دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
08 مهر 1395 - 10:55
در گفت‌وگو با آنا

حسین باهر: قرائت مولوی، بهترین قرائت از تمام ادیان الهی است/ آن‌ها که به مولانا بدوبیراه می‌گویند، با مولوی‌شناسان مناظره کنند

هجوم به جایگاه و شأن عرفانی مولانا جلال‌الدین بلخی که از دیرباز وجود داشته و همچنان با برخی هتاکی‌ها همراه می‌شود اما حسین باهر معتقد است: «باید در بازشناسی حقیقت، به محکمات چنگ انداخت. این که بخواهیم عمرمان را صرف شنیده‌ها و گفته‌های این و آن بکنیم، وقت‌تلف کردن است.»
کد خبر : 121377

حسین باهر – بنیان‌گذار مکتب رفتار‌شناسی و مشاور در امور رفتاری و مولوی‌ پژوه- در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی آنا درباره برخی اظهارنظرات و انتساب برخی الفاظ و هتاکی‌ها به مولانا گفت: «مولانا از نظر من، آخرِ دین است؛ مثل عشق که آخرِ علم است. اما مشکل این است که گاهی برخی مسائل را نمی‌فهمند و به همین دلیل، مسائل را مطرود می‌خوانند. این مسأله حتی در قرآن کریم نیز مطرح شده: «و کسانى که کافر شدند به آنان که گرویده‏ اند گفتند اگر [این دین] خوب بود بر ما بدان پیشى نمى‏ گرفتند و چون بدان هدایت نیافته‏ اند به زودى خواهند گفت این دروغى کهنه است.» (آیه 11 سوره احقاف).»


وی ادامه داد: «من خودم یک فرد متعهد به دین هستم و به نظر من بهترین قرائت از دین اسلام؛ و حتی تمام ادیان الهی را مولوی داشته است. او کاربردی صحبت کرده و تمام مسائل روزمره بشری و مباحث اخلاقی و رفتاری را در سروده‌هایش مورد اشاره قرار داده است.»


این بنیان‌گذار مکتب رفتارشناسی و مشاوره در امور رفتاری اظهار داشت: «با وجود اینکه من دکترای رفتارشناسی دارم، انتهای دانش من، ابتدای دانشِ مولانا از رفتارشناسی است.»


وی در پاسخ به برخی افراد و اظهارات‌ آن‌‌ها در راستای طرد کردن و زیر سوال بردن جایگاه مولانا، گفت: «پیشنهاد من به این افراد این است که به جای نامه‌نگاری و اظهارات یک‌طرفه و بدوبیراه گفتن، راضی به مناظره شوند. ما مولوی‌شناسان متعددی در ایران و خارج از ایران وجود دارند که می‌توانند جواب‌گوی این اظهارات باشند.»


این رفتارشناس، اتهامات بی‌پایه و اساسی را که به مولانا نسبت داده می‌شود، غیرمنصفانه خواند و درباره برخی ارجاعات تاریخی که موضوع تکفیر مولانه قرار می‌گیرد، اظهار داشت: «ما در بازشناسی حقیقت‌های تاریخی، به تاویل نیاز داریم. وگرنه مانند این روایات و برداشت‌ها را به برخی از بزرگان دین نیز منتسب می‌کنند.»


باهر ضمن بیان این مطلب که حرف‌ و حدیث‌های زیادی درباره مولانا، شمس، کیمیا خاتون (نادختری مولانا که به همسری شمس درآمد) وجود دارد که خیلی هم معتبر نیستند، گفت: «تصور من این است که یکی از کارهای خوبی که می‌شود کرد، این است که آثار مولانا را خواند و مورد تامل قرار داد. همان‌طور که خداوند در قرآن کریم فرموده : «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» یعنی پس مژده به بندگان من، کسانی که سخن‌ها را می‌شنوند و سپس نیکوترین آن را انتخاب می‌کنند.»


وی اظهار داشت: «البته مولانا هرگز خودش را الگوی مسلمانان نخوانده است. ما یک الگو در کل جهان داریم که پیامبر اکرم (ص) است. اما این که ما بخواهیم 6 جلد مثنوی را رها کنیم، به دلیل اینکه یک کلمه از آن را نفهمیده‌ایم، کار اشتباهی است.»


وی گفت: «باید در بازشناسی حقیقت، به محکمات چنگ انداخت. اینکه بخواهیم عمرمان را صرف شنیده‌ها و گفته‌های این و آن بکنیم، وقت‌تلف کردن است.»


باهر در پاسخ به این سوال که نسبت مولانا و صوفی‌گری چیست، توضیح داد: «مولوی و عرفان، یک مسأله است و صوفی و مسلک درویشی، مسأله‌ای دیگر. مولوی هیچ‌ وقت نگفته است که من یک صوفی هستم ولی سعدی ادعای درویشی کرده است؛ حافظ هم همینطور. اما اشتباه این است که خیلی‌ها عرفان مولوی را با مقوله صوفی‌گری اشتباه می‌گیرند.»


یکی از مشکلات دیگر که به کار مولوی‌پژوهان وارد است، این است که معمولا عرفان مولوی را در حد منطقه‌ای و بومی مطرح کرده‌اند؛ یعنی نیامده‌اند به ابعاد جهانی آن بپردازند. در پاکستان 72 فرقه صوفیسم داریم؛ به اشکال و سنت‌های مختلف اما این‌ها را نباید با عرفان اشتباه گرفت.


شاگرد علی شریعتی، خاطر نشان کرد: «زنده‌یاد شریعتی خواست به تبیین این موضوع کمک کند و از تعابیر تشیع علوی و تشیع صفوی. ولی به نظر من عرفان، شرقی و غربی و ... ندارد. نمی‌شود به آن قید بست. مثل این که می‌گویند اسلام آمریکایی یا غیرآمریکایی، در حالی که اسلام، یکی‌ است.»


گفت‌وگو از هادی حسینی‌نژاد


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب