یا همان پهلوی هم دانشگاه فعالی در آن ایام بود، شما نیز درگیر آن فضا شدید؟ به عبارتی فضای سیاسی دانشگاه روی تحقیقاتتان تاثیری می گذاشت؟
آن موقع دوران لیسانس ما بود و ما دانشجوها بیشتر درس می خواندیم و البته شاید برایتان جالب باشد بدانید با آنکه معمولا دانشجوی مقطع لیسانس، خیلی کارهای تحقیقاتی نمیکند اما اولین مقاله ام را سال 1984 یا 63 شمسی خودمان در ژورنال های خارجی که با هدایت جناب آقای دکتر فیروزآبادی بود، چاپ کردیم. وقتی این مقاله را چاپ کردم سال آخر لیسانس بودم. چرا؟ به خاطر این که شیمی دانها به این صورت فکر می کنند که باید در دنیای بیرون در مرزهای دانش حضور داشته باشند. این فرهنگی است که از همان ابتدا در آموزش شیمی دانها نقش آفرینی می کند و یا بهتر است بگویم که این نوع آموزش فرهنگ در مرزهای دانش فکر کردن را در شیمی دانها نهادینه می کند.
عنوان مقاله تان چه بود؟
Tetrakis (Pyridine) silver Dichromate Py4Ag2Cr207- A Mild and Efficient Reagent for the Conversion of Benzylic and Allylic Alcohols to Their Corresponding Carbonyl Compounds
H Firouzabadi, A Sardarian, H Gharibi
Synthetic Communications 14 (1), 89-94, 1984
روی موادهای اکسید کننده کار می کردیم.
سال 56 تا 63 هم انقلاب پیروز شد و هم انقلاب فرهنگی رخ داد. در این بازه زمانی وقفه ها چه می کردید؟
در دانشگاه شیراز محوطه ای بود که تحت عنوان پارکینگ می شناختندش. اتوبوس ها از هر شهرستانی به پارکینگ می آمد. بچه های سال بالایی می آمدند پارکینگ استقبال بچه های دیگر. معمولا وقتی جوانها وارد یک شهری مثل شیراز می شدند، جای مناسبی برای زندگی نداشتند و باید خوابگاه می گرفتند. بچه های سالهای بالاتر می آمدند جدیدترها را به اتاقشان دعوت می کردند تا آرام آرام آن ها بتواند برای خودش خوابگاه یا اتاق بگیرند. در این مسئله مشی سیاسی هم تعیین کننده بود. یعنی هم بچه های مسلمان می آمدند در پارکینگ بچه ها را میبردند اتاق خودشان، هم چپ ها. به این شکل به نحوی جذب نیرو هم می کردند.
شهر ما نزدیک شیراز بود و در شیراز هم منزل داشتیم. تابستان ها به اتفاق خانواده می آمدیم شیراز و چند ماهی آنجا در منزلمان بودیم. معمولا اتوبوس شهرستانهای بؤرط هماننى اصفهان و یا تهران وارد پارکینگ عمومی شهر شیراز می شندن اما شهرستان های استان فارس هر کدام گاراژ مخصوص به خود داشتند. بنابراین هیچکس نمی آمد استقبال شما! من ابتدای مهر به خوابگاه رفتم. اولین جایی که رفتم خوابگاه پارامونت بود. یادم هست ماه رمضان بود و من برای سحری که بیدار می شدم. دانشجوهای اتاق بالایی دیده بودند هر شب نزدیک سحر چراغ اتاق من روشن می شود. یک بار در اتاق مرا زدند و گفتند : شما برای سحر بلند میشوی ؟ گفتم: بله. گفتند: شما را دعوت میکنیم که بیایی سحری را با هم بخوریم . این شروع دوستی من با بچه های مسلمان دانشگاه بود.
فعال سیاسی بودند ؟
یک سال قبل از ورود به دانشگاه فعالیت سیاسی را با برادر همسرم جناب آقای سید علی علوی فعالیت سیاسی را آغاز کردم ، البته آن موقع جدایی زیادی بین بچه های سیاسی نبود.
به گواه تاریخ، آن موقع بیشتر فضا سیاسی بود تا علمی ، در آن دوران چه فعالیت هایی می کردید ؟
بیشتر با برادر همسرم فعالیت داشتیم. ایشان قبل از انقلاب شهید شد یعنی وقتی که در بندرعباس دستگیر شد.
ازدواج کرده بودید؟
نه آن موقع من با برادر همسرم آقای سید علی علوی خیلی رفیق بودیم اما هنوز ازدواج نکرده بودم . سال آخری که من دبیرستان بودم با علی آپارتمانی گرفته بودیم و آنجا زندگی میکردیم.
- دوره دبیرستان ؟
بله. ایشان بشدت فعال سیاسی بود و قلم بسیار خوبی داشت و مطلب می نوشت و خلاصه آنکه بین دانشجوهای آن زمان خیلی فعال و خوب و خوشنام بود. انجام بحث های سیاسی من نیز بیشتر با علی بود.
تفکر سیاسی ایشان چه بود؟
علی آن موقع مثل خیلی از جوانهای مذهبی بیشتر در فضای کتاب های دکتر شریعتی بود. ایشان در بندرعباس و در نیروی دریایی سرباز بود. هر از چند گاهی می آمد شیراز و کتابهای شریعتی را میخرید. آن زمان داشتن کتابهای شریعتی جرم بود و نمیتوانستیم آزادانه آن کتاب ها را پیدا کنیم. من خوابگاهم را عوض کرده بودم و رفته بودم خوابگاه سعدی. یکی از دوستان ما نزدیک مسجدالرضا کیوسک روزنامه فروشی داشت. ایشان در کنار روزنامه،کتابهای دکتر شریعتی را هم میاورد یا واسطه انتقالش میشد. معمولا من کتاب ها را تهیه می کردم و پیش آن کیوسک دار می گذاشتم و علی هم می آمد کتاب ها را به این صورت میگرفت. کتاب ها را به داخل خوابگاه نمی آوردیم چراکه خوابگاه خیلی امن نبود. آخرین دیدار من و علی آبان ماه 57 بود که برای گرفتن کتاب شریعتی به شیراز آمد، بعد از آن دیگر متاسفانه شهید شدو این آخرین دیدار ما بود.
در جریان انقلاب فضای دانشگاه چگونه بود؟
فضای دانشگاه شیراز بسیار صمیمی بود. من تازه وارد دانشگاه شده بودم. اولین سخنرانی که رفتم سخنرانی آقای سیف الله داد بود خدا ایشان را رحمت کند. رشته سیف الله، جامعه شناسی بود و دانشجوی بسیار خوبی هم بود. اصولا بچه های دانشگاه شیراز باسواد بودند چون آن زمان یکی از بهترین دانشگاه های ایران دانشگاه شیراز بود. خیلی رژیم پهلوی به آن میرسید به عبارتی بیش از اندازه میرسیدند. لذا در جذب نیروی انسانی به عنوان دانشجو هم بهترین دانش آموزان کشور را جذب می کردند. کلاس ها هم به زبان انگلیسی برگزار می شد.
در آن سخنرانی چه اتفاقی افتاد؟
آقای داد که آن موقع 20 سال داشت، در رابطه با مسایل مختلف جامعه از دیدگاه جامعه شناسی تحلیلی می کرد، دانشگاه و فسادی که در در دستگاه اداری کشور وجود داشت را نقد می کرد. آن برنامه برای من، آن موقع بسیار جذاب بود. آن جا کم کم با دوستان دانشگاه شیراز ارتباط گرفتم. همدوره های ما در دانشگاه شیراز آدم های متفاوتی هستند: مثل آقای زنگنه که فکر میکنم حالا نماینده ما در کشورهای اسلامی باشند. یا مثلا آقای دکتر مهاجرانی ، آقای دکتر معین، دکتر ملک زاده، آقای دکتر توفیقی، دکتر فرجی دانا نیز با ما هم دانشگاه بودند.
پس دانشگاهتان مدیرپرور بوده !
( با لبخند) کاملا! مدیرانی از این جناح تا آن جناح. آقای کوچک زاده هم در آن دانشگاه شیراز بود.
آن زمان فضا همدلانه بود؟
بله اختلاف هایی که امروز در صحنه های سیاسی کشور ما بروز کرده آن موقع واقعاً وجود نداشت .
اولین مسئولیتی که بر عهده گرفتید در چه زمانی بود ؟
در جهاد دانشگاهی و هنگامی که دانشجو بودم. آن موقع، جهاد دانشگاهی توسط خود دانشجویان اداره می شد. آقای دکتر معین در آن زمان رئیس دانشگاه شیراز بودند، ایشان حکم مسئول جهاد دانشگاهی دانشکده علوم پایه را برای من صادر کردند. سال 60 بود.
لیسانس تان را نگرفته بودید؟
خیر، به خاطر انقلاب فرهنگی دانشگاه تعطیل شده بود.
تجاربی که نسل ما در انقلاب به دست آورده ، شاید در هیچ نسل دیگری قابل تکرار نباشد. ما جوان بودیم و به ندرت تجربه مدیریتی داشتیم، اما این ها پایه هایی برای تجارب بعدی ما شد |
اگر به گذشته برگردید، آن آزمون و خطایی را که جوانان در حوزه مدیریتی انجام می دادند . باز هم تکرار می کنید؟
برای پاسخ به این سوال بایستی به همان دوران بازگشت. به زمانی که انقلاب به وقوع پیوست. آن زمان در سطح حکومتی و مدیریتی این تجارب وجود نداشت. جوانان 18 الی 22 ساله پست های مدیریتی سطح بالایی را بر عهده می گرفتند. به نظرتان آیا این چنین اشخاصی تجارب کافی برای اداره آن سازمان را داشته اند؟ بی شک جواب منفی است. آیا دانش کافی داشتند، و یا کسانی بودند که به این جوانان کمک کنند؟ البته که هیچ کس نبود.
آن تجربیات به پایه خوبی برای مدیریت امروز تبدیل شده است؟
تجاربی که نسل ما در انقلاب به دست آورده ، شاید در هیچ نسل دیگری قابل تکرار نباشد. ما جوان بودیم و به ندرت تجربه مدیریتی داشتیم، اما این ها پایه هایی برای تجارب بعدی ما شد. بالاخره انسان وقتی با موضوعی برخورد میکند ماهیت آن را متوجه می شود. مثل خود بنده، چون من ابتدا حتی نمیدانستم که نامه ها باید در دبیر خانه شماره شوند اما بعدا نکات مدیریتی زیادی را آموختم
وقتی این 33 سال را مرور کنید جذاب ترین تجربه کاری شما کجا رخ داد؟
«ایران داک» که پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات امروز است.
پس از سال 60 چه کردید؟
ابتدا جهاد دانشگاهی بودم و بعد از جهاد مدتی پس از تعطیلی دانشگاه ها برای سربازی رفتم. مدتی در سپاه بندر عباس بودم که جنگ شروع شد، تا سال 64 به صورت متناوب هم در فرصتهای مناسب به جبهه می رفتم.
بیشتر در کدام منطقه بودید؟
جنوب، ابتدا در بستان بعد در سوسنگرد و بعد در مقر ش م ر؛ نزدیک جزیره مجنون.
در جزیره مجنون مجروح شدید؟
خیر ، بنده هرگز مجروح نشده ام. مقر ما با نام مقر شهید بهشتی نزدیک جزیره مجنون بود. در تیپ «ش.م. ر» کار پدافندی می کردیم. معمولا برای رفع آلودگی گازهای شیمایی که عراق استفاده میکرد در پدافندها شرکت می کردیم.
یعنی در آنجا هم کاملا حوزه تخصصی بودید؟
بله
زمانی که عراقی ها به مجنون پاتک زدند هم آنجا بودید؟
خیر
شاید اکثر رزمندگانی که در معرض گاز شیمیایی قرار می گرفتند نمی دانستند این مواد چه بر سرشان می آورد، اما مسلما شما می دانستید. این چه حسی را در شما ایجاد می کرد که مثلا میدانستید گاز خردل زدند و قرار است شما پاکسازی کنید.
ترکیب بچه های جبهه از سنین 15 ساله تا سنین بالا بود. دانش آنها متفاوت بود برخی حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند. ما برای همه حتی کسانی که نمی توانستند بخوانند نشریه هایی را بیرون می آوردیم. سعی میکردیم در داخل لشکرها و یا تیپ ها آموزش رفع آلودگی ها بدهیم. امکانات ما کم بود چون برای اینکه گازها وارد بدنشان نشود باید لباسهای خاصی پوشید که لایه های کربنی داشته باشند ولی بیشتر بچه های جبهه آن موقع بادگیر می پوشیدند. و ما میدانستیم گازها به راحتی از این بادگیرها نفوذ می کنند و بچه ها به شدت مجروح می کند لذا آموزششان هم به صورت کارگاهی بود. به تمام رزمنده ها می گفتیم این مواد هر کدام چه خطراتی دارند، و چطور باید ماسک را بزنیم، چطور باید فیلترهایش را جدا کنیم و ...
در جبهه ترس هایی که ممکن است امروز داشته باشیم معنایی نداشت. وقتی از کشورتان دفاع می کنید، زیر حملات شدید، ترکش ها، شیمیایی معنای فعلی را ندارد. شاید اگر امروز به من بگویند حس آن زمان را دوباره می توانید پیدا کنید، خب شاید تکرار آن حس خیلی سخت باشد |
وقتی شیمیایی می زدند چه حسی داشتید؟ اصلا جایی بودید که شیمیایی بزنند؟
شما باید در آن فضا و آن محیط باشی تا درک کنی که افرادی که آنجا بودند چه حسی داشتند، چون در جبهه ترس هایی که ممکن است امروز داشته باشیم معنایی نداشت. وقتی از کشورتان دفاع می کنید، زیر حملات شدید، ترکش ها، شیمیایی معنای فعلی را ندارد. شاید اگر امروز به من بگویند حس آن زمان را دوباره می توانید پیدا کنید، خب شاید تکرار آن حس خیلی سخت باشد. برای بچه های جبهه، شهادت یک اتفاق شیرین بود. شیرین بودن مرگ تمام مشکلات جبهه را برای بچه ها حل کرده بود. ولی این که این شیرینی را چطور می توانستی به دست بیاوری، بخشی از آن همان حس الهی است.هر چند، وقتی همه شبیه هم هستند یعنی وقتی می بینید همه شجاع هستند، همه ایثار می کنند، همه از خود گذشتگی دارند، همه دوست دارند خودشان شهید شوند و نه همسنگرشان؛ چنین حسی شاید برای نسل امروز قابل درک نباشد ولی خب این حس در دوران دفاع مقدس کاملا وجود داشت.
وضعیت امکانات در جبهه ها چگونه بود؟
اصلا در ابتدا از ملزومات جنگ خبری نبود. دقیقا خاطرم هست که چند روزی از آغاز جنگ می گذشت که به اهواز رفتم. یکی از دوستان ما آقای دکتر بهمنی که الان در وزارت نیرو هستند، آن موقع دانشجو متالوژی دانشگاه شیراز بودند. به آقای خرسند از بچه های جهاد سازندگی شیراز گفتم می خواهم بروم خط. گفتند ما خودمان هم نمیدانیم خط کجاست، ولی اگر می خواهی بروی، تنها راهش این است که راننده آمبولانس شوی! گفتم اشکال ندارد من راننده آمبولانس می شوم. راننده آمبولانس شدم و رفتم بستان، با یکی از بچه ها که اسمش علی بود، به اتفاق رفتیم بستان. عراق هم از طرف تپه های الله اکبر و تنگه چذابه که در پشت بستان قرار دارد، به سمت بستان آمده بود. آن تپهها به گونهای است که حتی در حالت عادی هم انسان قادر به راه رفتن نیست.
یادم هست فردی به نام سرهنگ زهتابچی که فرمانده ژاندارمری بستان بود و نمیدانم اکنون در قید حیات هستند یا نه که امیدوارم زنده باشند، هیچ امکاناتی برای دفاع نداشت. ژاندارمری بستان کنار یک درمانگاه بود. سنگینترین سلاح آنجا کالیبر 50 بود و چند عدد آر پی جی هفت؛ عراقی ها دائما با تانک هایشان شلیک می کردند و ما میگفتیم خمسه خمسه می زنند! علاوه بر این مشکلات، گروههای رزمنده نیز هنوز نظم و نسقی پیدا نکرده بودند. وقتی وارد جبهه شدم اصلا حتی یک تیر هم با ژ3 شلیک نکرده بودم و نمیدانستم اصلا ژ3 چه هست.
- یعنی اولین اسلحه ای که دستتان گرفتید ژ3 بود؟
بله. گرچه تازه برای سربازی رفته بودم ولی هنوز دوره آموزشی را نگذرانده بودم که عازم جبهه شدم. جنگ که شروع شد به اهواز رفتیم. البته فقط نحوه اعزام من اینطوری نبود بلکه خیلی از بچه ها همین شکلی بودند.
صحنه های خاص و خیلی عجیبی در دوران دفاع مقدس و جبهه وجود داشت. یادم است در سوسنگرد در خیابانی که نزدیک به کرخه بود، خمپاره زدند. دست یکی از بچه ها به اسم مصطفی، قطع شد اما با شجاعت میگفت دستم فدای سر امام ... |
مدیریت بحران آن زمان چگونه بود؟ آیا جبهه به شما مدیریت بحران را یاد داد؟
بله، انسان آرام آرام یاد می گیرد چطور باید کار کند؛ چطور خودش را کنترل کند؛ چطور بچهها را از خط برگرداند؛ چطور بچه ها را به خط بیاورد. چطور در یک محاصره خودش را نبازد. یک خاطره بگویم. روزهای نخست جنگ آنقدر که ده تا پانزده روز از هجوم اشکرهای عراقیها نگذشته بود نسبت به این مباحث بیگانه بودیم حتی برای هلیکوپتر عراقی که برای شناسایی آمده بود دست تکان میدادیم جالب آنکه آنها هم دست تکان می دادند. البته بعد آرام آرام بچه ها حرفه ایتر شدند و آموزش دیدند.
حالا که آن روزها را مرور می کنید صحنه خاصی هست که شما را خیلی متاثر کرده باشد و بعد از سالها به ذهنتان آمده باشد؟
صحنه های خاص و خیلی عجیبی در دوران دفاع مقدس و جبهه وجود داشت. یادم است در سوسنگرد در خیابانی که نزدیک به کرخه بود، خمپاره زدند. دست یکی از بچه ها به اسم مصطفی، قطع شد اما با شجاعت میگفت دستم فدای سر امام (ره). یا یک روز به اتفاق آقای دکتر متقی نژاد که اتفاقا حالا در دانشگاه آزاد تهران جنوب درس می دهند در فاو بودیم. عراقیها مقداری شیمیایی زده بودند و ما هم رفته بودیم برای رفع آلودگی. به هر حال برگشتیم به مقر شهید بهشتی، خیلی هم خسته بودیم. در مسیر برگشت در بیمارستان شهید بقایی زخمیها را از اتوبوس پل مالی شده که به آمبولانس تبدیل شده بودند، پیاده می کردند. وقتی زخمی ها را پیاده می کردند با عنایت رفتیم به زخمیها کمک کنیم تا به داخل اورژانس ببریم. نیم ساعتی طول میکشید تا همه را منتقل کنیم؛ یکی از زخمی ها که جوان هم بود، مدام آیه استرجاع یعنی « انا لله و انا الیه راجعون» میخواند. دیدم آقایی بالای سر آن زخمی نشسته است. پرسیدم: این جوان را می شناسی؟ گفت: بله ، میشناسمش. گفتم اگر میشناسی می خواهی کمک کنیم ببریمش اورژانس. گفت نه؛ حالا شما اینها را ببرید بعد او را میبریم. اما تا بقیه زخمی ها را به اورژانس منتقل کردیم ، آن جوان شهید شده بود. از آن مردی که بالای سرش نشسته بود پرسیدم شما که آشنای این شهید هستی با سر تایید کرد. پرسیدم چرا حداقل کمک نکردی تا زودتر به اورژانس منتقل شود، شاید زنده می ماند. گفت: من شرمم آمد چون بچههای دیگر هیچکس را ندارند! پرسیدم مگه شما چه کاره اش هستی؟ گفت: پدرش هستم. این طور صحنهها را فقط درآن دوران میشد دید.
- آقای دکتر برگردیم به بعد از دوره دفاع مقدس؛ در کدام مسئولیت بیشتر از همه از تجربه مدیریت بحران استفاده میکنید؟
من مسئولیتی در جنگ نداشتم و بیشتر به صورت شخصی می رفتم. بعد از مدتی به دانشگاه بازگشتم و بعد هم به دفتر سیاسی وزارت کشور رفتم. آن موقع آقای ناطق نوری وزیر کشور و آقای عباس آخوندی هم معاون سیاسی وزارت کشور بودند.
- دولت مهندس میرحسین موسوی؟
بله.
در کدام بخش وزارت کشور بودید؟
معاون سیاسی آن موقع وزارت کشور آقای عباس آخوندی بود. ایشان در حال حاضر وزیر راه دولت آقای روحانی است. . ایشان با بچه های شیراز صحبت کرده بودند که من می خواهم یک تعدادی از بچه های شیراز بیایند اینجا دفتر سیاسی را راه اندازی کنند. به همین خاطر من به اتفاق تعدادی از دوستان دیگر آمدیم دفتر سیاسی وزارت کشور.
یعنی همه شیرازیها رفتند وزارت کشور؟
تقریبا اکثرا رفتیم؛ مثلا آقای حسین ملک که داماد شهید رجایی هستند، مدیرکل امور اجتماعی شدند و آقای دکتر زرینه زاد مدیرکل امور انتظامی. آقای دکتر پور نجاتی هم مدیرکل سیاسی شدند. البته آقای دکتر پورنجاتی شیرازی نبودند؛ آقای دکتر عبدالله گیویان که الان در صدا و سیما هستند در دفتر سیاسی بودند.
آن جا چه مسئولیتی داشتید؟
کارشناس دفتر سیاسی بودم.
- کارتان چه بود؟
در قالب نشریه و یا گزارش ، تحلیل سیاسی میکردیم.
-مخاطبت نشریه شما که بود؟
مخاطب نشریات ما بیشتر در حوزه وزارت کشور، فرمانداران، استانداران و شخص وزیر کشور بود.
-یعنی به نوعی بولتن داخلی وزارت کشور آماده میکردید؟
نه، بولتن فقط برای شخص نخست وزیر فرستاده میشد. اما نشریه ما برای معاونتهای نخست وزیری و البته مجلس هم میرفت. البته برای دفتر حضرت امام (ره) هم فرستاده میشد.
-چقدر این کار را ادامه دادید؟
این کار را تقریبا یک سال و اندی ادامه دادم و بعد دانشگاه ها بازگشایی شد و من برگشتم شیراز و فقط درس خواندم.
همان موقع ازدواج کردید؟
خیر، وقتی وزارت کشور بودم ازدواج کرده بودم و اولین فرزندم هم متولد شده بود.
چند دقیقه پیش که درباره جذابترین بخش کاری شما صحبت کردیم، به ایران داک اشاره کردید. آنجا چه میکردید؟
سال 64 که فارغ التحصیل شدم، دوباره در جبهه مستقر شدم. البته امتحان فوق لیسانس هم قبول شده بودم. آن زمان امتحان اعزام به خارج هم داده بودم و از کانادا و انگلیس پذیرش گرفتم. ولی چون ازدواج کرده بودم و کانادا خیلی دور بود، بخاطر مسایل خانوادگی به انگلیس رفتم.
- چند سال انگلیس بودید؟
تقریبا 4 سال
به ایران می آمدید یا کامل آن جا مستقر بودید؟
همسرم چون فرزند دوممان را باردار بود، در ایران زندگی میکرد. علاوه بر آن، دانشجوی دانشگاه شیراز هم بود و دوره لیسانس خود را طی میکرد.
- چه رشته ای ؟
ریاضی. البته ایشان مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی اصفهان بودند ولی چون ما با هم ازدواج کردیم و دانشگاه شیراز رشته مهندسی صنایع نداشت به ریاضی تغییر رشته داد.
چهار سال انگلیس بودید؟
دکترا را که گرفتم برگشتم به ایران.
- چه سالی؟
1369
-پس موقع پایان جنگ ایران نبودید؟
بله؛ انگلیس بودم که جنگ تمام شد. رحلت حضرت امام (ره) هم انگلیس بودم.
وقتی به ایران برگشتید، به شیراز رفتید؟
بله، وقتی برگشتم دوست داشتم بروم دانشگاه شیراز. جایابی ما دانشگاه شیراز بود، وقتی که به تهران آمدم آقای دکتر معین وزیر علوم بودند. ایشان به من گفتند شما باید بروید دانشگاه تربیت مدرس. من هم قبول کردم. البته دیدم دانشگاه تربیت مدرس فقط چند اتاق دارد و چند تپه است! آن موقع آقای دکتر سمنانیان معاون پژوهشی دانشگاه تربیت مدرس بودند، آقای دکتر افتخار حسینی هم که خدا رحمتشان کند، رئیس دانشگاه بود. آقای دکتر توفیقی هم آن موقع رئیس دانشکده فنی دانشگاه بود. چون آقای دکتر توفیقی را از زمان شیراز می شناختم، رفتم پیش ایشان و گفتم این که نمی شود، اینجا یعنی در دانشگاه تربیت مدرس که هیچ امکاناتی جز دو سه تا اتاق نیست. آقای دکتر جواب داد می خواهیم چند سوله اینجا بزنیم. گفتم با سوله که نمی شود دانشگاه درست کرد. همین مسئله موجب شد که به فکر ساماندهی طرح های عمرانی دانشگاه تربیت مدرس بیفتم. ایتدا با مشاور گروه چهار برای طراحی دانشکده علوم پایه شروع به فعالیت کردم اما به دلیل اینکه دانشگاه فنی بیش از 50 نفر عضو هیات علمی داشت ولی ساختمان نداشت مجبور شدیم که نیازهای دانشکده فنی را هم بررسی کنیم. بنابراین باهمکاری گروه چهار این کار را شروع کردیم. از همان ابتدا متوجه شدم که مهارت گروه چهار برای انجام این طرح کافی نیست . در زمان مسئولیتم در جهاد دانشگاهی دانشکده علوم پایه دانشگاه شیراز ، طرح عمرانی دانشکده علوم پایه دانشگاه شیراز با همکاری یک گروه مشاور که امریکایی ها آنرا هدایت کرده بودند از نزدیک دیده بودم. به همین دلیلی با رئیس محترم دانشگاه شیراز جناب آقای دکتر مصطفوی که در آن زمان معاون عمرانی دانشگاه شیراز بود تماس گرفتم. خدا ایشان را رحمت کند ، با گشاده رویی مطالعات انجام شده که تقریبا همه آنها به زبان انگیسی بود در اختیار بنده قرار داد و همان گزارشها، دست مایه مطالعات اولیه دانشکده فنی و علوم پایه دانشگاه تربیت مدرس شد. آقای دکتر مصطفوی در زمان ریاست دانشکاه شیراز به رحمت خدا رفتند.به دلیلی اینکه گروه مشاور چهار ، طرح دانشکده کشاورزی را هم هدایت می کرد سازمان برنامه با مشاور شدن گروه چهار موافق نبود و مشاور جدید ماهر که به لحاظ رتبه ای از گروه مشاور چهار بالاتر بود را انتخاب کردیم. جناب آقای دکتر افتخار حسینی که خدایش رحمت کند در آن زمان رئیس دانشگاه تربیت مدرس بودند، حکم مدیر کل طرح برنامه دانشگاه تربیت مدرس را برای بنده صادر کردند و جناب آقای مهندس محمدی هم که معاون عمرانی دانشگاه بودند همکاری بسیار نزدیک با بنده داشتند. همین مسئله را با جناب آقای کبیری که در آن زمان مدیرکل آموزش سازمان برنامه بودند مطرح کردیم و ایشان موافق نبودند . خلاصه با فشار مجلس و لابی با دولت در سال اول بودجه دانشگده فنی و در سال بعد بودجه دانشگاه علوم پایه در مجلس تصویب شد. در ابتدا که به جناب آقای کبیری برای طرحهای عمرانی دانشگاه مراجعه می کردم، ایشان گفت شما چه کاره هستی؟ همین باعث شد تا آقای دکتر افتخار حسینی همان موقع برای من در دانشگاه تربیت مدرس حکم مدیر کل طرح و برنامه را صادر کردند. البته دو دوره دو ساله هم رئیس بخش شیمی دانشگاه بودم و بعد، مدیرکل طرح و برنامه شدم. بهر حال کار طرح عمرانی و خاک برداری از دانشکده فنی و علوم پایه را شروع کردیم.
یعنی اسکلت دانشگاه تربیت مدرس کار شما بود؟
در طراحی نقشه ها و خاک برداری دو دانشکده و شروع اسکلت دانشکده فنی و کار را شروع کرده بودیم و با مشاور ماهر هم قرار داد را بسته بودیم که آقای دکتر کوکبی از انگلیس به کشور مراجعت کردند. آقای دکتر معین در همان زمان وزیر علوم تشریف داشتند و از بنده خواستند که کمکی کنم که ایده مرکزی برای جمع آوری اطلاعات علمی را مطرح کردم و نهایتا منجر به رفتن بنده به ایرانداک در آبانماه سال 1371 شد. جناب آقای دکتر کوکبی هم شدند مدیر کل طرح و برنامه دانشگاه تربیت مدرس و با مشاور ماهر کار ساخت دانشکده های علوم پایه و تربیت مدرس را ادامه دادند.
مسئولیت دیگری هم در دانشگاه تربیت مدرس داشتید؟
خیر! دکتر معین نیز از من کمک خواستند. ا ایده جمع آوری مجموعه دانش کشورمان را مطرح کردم که منجر به ایرنداک رفتن بنده شد.
این ایده از کجا به ذهن شما رسید؟
ما در انگلیس هرچه را که میخواستیم می توانستیم در کتابخانه ها پیدا کنیم. این مسئله دائما ذهن من را درگیر می کرد. البته زمانی که در دانشگاه شیراز بودم، به این موضوع خیلی علاقه داشتم که بتوانیم از دانش کشور یک جمعبندی داشته باشیم. کم کم سیستمهای کامپیوتری هم در حال شکل گیری بود، البته نه در سطح کامپیوترهای کوچک فعلی. آن موقع هنوز ایمیل هم رد وبدل نمیشد هر چند پایگاه های اطلاعاتی ، کمی شکل گرفته بود. نیمه دوم دهه 60 که حدوداً سال های 1985 تا 90 می شد. پایگاه های اس تی ان شکل گرفته بود و مباحث شبیه آنها درست شده بود. من با آن کامپیوترها کار میکردم لذا دیدم دنیای جدیدی خلق شده است. آقای دکتر معتمدی رییس سازمان پژوهشهای علمی صنعتی بودند. به ایشان گفتم دوست دارم که چنین طرحی را در ایران راه اندازی کنیم. آن موقع دکتر ازهری معاون پژوهشی آقای دکتر معین بودند. با ایشان در منچستر بودیم و سابقه آشنایی داشتیم. در آن زمان آقای آجیل فروش نیز رئیس مرکز مدارک علمی بودند و زحمت زیادی کشیده بودند. دکتر ازهری به من گفت که آقای آجیل فروش استعفاء داده است و میخواهد از اینجا برود و شما جایگزین او شوید. من با آقای دکتر معین صحبت کردم و گفتم که اگر شما این جا را به مرکزی با بودجه مستقلی تبدیل کنید می توان فعالیت های خوبی کرد. آقای دکتر معین نیز موافقت کردند و آنجا مرکز تحقیقاتی «ایرانداک» شد.
گویا در فرهنگستان زبان هم بودید. آنجا چه فعالیت هایی انجام می دادید؟
دکتر حداد رئیس فرهنگستان زبان بود و من هم رئیس ایرانداک؛ یک روز من را دعوت کردند تا درباره واژه نامه هایی که در ایرانداک تولید می کردیم. صحبت کنیم و نظر دهم همین مسئله موجب همکاری بنده با فرهنگستان زبان فارسی شد.
- مشاوره میدادید؟
مشاوره نه ، جلساتی بود که ما درباره مسایل مختلف زبان فارسی که در اینترنت باید به آن توجه می شد بحث می کردیم همانند استاندارد کردن خط و زبان فارسی در اینترنت و سایر مسایللی که متناسب با توسعه فناوری اطلاعات باید به آن توجه می شد.
درباره چه کلماتی تصمیم گرفتید؟
آن موقع هنوز ویندوز نیامده بود تا کدهای خود را استاندارد کند. کدهای زبانی مشخص نبود. مثلا «زرنگار» اولین نرم افزار حروف چینی به فارسی بود. برنامه زرنگار، استاندارد مایکروسافت را نداشت و استانداردها و کدینگی که برای مایکروسافت لازم بود هنوز بیرون نیامده بود. بحث ما این بود که کدهای فارسی ایجاد کرده و برای مایکرو سافت ارسال شود. در واقع با آنها مبادله اطلاعات می کردیم.
خودتان از کلماتی که در فرهنگستان تصویب می شد در محاوره استفاده می کردید؟ به عنوان مثال بگوئید که من رایانه خود را بردم؟
بله، البته آن جلسات ما برای واژه گزینی نبود. در واقع ایرانداک بیشتر از فرهنگستان وارد بحث اصطلاح شناسی علمی و واژه گزینی شده بود.
خودتان هم کلمه معادل ساخته اید؟
شخصا نه! بگذارید یک خاطره بگویم. در ایران داک هشت نشریه منتشر میکردیم که خدمت آیت الله هاشمی هم میفرستادیم. ایشان وقت دادند و به همراه خانم دکتر بهشتی (دختر شهید بهشتی) و آقای علیدوستی به دیدارشان رفتیم. آن زمان آقای هاشمی رییس جمهوری بودند. در آن جلسه آقای هاشمی وقت خیلی زیادی گذاشتند، من گفتم که چه برنامهای داریم و ایشان هم بسیارعلاقهمند شدند. ما در ایرانداک تمام پایان نامه ها و طرحهای تحقیقاتی کشور را جمع میکردیم. تقریباً 4500 سازمان کشور اعم از بخش دولتی و یا خصوصی ، اطلاعات خود را می فرستادند. تمام مقالات کنفرانس ها، مقالات علمی پژوهشی، اطلاعات خزر، اطلاعات علوم تربیتی، پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکترا در همه گرایشها حتی پزشکی، طرح های پژوهشی دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی، پایان نامه های داشجویان ایرانی که از خارج از کشور دانش آموخته می شندند، گزارش های دولتی ایران و .. را در قالب نشریات علمی چاپ می کردیم.
نزدیک 16 سال در ایرانداک بودم و نزدیک به هفتصدهزار رکورد را در قالب نشریه و پایگاههای اطلاعاتی منتشر کردیم وچون بنده مدیر مسئول نشریات بودم، مجبور بودم که خلاصه آنها را مطالعه کنم. این مساله دانش خوبی به لحاظ ذهنی در من به وجود آورد. |
- این علاقه شما به داکیومنت کردن (مستندکردن) را در همین پرتال هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی هم می توان دید.
بله. تجاربی که در ایرانداک کسب کردم، تجارب بسیار خوبی در زندگی مدیریتی من بود. در این سال ها به خاطر نشریاتی که منتشر می کردم، خلاصه مقالات و این مجموعه مستندات را مطالعه میکردم. خلاصه ها هم از همه حوزه های دانش می آمد و تلفیقی از پایان نامه و مقالات بود. این اواخر هم سالانه یک کتاب دانش ایران چاپ می کردیم. در حال حاضر که در دانشگاه آزاد هستم دوباره روی کتاب دانش ایران با همکاری ایرانداک کار جدیدی را شروع کرده ام ، گر چه همه زحمت آنرا خانم انصافی که از کارشناسان ارشد ایرانداک هستند متحمل میشوند. نزدیک 16 سال آنجا بودم و نزدیک به هفتصدهزار رکورد را در قالب نشریه و پایگاههای اطلاعاتی منتشر کردیم وچون بنده مدیر مسئول نشریات بودم، مجبور بودم که خلاصه آنها را مطالعه کنم. از حوزه های متفاوت. دست خودم هم نبود! بعضی مواقع به موضوعی علاقه مند میشدم و اصل مدرک را مطالعه می کردم. این مساله دانش خوبی به لحاظ ذهنی در من به وجود آورد.
-بالاخره به ما نگفتید چه شد که با دکتر میرزاده برای معاونت آموزشی رایزنی کردید؟
با شروع به کار دولت یازدهم، دکتر توفیقی سرپرست وزارت علوم شدند. قبل از این که آقای دکتر میرزاده رییس دانشگاه آزاد اسلامی شوند به اتفاق بعضی از دوستان جلساتی با دکتر توفیقی داشتیم که اگر آقای دکتر توفیقی وزیر شوند چه برنامهای را باید برای ارتقای علمی دانشگاهها در نظر گرفت. در آن جلسات، تقریبا همه اسناد کشور در رابطه با بحث آموزش عالی اعم از برنامه چهارم، برنامه پنجم، اسنادی مجمع تشخیص مصلحت نظام و... را بررسی میکردیم. ماحصل این بررسی را به عنوان یک برنامه، خدمت دکتر توفیقی بردیم، البته ایشان شخصا در جلسات شرکت می کردند. دکتر میلی منفرد به جای آقای توفیقی به مجلس معرفی شد. ما نیز همان برنامه را به دکتر میلی منفرد دادیم. بعد دکتر میلی منفرد رای عدم اعتماد گرفتند. این شد که برای آقای دکتر فرجی دانا یک جمع بندی جدید تهیه و به عنوان برنامه خدمت دکتر فرجی دانا تقدیم کردیم.
وقتی آقای دکتر توفیقی سرپرست بودند، جلسه ای را با آقای دکتر میرزاده برای دانشگاه آزاد داشتیم. آن موقع آقای دکتر توفیقی به من پیشنهاد کردند یکی از معاونت های وزارت را بپذیرم که من گفتم دوست دارم به شما کمک کنم، ولی دوست ندارم به کارهای اجرایی برگردم. تا اینکه دکتر توفیقی ازطریق آقای جهانگیری خبردار شدند به عنوان وزیر به مجلس معرفی نمی شوند و قرار شده که اقای فرجی دانا معرفی شوند اما ایشان تمایلی نداشت و قبول نمیکرند . به همین دلیل از من خواستند با دکتر فرجی دانا صحبت کنم تا پیشنهاد وزارت را بپذیرند. در آن چند روز ما و تعدادی از دوستان دیگر خیلی به آقای دکتر فرجی دانا اصرار کردیم که این مسئولیت را بپذیرد.
این اصرار به خاطر نسبت فامیلی شما و آقای فرجی دانا که نبود؟
خیر! بحث فامیلی من با دکتر فرجی دانا به 6 سال پیش برمی گردد. اما ما از سالها قبل همسایه آقای دکتر فرجی دانا در تهران بودیم. پیش از آن نیز از سال 57 با آقای دکتر فرجی دانا در دانشگاه شیراز بودیم. پس این اصرار ما اصلا ربطی به نسبت فامیلیمان نداشت و من ایشان را شخصیتی علمی با توان مدیریتی بسیار بالا و تجاربی ارزنده در آموزش عالی می دانم . ایشان سالها رئیس دانشکده فنی دانشگاه تهران و پس از آن ریاست دانشگاه تهران را به عهده داشتند. از طرف آقای خاتمی هم به عنوان وزیر علوم به مجلس معرفی شدند که از مجلس اصلاحات ایشان رای اعتماد نگرفت. همه این مسایل قبل از اینکه زهرای عزیز عروس بنده شود، بود، بنابراین اعتقاد من به وزارت ایشان به دلیل شایستگی هایی بود که ایشان داشتند. علاده بر این، برای وزیر شدن باید انسانهای فرهیخته ای از این مسئله حمایت کنند و به اجماع برسند. هم چنین در سطح دنشگاه از نظر علمی و سیاسی و در بین سیاستمداران به لحاظ سیاسی از ایشان حمابت بی نظیری شد.
پس سرانجام دکتر فرجی دانا وزارت را پذیرفت؟
بله خواهش کردیم بپذیرد و ایشان هم اجابت کرد. مجلس هم به ایشان رای اعتماد داد. با اینکه از قبل خدمت دکتر توفیقی عرض کرده بودم که که میخواهم به دانشگاه تربیت مدرس بروم و به کارهای تحقیقاتی برسم، اما وقتی دکتر فرجی دانا وزیر شد، جوانمردی حکم میکرد که تا زمانیکه ایشان نیاز داشتند در خدمتشان باشم. بعد از مدت کوتاهی ایشان وارد چالشهای مجلس شد. در این فضا آقای دکتر میرزاده به من تلفن زدند و خواستند که در رابطه با معاونت آموزشی شخصی را به وی معرفی و با هم مشورت کنیم. من نیز دو نفر از دانشگاهیان فرهیخته که دارای تجارب ذیقیمتی در آموزش عالی بودند به ایشان معرفی کردم که ویژگیهای بسیار خوبی برای این مسئولیت داشتند. دکتر میرزاده نیز به دلایلی پیشنهادهای بنده را نپذیرفتند تا اینکه یک شب به بنده تلفن کردند و خواستند که بنده در خدمت ایشان در دانشگاه آزاد همکاری داشته باشم. عذرخواهی کردم و گفتم به دکتر فرجی دانا قول داده ام کار دیگری برایشان انجام دهم اما ایشان اصرار داشتند که بپذیرم. من گفتم پس باید آقای دکتر فرجی دانا راضی باشد و جنابعالی باید آقای فرجی دانا را راضی کنید. آقای دکتر فرجی دانا خیلی موافق این مسئله نبود و تمایل داشتند که در یکی ازحوزه های آموزش عالی کمکشان کنم. اما در نهایت دکتر میرزاده با دکتر فرجی دانا صحبت کردند و بالاخره ایشان قبول کردند من به دانشگاه آزاد اسلامی بیایم و در خدمت عزیزان دانشگاه آزاد باشم.
پس از آن، یک جلسه در دفتر دکتر میرزاده داشتیم اما لحظه ای که من از دفتر ایشان خارج میشدم، قصد داشتم که به دانشگاه آزاد نیایم.
- چرا؟
چون نمیخواستم دوباره وارد کارهای اجرایی شوم. با دوستان دیگر که مشورت کردم، گفتند با حضورجناب آقای دکتر میرزاده، فضای جدیدی برای همدلی ، بین وزارت علوم و دانشگاه آزاد باز شده است.
در واقع شما رابط وزارت علوم و دانشگاه آزاد شدید؟
نمی شود گفت رابط ولی با مدیران وزارت علوم ارتباط و دوستی های خیلی خوبی داشته و دارم. همین مسئله فضایی ایجاد کرد که روابط بهتری بین دانشگاه آزاد و وزارت علوم ایجاد شود. البته جناب آقای دکتر میر زاده هم سالها در پژوهشگاه پلیمر ریاست آنجا را به عهده داشتند و خود با همه کسانی که در وزارت علوم مسئولیت پذیرفته بودند دوستی دیرینه ای داشت.
برنامه رهبردی معاونت آموزشی و برنامه اقدام برای یک دروه چهار ساله تدوین شده است که بصورت کتابچه چاپ و در وبگاه داتنشگاه آزاد اسلامی هم موجود است |
پیشنهاد معاونت آموزشی دانشگاه آزاد به شما شد و بررسی کردید. مهم ترین چالشی که در بررسی هایتان دیدید چه بود؟
در حقیقت بعد از آن تمام مستندات دانشگاه آزاد، برنامه ها، اسناد شورای انقلاب فرهنگی و قوانین مرتبط را مطالعه کردم. هم چنین مباحث کلان مثل آمارهای دانشگاه آزاد. قبل از پذیرش مسئولیت مستندات برنامه دانشگاه آزاد را از جناب آقای دکتر میرزاده درخواست کردم که متاسفانه مستندات زیادی را نتوانستم بدست بیاورم اما هر آنچه که جناب آقای دکتر میرزاده در در کتابخانه اتاق ریاست داشتند در اختیار بنده قرار دادند. بنده برنامه راهبردی را تهیه نمودم و برای ارایه خدمت آقای دکتر میرزاده رفته و گفتم اگر بخواهید خدمتتان باشم برای این کارها می آیم، کارهایی که آنها را نوشتم و در قالب برنامه راهبردی معاونت آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی قبل از اینکه کار را شروع کنم، خدمت ایشان و جناب آقای هاشمی رفسنجانی تقدیم کردم.
کلیات آن مسائل را میگویید؟
برنامه رهبردی معاونت آموزشی و برنامه اقدام برای یک دروه چهار ساله تدوین شده است که بصورت کتابچه چاپ و در وبگاه داتنشگاه آزاد اسلامی هم موجود است.
- آقای دکتر در این مدت شما یکی از معاونت ها پرکار دانشگاه ها بودهاید چون فضای دانشگاه را بیشتر به سمت توسعه تحصیلات تکمیلی و تاسیس رشته های جدید بردید. الان مهم ترین چالش وزارت علوم و مجلس و دانشگاه آزاد برروی همین بحث رشته محل های جدید است. این چالش شما را خسته نمی کند؟ اصلا معتقد هستید به این که در دانشگاه باید تغییرات ایجاد کرد و رشته های جدید در تحصیلات تکمیلی داشته باشد؟
منابع بسیار خوبی برای دانشگاه آزاد ایجاد شده است. این منابعی که دانشگاه آزاد دارد بیش تر از چند جنبه قابل بررسی است. یکی بخش مسائل محیطی سیاسی دانشگاه آزاد است. آن هم مثل هر پدیده دیگری در کشور ما یک سری سیاست ها و مقرراتی تصویب می شود که این سیاستها در مجلس شورای اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم و دولت بررسی و به تصویب میرسد. . به هر حال سیاستها، و قوانین و مقرراتی در اداره و توسعه دانشگاه آزاد حاکم است.
دانشگاه آزاد یک سری مسائل محیطی اقتصادی نیز دارد. نکته این است که چون اقتصاد دانشگاه آزاد در اختیار مدیرانش بوده مدیران قدرت مانور بسیار خوبی برای توسعه یافتگی در همه اقصی نقاط کشور داشته اند.
در کنار این قضیه به لحاظ اجتماعی و فرهنگی ، مردم ما به تحصیل فرزندانشان علاقه دارند. حتی اگر چنانچه از رفاه و آسایش خود صرف نظر کنند، دوست دارند که بچه هایشان تحصیل کنند. این مساله فرصت بسیار بزرگ اجتماعی بوده است که به عنوان مسائل محیطی برای دانشگاه آزاد ایجاد شده و دانشگاهی ایجاد شده که بدون همراهی مردم دوام و بقای آن در چالش خواهد بود.
از دیدگاه فناوری هم وضعیتی در فناوری ایجاد شده بود که می توانست این توسعه یافتگی را شکل دهد.
البته در کنار همه اینها با معضلات و مشکلاتی هم رو به رو بوده است. یعنی هم معضلات اقتصادی، هم معضلات قوانین مقررات، هم معضلات سیاسی، هم کمبود مسائل فناوری و همچنین معضلات اجتماعی.
با تمام این مسائل، مجموعه دانشگاه آزاد اسلامی توانسته خود را به خوبی توسعه دهد و توسعه یافتگی اش هم مبتنی بر درخواست و نیاز بوده است. علاوه بر این ها یک سری عوامل درون سیستمی دانشگاه آزاد، مثل منابع مالی، منابع انسانی، فرایندهای کاری، منابع فیزیکی،منابع تجهیزاتی، یا مثلا منابع اطلاعاتی اعم از پایگاههای اطلاعاتی علمی، کتابخانه ها، نشریات، کتاب های چاپی، پایان نامه ها، گزارش ها، کنفرانس ها و چیزهایی شبیه این. بنابراین از این جهت هم توانسته سرمایه بسیار خوبی ایجاد کند. مطلب دیگری که دانشگاه آزاد داشته در بخش منابع انسانیاش است. در حال حاضر شما می بینید چیزی نزدیک 31 هزار نفر اعضای هیئت علمی داریم.
-تمام وقت؟
بله تمام وقت. درست است که این 31 هزار نفر همه PhD نیستند، ولی به هر حال یک سرمایه بسیار عظیم نیروی انسانی در همه بخش های کشور ایجاد شده است. در کنار این موضوع، موقعیت بسیار خوبی به لحاظ فراهم آوری تجهیزات عادی تا تجهیزات پیشرفته ، به عنوان یک نقطه قوت در دانشگاه آزاد ایجاد شده. در کنار این رخدادها، دانشگاه آزاد فرآیندهای مناسبی را هم برای این که بتواند خودش را در این سطح اداره کند، ایجاد کرده است.
باید پذیرفت دانشگاه آزاد اسلامی، جوان بوده، بنابراین چالشهایی برایش هست و نقاط ضعفی هم قطعا وجود دارد اما با وجود این نقاط قوت و ضعف ها، دانشگاه آزاد توانسته است تاثیرگذاری شگرفی از جنبه های سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و فناوری در اقصا نقاط کشور داشته باشد. شاید مهمترین بعد تاثیر گذاری دانشکاه آزاد را بتوان تغییر فرهنگ مبتنی بر دانش دانست. پایدارترین شکل تغییر فرهنگ در یک جامعه، تغییر فرهنگ مبتنی بر دانش از طریق آموزش است. انسانهای آگاه از حقوق خود هرگز منافع ملی خود را در معرض تهدید دیگران قرار نخواهد داد. از این دیدگاه دانشگاه آزاد، ایران را بیمه فرهنگی کرده است. این یعنی همان انقلاب فرهنگی که امام آنرا به مردم نوید داده بود. توسعه مبتنی بر علم و دانش، هم تعارضات داخلی یک کشور را حل می کند و هم در مقابل سایر فرهنگ ها دست به انتخاب بهینه می زند. به عبارت دیگر نکاته های مثبت سایر فرهنگها را با ظرایف فرهنگی ملی به گونه ای ممزوج خواهد کرد که موجب هم افزایی فرهنگی شود. این موضوع مهمترین دستاورد دانشگاه آزاد طی 30 سال فعالیت آن است. از این پس دانشگاه آزاد در برخورد با پدیده های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، فناوری و .... مشی علمی خواهد داشت و همه تعارضات داخلی و خارجی را با همین روش به بهترین شیوه ممکن حل خواهد کرد. به عبارت دیگر دانشگاه آزاد زیر ساختهایی را ایجاد کرده است که نگرش مردم ما به توسعه یافتگی را تغییر دهد و از سطح نگاه سنتی خارج و با یک بینش متفاوت و مبتنی بر دانش مشکلات خود را واکاوی کند و برای انها راه حلهای درست و خردمندانه ای بیابد.
یعنی متد و روشی برای تغییر فرهنگ ایرانی ها؟
بطور قطع همین گونه است. ساده ترین شکل تغییر فرهنگ ، متمسک شدن به قانون ومقررات ، برای تغییر رفتار اجتماعی است. چیجیده ترین روش هم برای تغییر فرهنگ عمومی ، آموزش اقشار مختلف اجتماعی است. دانشگاه آزاد این کار سترگ و ستودنی را در کشور به خوبی به انام رسانده است. بهتر است بگویم فرهنگ جدیدی را در زندگی ایرانیان ایجاد کرده است. یعنی دانشگاه آزاد اسلامی یک نگاه نو و یک اندیشه جدیدی را به ایرانی ها داده است. این که مثلا بگوییم آیا کیفیت تمام واحدهای دانشگاه آزاد بسیارسطح بالا است، قطعا باید گفت نه. بدیهی است که ابتدا همه دانش آموزان تلاش می کنند از فرصت تحصیل رایگان، در دانشگاه های دولتی بهره مند شوند. علی القاعده بهترین استعدادها به سبب فرصت تحصیل رایگان ، می توانستند وارد دانشگاه دولتی شوند. ولی آبقیه ای دانش آموزان که توانایی ورود به دانشگاه های دولتی ندارند، خیل عظیمی از جوانان با استعداد کشور ما هستند که علاقه وافری به تحصیل دارند در ضمن از هوش کافی هم برخودارند. اصلا معتقد نیستم که بگوییم اینها مثلا استعداد کم داشته و یا نسبت به افرادی که در دانشگاه دولتی تحصیل کردند،کمهوشتر بودند . بنابراین ما با بودن دانشگاه آزاد نگرش مردم مان به دنیای جدید را تغییر دادیم. این نگرش در همه ابعاد، خود را نمایان کرده است. شما ببینید در قشم، چند هزار دانشجو داریم، در کیش چقدر دانشجو داریم. این مساله چه چیزی را در آنجا تغییر داده؟
جوان قشمی که جامعه شناسی و یا اقتصاد می خواند به مسایل پیرامون خود مبتنی بر تحصیلاتش نگاه می کند و توسعه یافتگی جامعه خود را به گونه ای دیگر می بیند. همه اینها یعنی ایجاد فرهنگ و پایه گذاری تمدن و پذیرش سبک جدید زندگی همراه با رفاه اجتماعی.
باید پذیرفت دانشگاه آزاد اسلامی، جوان بوده، بنابراین چالشهایی برایش هست و نقاط ضعفی هم قطعا وجود دارد اما با وجود این نقاط قوت و ضعف ها، دانشگاه آزاد توانسته است تاثیرگذاری شگرفی از جنبه های سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و فناوری در اقصا نقاط کشور داشته باشد |
-فکر میکنید که در واقع دانشگاه آزاد کاری کرده است که در سرتاسرکشور ما یک نگاه به روز شده به توانایی های کشور داشته باشیم؟
بی گمان این گونه است؛ من میگویم در ابعاد متفاوت این فرهنگ جدید ایجاد شده است یعنی شما وقتی مثلا تاریخ را نگاه میکنید، با کمک دانشگاه آزاد اسلامی ، رشته تاریخ را به همه جا بردید، رشته الهیات را به همه جا بردید. برای مثال در حوزه علوم پایه یعنی فیزیک ، ریاضی، شیمی ، زیست شناسی و... در همه بخشهای کشور پیشرفت داشته ایم. . فناوری اطلاعات را به همین شکل، برق، الکترونیک و مخابرات به همین صورت، مکانیک و الکترونیک را نیز همین طور، وقتی شما یک چنین سطحی از دانش در مردم ایجاد می کنید، نوع نگاه مردم به مسائل روزمره تغییر میکند. از این رو، در ابعاد متفاوتی شما تغییر را در عمق جامعه ایجاد کرده اید. بر این اساس، کار بسیار بسیار بزرگی انجام شده است زیرا شما فرهنگ مردم را به جای توسل به زور و فشار قانونی، با دانش تغییر دادهاید. بعد از مدتی نیز بینش آدم ها تغییر میکند. لذا تغییردانش و بینش مردم در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فناورانه، با تغییر نگرش آنان از طریق فرهنگ و علم، از پایداری بسیار بالاتری برخوردار است و با اشارتی، مضمحل و تباه نخواهد شد.
- آقای دکتر قرار است شما چیزی را در این روند اصلاح کنید؟
برای اصلاح این روند برنامه مفصلی خدمت جناب آقای دکتر میرزاده تقدیم کرده ام که همان برنامه راهبردی معاونت آموزشی دانشگاه آزاد است. سطح دانش کشور ما به گونه ای است که از جرم بحرانی دانش عبور کرده است و در آینده شاهد شکوفایی کشور در همه ابعاد بصورت نمایی خواهیم بود. تا قبل از جرم بحرانی دانش نگرانی هایی برای توسعه مبتنی بر دانش در کشور وجود داشت اما امروز که در حال گذار از این جرم بحرانی هستیم باید شاهد خود شکوفایی هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی در داخل کشور و در سطح گیتایی در خارج کشور باشیم.
- امیدوار هستید به این نتیجه برسید؟
نه تنها امیدوارم، بلکه بی شک شدنی است، به امید خدا، ظهور وبروز فناوریهای نو در ابعاد متفاوت اعم از تجارت ، صنعت، مخابرات، پزشکی، کامپیوتر، مدیریت، انرژی، فیزیک ، شیمی ، ریاضی و در جهت های مختلف بجز ازراه توسعه دانش میسر نبود. شما اگر به منطق رئیس جمهور امریکا در برخورد با مخالفان خودش در رابطه با ایران توجه بفرمایید، ایشان به همین موضوع اشاره دارند. کشور با دانش، اهل تعامل و هم افزایی با همه ملل عالم با حفظ کیان ملی است. از طرف دیگر علم و دانش مهمترین دستاوردش امنیت ملی یک کشور است. امروز دولتها و مجالس ملی کشورها، به دلیل توان علمی ایران، راهی جز تعامل با ما را نخواهند داشت و این از ثمرات دانشگاه آزاد و جوانان تحصیل کرده آگاه از حقوق خود است.
با توجه به این که در ابتدا تمایلی به انجام کارهای اجرایی نداشتید، اکنون از این که در دانشگاه آزاد حضور دارید راضی هستید؟ آیا خودتان را برای این سیستم مفید می دانید؟
از اینکه خداوند فرصتی به بنده عطا کرده است که بتوانم در خدمت جوانان عزیز کشورمان باشم شاکرم، زیرا همیشه باور داشته و دارم که برتری علم بر جهل یک امر قهری است و بجز از راه علم آموزی و بکار گیری آن راهی برای نجات از معضلات و مشکلات نیست. دوست داشتم علم در خدمت مسائل توسعه کشورمان باشد. توسعه علمی بدون دانشگاه آزاد اسلامی در کشور ما ممکن نیست و لذا این جزو آرزوها و باورهای بنده است. آن موقعها که جوان بودیم واقعا خیلی چیزها را نمی دانستیم. الان پخته تر شده ایم، دنیا و کشورهای متفاوت را دیده ایم؛ چالش های بسیار زیاد و بحرانهای زیادی را پشت سر گذاشته ایم و مجموعه این تجربهها باعث شده تا امیدوار باشیم که میشود علم را در خدمت توسعه کشور عزیزمان درآوریم. در رابطه با مفید بودن هم باید به قضاوت مردم گذاشت و باید صبور و بردبار باشیم. راه علم گر چه آهسته و آرام است اما پایدار و همیشگی است. اگر بهر دلیلی هم موفق نبودیم ، نباید خود را به دانشگاه آزاد تحمیل کنیم. باید صادقانه بپذیریم که در صورت عدم توانایی میدان را برای جوانان با دانش کشورمان جهت پذیرش مسولیت های جدید و سنگین باز کنیم.
انتهای پیام/