رهنمای رودپشتی: روح جستجوگری در نسل ما بیشتر بود
بهمن ماه 83 زمانی که 38 سال داشت، به عنوان معاون دانشجویی انتخاب شد. میگوید: در دو دوره جوانترین معاون دانشگاه بودم. هم زمانی که به عنوان معاون دانشجویی انتخاب شدم و هم زمانی که عهدهدار سمت معاون پژوهشی شدم. وقتی جلسات هیأت رییسه تشکیل میشد، جوانترین فرد حاضر در جلسه بودم.
ساعت 10 صبح روز یکشنبه، ساعتی است که میتوان دکتر فریدون رهنمای رودپشتی را برای ساعتی در دفتر کارش در طبقه پنجم ملاقات کرد تا کمی درباره کم و کیف برنامههای روزانهاش در این معاونت با او گفتگو نشست.
وارد اتاق که میشوم، یکی از مدیرانش که مرد مسنی است، کنار او نشسته و به نظر میرسد درباره تدوین یک آییننامه جدید در حال گفتگو هستند. سلام که میکنم، سرش را بالا میآورد و از بالای عینکش نگاهی میکند و با خوشرویی جوابم را میدهد. یادآوری میکند که دیر آمدید. یک لحظه فکر میکنم نکند قرارمان یک ساعت قبلتر بوده و من فراموش کردهام، به ساعت پشت سرش نگاهی میکنم، 15 دقیقهای از قرارمان گذشته. با لبخند میگوید ساعت 10 منتظر شما بودم، زمانبندی جزو لاینفک برنامهریزی است. پس زمان در این بخش از سازمان مرکزی از ارزش بیشتری برخوردار است.
کنار پنجره اتاقش قابی وجود دارد که نمایی از چارت کلی دانشگاه آزاد اسلامی را نشان میدهد؛ چارتی که دکتر رهنما و همکارانش چندین ماه برای طراحی آن وقت صرف کردند.
صحبتهایش با مدیرش درباره آیین نامه به پایان نرسیده که مسئول دفترش واردمی شود تا یاد آوری کند چند مراجعهکننده منتظر او هستند. رییس واحد الکترونیک به همراه دو نفر دیگر وارد اتاق میشوند. چارت واحد الکترونیک هنوز ایرادهایی دارد، دکتر آن را مجدداً بررسی میکند و پیشنهادهایش را مطرح میکند.
از اتاق که خارج میشوند، دکتر رهنما سراغ اصلاح مصوبات آخرین جلسه هیأت رییسه میرود و میگوید روز گذشته به دلیل اینکه کسالت داشته، نتوانسته همان روز مصوبات را ویرایش کند.
روی میزش چندین پرونده قرار دارد. نگاهم که متوجه میزش میشود، میگوید نمیگذارم کاری قبل از رفتنم باقی بماند. معتقدم کار امروز را نباید برای فردا گذاشت. کارتابل را به خانه نمیبرم. این شیوه کار کردن باعث میشود تا از فرصتها استفاده بهینه کنم. البته اگر این شیوه به یک عادت تبدیل شود، خوب نیست. انضباط از بین میرود، ذهنت دائماً مشغول است اما حسناش این است که کار ارباب رجوع زمین نمیماند. البته سعی میکنم زمانی را به فکر کردن درباره برنامهریزی برای دانشگاه و زندگی شخصیام اختصاص دهم.
جوانترین استاد تمام رشته خودم بودم و هستم. امروز هم دلبستگی به پست و مقام ندارم و همواره شأن معلمی و پژوهشگری را به هر چیزی ترجیح میدهم |
فرصتی پیش میآید تا کمی با او حرف بزنم، از او میپرسم چه زمانی وارد دانشگاه آزاد اسلامی شدید؟
شهریور 1376 عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی شدم. آذرماه 1382 هم به عنوان معاون پژوهشی فعالیت میکردم و هم به عنوان معاون دانشجویی. خوب به خاطر دارم که پذیرفتن همزمان این دو سمت کاملاً من را خسته کرده بودم. نزد دکتر جاسبی رفتم و به ایشان گفتم قحط الرجال که نیامده است. از سوی دیگر چندان راغب نبودم همزمان عهدهدار این دو سمت باشم. پس از آن با موافقت دکتر جاسبی، یکی از مدیران من به عنوان معاون دانشجویی انتخاب شد. از همان زمان تا سال 90 به عنوان معاون پژوهشی دانشگاه مشغول به کار شدم.
شما جزو اولین معاونانی بودید که پس از جریانات منتهی به تغییر رئیس دانشگاه در زمستان 90 عزل شدید. وقتی خبر را شنیدید، چه حسی داشتید؟
اسفند 1390 چند نفر از معاونان دانشگاه عزل شدند، من هم یکی از معاونانی بودم که غیاباً تودیع شدم. وقتی خبر را شنیدم، سر کلاس دکترا در دانشگاه بودم. به ما گفتند که سه نفر از معاونان یعنی آموزشی، پژوهشی و اداری و مالی برکنار شدند که یکی از آنها هم من بودم. از شنیدن خبر خیلی ناراحت نشدم چون دلبستگی به پست و مقام ندارم. آن موقع وقتی چنین خبری را به من دادند، خدا را شکر کردم و توانستم دو سال در آرامش به فعالیتهای علمی و پژوهشی بپردازم. جوانترین استاد تمام رشته خودم بودم و هستم. امروز هم دلبستگی به پست و مقام ندارم و همواره شأن معلمی و پژوهشگری را به هر چیزی ترجیح میدهم.
-در چه رشتهای تحصیل کردهاید و چه زمانی مدرک دکترا گرفتید؟
متولد سال 1342هستم. دکترای مالی و حسابداری را از علوم و تحقیقات گرفتهام. سه سال و نیمه دکترا گرفتم که جزو نوادر محسوب میشود (با خنده). تنها یکی از دانشجویان دوره دکترای من که یک خانم بود مانند من توانست ظرف مدت سه سال و نیم فارغالتحصیل شود. ارتقا از دانشیاری به استاد تمامی، خیلی زود اتفاق افتاد. ظرف مدت دو سال توانستم ارتقا پیدا کنم. البته میتوانستم زودتر این کار را انجام دهم چرا که تعداد کارهای علمی و پژوهشی زیادی داشتم و واجد شرایط ارتقا بودم. این نوع علایق من بیشتر است. در حال حاضر هم درسهای دکترای تخصصی رشته مالی را در واحد علوم و تحقیقات و دانشگاه امام صادق (ع) تدریس میکنم.در دانشگاه امام صادق(ع) هم دو کرسی دارم. اما به دلیل مشغلههای زیاد، وقتم برای تدریس محدودتر شده است.
در دوره جدید مدیریت دانشگاه تمایل نداشتید همچنان معاون پژوهشی باشید؟
بله. من به دکتر میرزاده پیشنهاد دادم در حد مشاور با ایشان همکاری کنم، ولی ایشان ترجیح میدادند که من عهدهدار مسئولیتی اجرایی در دانشگاه باشم. پس از رایزنیهای متعددی که با هم داشتیم، به این جمعبندی رسیدیم که نقش من در حوزه برنامهریزی میتواند موثر باشد چرا که جامعیت بیشتری دارد.برنامهریزی مختص یک قسمت نیست و میتواند به تمامی بخشهای دانشگاه اعم از آموزشی، پژوهشی و ... کمک کند.
-سابقه آشنایی و همکاری شما با دکتر میرزاده چگونه است؟
زمانی که من معاون پژوهشی بودم، دکتر میرزاده به عنوان عضو هیأت موسس وارد دانشگاه شد. تدوین برنامه راهبردی دانشگاه نقطه شروع همکاری من با دکتر میرزاده شد. من نماینده دکتر جاسبی در تدوین برنامه چشمانداز بودم و دکتر میرزاده هم نماینده هیأت موسس بود و هفتهها جلسات مستمر داشتیم شناخت و همکاری ما اینگونه آغاز شد. از آنجایی که دکتر میرزاده هم به کارهای پژوهشی علاقمند بودند، بعد از آن به تدریج دایره همکاری ما بیشتر شد. در وقفهای که در مدیریت دانشگاه پدید آمد، ما همچنان جسته گریخته با یکدیگر در ارتباط بودیم. علیرغم اینکه من فقط در دانشگاه تدریس میکردم اما سرنوشت دانشگاه برایم مهم بود. تا اینکه سال 92 هیأت امنا تصمیم گرفت مدیریت دانشگاه را به دکتر میرزاده واگذار کند. به خوبی به خاطر دارم. بعد از انتخاب ایشان، دکتر میرزاده روز پنجشنبه با من تماس گرفت و از من خواست همکاریام را با دانشگاه مجدداً از سر بگیرم. شنبه ساعت 8 صبح اولین نفری بودم که بعد از دکتر میرزاده در دانشگاه مستقر شدم. دکتر میرزاده ابتدا بنا داشت مسئولیت اجرایی به من بسپرد. به همین خاطر حوزه ریاست و معاون اجرایی را به من واگذار کرد. اما بعد از مدتی متوجه شدم که افراد دیگر هم میتوانند از عهده این کار برآیند. وقتی با مشورت دکتر میرزاده تصمیم گرفتیم معاونت برنامهریزی در دانشگاه برای اولین بار شکل بگیرد، مسوولیت آن را به من واگذار کردند.
شنبه ساعت 8 صبح اولین نفری بودم که بعد از دکتر میرزاده در دانشگاه مستقر شدم. دکتر میرزاده ابتدا بنا داشت مسئولیت اجرایی به من بسپرد. به همین خاطر حوزه ریاست و معاون اجرایی را به من واگذار کرد |
خودتان هم برای پذیرفتن این سمت علاقمند بودید؟
مسئولیت برنامهریزی دانشگاه، زمانی که معاونت پژوهشی بودم، برعهده من بود. برنامهریزی یکی از تخصصهای من است. از سوی دیگر محور اصلی برنامهریزی دانشگاه در گذشته در حوزه معاونت پژوهشی قرار داشت. آن زمان دفتر طرح و برنامه زیرمجموعه معاونت پژوهشی بود.
با دکتر جاسبی نسبت خانوادگی دارید؟
خیلیها این موضوع را به من میگویند. تنها شناخت دکتر جاسبی از من به زمانی که من دانشجوی ایشان بودم، بازمیگردد. استاد درس مدیریت اسلامی من بود. البته اولین بار ایشان من را در مصاحبه دکترا دید. خودش بعدا گفت احساس کردم باهوش هستی. پذیرش ما برای ورود به دوره دکترا خیلی سخت بود. تعداد زیادی از اساتید در جلسه مصاحبه حضور داشتند. جالب است بدانید وقتی از جلسه مصاحبه خارج شدم، یکی از محافظان ایشان به من گفت تو قبول شدی. من بعد از آشنایی با ایشان خیلی تمایل نداشتم مسئولیت اجرایی قبول کنم. اوایل فصل زمستان بود که به من مسئولیتی اجرایی پیشنهاد شد.
از آنجایی که مردد بودم، دکتر جاسبی گفت من استخاره میکنم تو هم این کار را انجام بده. با این وجود شرایط کاری و شغلیام را برایش کاملاً شرح دادم. در جلسه بعد به من گفت نظرت چیست؟ استخاره من خوب آمد. از آن پس قرار شد هفتهای دو روز با دانشگاه همکاری کنم. برای من که خیلی جوان بودم، پذیرفتن آن کار چندان سخت نبود چرا که ارادهای قوی داشتم. از سوی دیگر تجربه کار کردن در سمتهای مدیریتی در مخابرات را داشتم. آنجا هم جوانترین مدیر بودم. 21ساله بودم که مدیر بخشی در مخابرات شدم.
-پس کار کردن در آن سمت چندان هم برایتان دشوار نبود؟
تجربه خوبی بود. البته یک دوره با تنش بدی همراه شد. بهمن ماه که کارم را شروع کردم تقریباً تمامی نقل و انتقالها تمام شده بود تا به انتخابات سال 84 رسیدیم. زمانی که احمدینژاد سکان ریاستجمهوری کشور را برعهده گرفت، به خاطر زاویهای که با دانشگاه آزاد اسلامی داشت، شرایط کار سخت شد.
آن موقع تقاضا برای نقل و انتقالات زیاد بود، دانشگاه به گستردگی فعلی نبود و افرادی وجود داشتند که با دادن رشوههای سنگین سعی میکردند جابجا شوند.
هنوز هم این دیدگاه وجود دارد که افراد سعی میکنند با دادن رشوه در واحدهای برتر دانشگاه تحصیل کنند؟
بله متأسفانه. زمانی که عهدهدار مسئولیت معاونت دانشجویی بودم، شبکههای بسیاری را کشف کردم. اما با اصلاحاتی سعی کردیم که این مشکلات را سامان دهیم. خاطرم هست آن زمان به شیوه آفلاین حدود 30 هزار دانشجو را جابجا کردم.
دقیقاً یک ماه پس از تنفیذ حکم احمدی نژاد، اولین برنامه آن شروع هجمهها علیه دانشگاه آزاد اسلامی بود. موج سنگینی علیه دانشگاه راه انداختند. روزهای سختی برای ما بوجود آمده بود. آن سال تا آخر مهرماه هم کار جابجایی انجام دادیم.کل معاونت دانشجویی را تعطیل کردیم و فقط به کارهای نقل و انتقال پرداختیم. فکر میکنم آن سال بیش از 100هزار دانشجو جابجا شدند.
کار کردن با دکتر میرزاده را چطور ارزیابی میکنید؟
کار کردن با دکتر میرزاده را برای خودم یک فرصت میدانم. ممکن است اختلاف سلیقه و دیدگاه داشته باشیم اما درنهایت به توافق میرسیم.
من از نسل انقلاب هستم، دوم دبیرستان بودم که انقلاب شد. وقتی این نسل را با نسل انقلاب مقایسه میکنم، میبینم روح جستجوگری در همنسلهای ما بیشتر بود |
چه سنی را برای بازنشستگی خودتان مناسب میدانید؟
بازنشستگی را مقوله خوبی نمیدانم. زندگی با کار درهم تنیده است و بدون کار معنایی ندارد. سوابق بیمهای من حکایت از بازنشستگی دارد. با این وجود احساس میکنم که الان باید کارهای ماندگار انجام دهم. زمانی 12 ساعت مطالعه میکردم و 12 ساعت را به کار اختصاص میدادم. الان این زمان به 6 ساعت مطالعه در روز کاهش پیدا کرده است، خب اقتضای سن اینطور است. تاکنون حدود 40 کتاب تألیف کردهام البته همیشه به دنبال انجام کارهای گروهی در پژوهش هستم. در یک مقطعی به عنوان پرکارترین نویسنده در حوزه مالی و اداری طی 10 سال گذشته انتخاب شدم.
اگر بخواهید دانشجویان این دوره را با دوران خودتان مقایسه کنید، چه تغییری مشاهده میکنید؟
اصلاً در هیچ یک از ابعاد قابل قیاس نیستند. انگیزه و سواد دانشجویان به شدت افت کرده است. در یک فرود بسیار بدی گرفتار شدهایم. در حال حاضر سردبیر چندین مجله علمی هستم وقتی به مقالههایی که برای چاپ ارسال شده، نگاه میکنم متأسف میشوم چرا که فهم علمی جوانان کاهش یافته است. من از نسل انقلاب هستم، دوم دبیرستان بودم که انقلاب شد. وقتی این نسل را با نسل انقلاب مقایسه میکنم، میبینم روح جستجوگری در همنسلهای ما بیشتر بود.
هنوز هم به دنبال انجام کارهای پژوهشی هستید؟
مصمم هستم به اندازه سنم کتاب بنویسم.
سوالهای من که تمام میشود، میپرسد: حالا شما به من بگویید نظر دیگران در مورد شیوه مدیریتی، اخلاقی و رفتاری من چگونه است؟
از سوالش کمی غافلگیر میشوم. ترجیح میدهم به جای بیان نظرات دیگران، نظر شخصی خودم را برایش بگویم. به او میگویم انضباط بارزترین ویژگی شماست... حرفهایم که تمام میشود، کمی فکر میکند و میگوید: معتقدم یک اراده قوی پشت این دانشگاه وجود دارد. این اراده به آدم قوت قلب میدهد. مطمئنم آینده بسیار خوبی در انتظار آن است.
یکی دیگر از مدیرانش وارد دفتر میشود. برنامههای مربوط به اجلاس را با او مرور و تأکید میکند که سریعتر کار را نهایی کند. کارمند دیگری وارد میشود، دکتر از او هم میخواد سریعتر کارش را انجام دهد. زمان زیادی تا رسیدن به اجلاس 69 باقی نمانده است.
نزدیک ظهر شده است. دکتر رهنما برای رفتن به پژوهشکده آماده میشود. به او میگویم با توجه به محدودیتهای زمانی، انجام کارها استرس زیادی را به شما و همکارانتان وارد میکند.
میخندد و میگوید: خانم، تمام کارهای این معاونت هر روز به همین شکل است.
انتهای پیام/