نقشه سیاه مرد متأهل هوسباز برای ازدواج دوم
آشنایی سیاه در پارک
ماجرای این پرونده به دو ماه پیش برمیگردد. روزی که نسرین در پارک با مردی به نام مهران آشنا شد. مردی که اختلاف سنی زیادی با او داشت. با این حال نسرین و مهران با هم آشنا شدند و قرار ازدواج گذاشتند. اما درست روزی که نسرین با خوشحالی بهترین لباسهایش را پوشید و به خانه مهران رفت، هرگز تصورش را هم نمیکرد به جای دیدار با خانواده خواستگارش، در یک دام سیاه گرفتار میشود. نسرین که پس از خوردن شربت مسموم بیهوش شد، پس از به هوش آمدن متوجه شد که از سوی مهران مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. درست وقتی که از این اتفاق شوکه شده بود، متوجه شد که مهران متأهل است. با این حال مهران آن روز باز هم از نسرین خواستگاری کرد و گفت که حالا با این اتفاق مجبور میشوی با من ازدواج کنی و زن دومم باشی.
شکایت در دادسرا
نسرین که این وضع را دید، تصمیم گرفت از خواستگار فریبکارش شکایت کند. او راهی دادسرای جنایی پایتخت شد و زمانی که پیش روی آرش سیفی، بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت، درباره جزییات این ماجرای هولناک گفت: «هر روز از دانشگاه به پارک همان اطراف میرفتم و چند ساعتی را روی نیمکتهای پارک مینشستم. این کار به من آرامش میداد. یک ماه گذشت تا اینکه یک روز با مردی به نام مهران آشنا شدم. او آن روز جلو آمد و با من صحبت کرد و گفت که در این مدت مرا دورادور میدیده و به من علاقه پیدا کرده است. ظاهرش خیلی موجه و خوب بود و خیلی مودبانه صحبت میکرد. برای همین نمیدانم چرا به او اعتماد کردم و با اینکه ١٥سال از من بزرگتر بود، با او ارتباط برقرار کردم. مهران گفت که قصدش ازدواج است و بهخاطر سن و سالش اصلا حوصله دوستی با هیچ دختری را ندارد و میخواهد هرچه زودتر تکلیف زندگیاش مشخص شود. برای همین مدتی با هم صحبت کردیم و چند جلسهای هم با هم بیرون رفتیم. تا اینکه مهران به من گفت تصمیمش را گرفته و میخواهد با من ازدواج کند. او گفت که وقتش است تا خانوادههایمان هم در جریان ماجرا قرار بگیرند تا هرچه زودتر مراسم عقد و عروسی را برپا کنیم. من که خیلی خوشحال بودم، قبول کردم تا اینکه مهران گفت برای دیدن پدر و مادرش باید به خانهشان بروم. خیلی تردید داشتم و اول قبول نکردم. به او گفتم که بیرون همدیگر را ببینیم. ولی مهران اصرار کرد که برای دیدن مادرش باید به خانهشان بروم. درنهایت هم من قبول کردم؛ ولی وقتی به آنجا رسیدم در کمال تعجب دیدم که هیچکس به جز خود مهران در خانه نیست. مهران گفت که پدرش بیمار است و برای همین همه به بیمارستان رفتهاند. میخواستم به خانهمان بروم که او گفت یک شربت بخورم و بروم. من هم شربت را خوردم؛ ولی به محض اینکه آن را خوردم، ناگهان بیهوش شدم و هیچ چیزی متوجه نشدم. چند ساعت بعد به هوش آمدم و دیدم که هنوز در خانه مهران هستم. شوکه شده بودم و آنجا بود که متوجه شدم مهران به من تجاوز کرده است. گریه کردم و میخواستم از خانه فرار کنم که متوجه عکسهای روی دیوار شدم. آنها عکسهای عروسی مهران بود و تازه فهمیدم که مهران یک مرد متأهل است. بعد از آن مهران باز هم پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد و گفت که حالا مجبورم با او ازدواج کنم. من هم که این وضع را دیدم، تصمیم به شکایت گرفتم.»
اعترافات عجیب خواستگار فریبکار
با اعلام این شکایت به دستور بازپرس سیفی، تیمی از مأموران پلیس آگاهی این موضوع را در دستور کار خود قرار دادند و تحقیقات خود را در اینباره آغاز کردند؛ تا اینکه درنهایت متهم دستگیر شد و در بازجوییها گفت: «متأهل بودم که نسرین را در پارک دیدم، اما به شدت عاشقش شدم. وقتی با او ارتباط برقرار کردم این عشق و علاقهام بیشتر شد و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم؛ ولی از آنجا که میدانستم اگر نسرین متوجه شود من متأهل هستم با من قطع ارتباط میکند، برای همین این نقشه را کشیدم تا او را به ازدواج وادار کنم. باور کنید من عاشق نسرین بودم و میخواستم هر طور شده با او ازدواج کنم. فقط ١٨ سالم بود که با زور و اجبار پدر و مادرم مجبور شدم پای سفره عقد بنشینم. در خانواده ما رسم بود که در سن ١٨ سالگی باید ازدواج میکردیم. برای همین اجباری ازدواج کردم و در این مدت اصلا عاشق همسرم نبودم. همین شد که وقتی نسرین را دیدم و به او علاقهمند شدم؛ تصمیم گرفتم این بار با عشق ازدواج کنم. برای همین این نقشه را کشیدم.»
با اعترافات این مرد، وی به دستور بازپرس روانه بازداشتگاه شد و تحقیقات در اینباره ادامه یافت.
انتهای پیام/