گفتوگو با مردی که اعضای بدن دخترش را اهدا کرد/ حالا چند دختر و پسر دارم
درباره اتفاقی که منجر به مرگ مغزی فرزندتان شد، توضیح دهید.
اسم دخترم نازنین بود و با مادر و خالهاش در حال عبور از جاده گوشه در نزدیکی امامزاده شاهقاسم یاسوج بود که تصادف کرد و ضربه مغزی شد.
تصادف چطور اتفاق افتاد؟
من که آنجا نبودم اما به گفته همسرم و خواهرش سرعت پراید زیاد بود.
الان راننده پراید کجاست؟
من همان روز اول رضایت دادم و او آزاد شد؛ البته تا قبل از آن بازداشتگاه بود و اگر من رضایت نمیدادم، مدت خیلی بیشتری بازداشت میماند.
چند سال دارید، شغلتان چیست؟ چند فرزند دارید؟
من خودم ٢٧ سال دارم، شغلم کارگری است، نازنین پنج سال داشت و فرزند بزرگ من بود. یک پسر دوساله هم دارم.
چه شد که تصمیم به اهدای عضو گرفتید؟
من خودم جگرگوشهام را از دست دادهام و از این بابت بهشدت ناراحت هستم. با خودم فکر کردم و دیدم من که دخترم را از دست دادهام، آنقدر ناراحت هستم؛ چرا وقتی میتوانم مانع ناراحتی چند خانواده شوم و جان عزیزانشان را نجات دهم، این کار را نکنم. الان درست است که دختر خودم از دست رفته اما با این کار دل چهار خانواده را شاد کردم و از این بابت خودم هم شاد هستم. فکر میکنم نازنین امانتی بود که خدا به ما داده بود و بعد هم خودش گرفت.
آیا این تصمیم را بهتنهایی گرفتید یا با کسی مشورت کردید؟
تصمیم را اول خودم گرفتم و بعد به همسرم گفتم و او هم پذیرفت.
چطور با موضوع اهدای عضو آشنا شدید؟
چند بار در تلویزیون دیده بودم، وقتی جگرگوشه خودم از دست رفت درحالیکه ناراحت بودم، تصمیم گرفتم دیگران را شاد کنم.
نظر همسرتان در این مورد چه بود؟
او هم مشکلی نداشت و گفت هر تصمیمی من بگیرم قبول میکند، چرا نباید چهار خانواده را خوشحال کنیم؟
چه زمانی تصمیمتان را به کادر پزشکی اعلام کردید؟ آیا آنها این پیشنهاد را به شما دادند یا تصمیم خودتان بود؟
وقتی دکترها به من گفتند نازنین مرگ مغزی شده است با اینکه ناراحت بودم، فهمیدم دیگر کاری نمیشود کرد و خودم موضوع اهدای عضو را مطرح کردم. آنها هم به آقای عباسی، مسئول هماهنگی اهدای عضو دانشگاه شهید بهشتی کهگیلویهوبویراحمد اطلاع دادند و او آمد و مراحل اخذ رضایت از ما را انجام داد و فردا صبحش تیم پزشکی آمد و نازنین را که مرگ مغزی شده بود، به بیمارستان دیگری که مخصوص اهدای عضو است، انتقال دادند. در آنجا نازنین ٤٨ ساعت زیر نظر بود تا مراحل تأیید نهایی مرگ مغزی او با نظر پزشکان و کمیسیونی که مخصوص این کار است، انجام شود. بعد از آن هم یک روز صبح نازنین را به اتاق عمل بردند و شب جنازه را به ما تحویل دادند تا مراسم کفن و دفن انجام شود.
واکنش اطرافیان وقتی از موضوع اهدای عضو مطلع میشدند، چه بود؟
خیلیها استقبال و از ما به خاطر این کار خداپسندانه تشکر میکردند. البته بعضیها که علمش را نداشتند میگفتند چرا این کار را کردی و وقتی به آنها توضیح میدادیم که احتمال بازگشت دخترم صفر بود و با این کار لااقل جان چند نفر را نجات دادیم، قانع میشدند.
آیا افرادی هم بودند که قبل از این کار سعی در منصرفکردن شما کنند؟
بله بودند، میگفتند چرا میخواهی قلب دخترت را دربیاوری و شکم بچه را پاره کنی، اما من با این کار به آنها درس عبرت دادم و نشان دادم که الان به جای یک فرزند، چند دختر و پسر دارم. از طرفی هرکسی هرچه میخواهد بگوید؛ من کار خودم را کردم و دو، سه یا چهار خانواده را خوشحال کردم و الان هم هرکسی هرچه بگوید، کار خودم را ادامه میدهم و اگر باز هم موقعیت مشابهی پیش بیاید همین کار را میکنم.
توصیه شما به افرادی که ممکن است در شرایط مشابه شما قرار داشته باشند یا قرار بگیرند، چیست؟
اولا که امیدوارم خدا نکند چنین شرایطی برای هیچ فردی پیش بیاید. اما وقتی کسی عزیزش را از دست میدهد و شرایطی مثل من دارد چه بهتر که یک نفر، دو نفر یا حتی بیشتر را که ممکن است مثل خودش داغدار شوند، از این اتفاق نجات دهد و باعث شود که به زندگی بازگردند. با این کار انگار عزیز شما زنده است و از دست نرفته است و یک عمر دعای خیر پشت شما و عزیز ازدسترفتهتان خواهد بود.
انتهای پیام/