وقتی معیشت معلمان سوژه استندآپ کمدی میشود
به گزارش خبرنگار آنا، شوخی همیشه برای خنداندن نیست. گاهی طنز، صریحترین و شاید امنترین زبان اعتراض اجتماعی میشود؛ زبانی که میتواند آنچه را در قالب گزارشهای رسمی، آمارهای خشک و وعدههای تکراری گم شده، با یک جمله کنایهآمیز و خندهای تلخ، دوباره زنده کند. شوخی اخیر ابوطالب حسینی در یکی از اجراهای استندآپ کمدی درباره وضعیت حقوق معلمان، دقیقاً در همین چارچوب قابل تحلیل است؛ اجرایی که بیش از آنکه مخاطب را صرفاً سرگرم کند، او را به فکر فرو برد.
در این اجرا، معلم نه بهعنوان سوژه تمسخر، بلکه بهعنوان نماد یک تناقض اجتماعی معرفی میشود؛ تناقضی میان احترام کلامی و جایگاه واقعی. حسینی در بخشی از اجرای خود، با لحنی ظاهراً شوخطبعانه، اما در باطن انتقادی، به وضعیت حقوق معلمان اشاره میکند؛ جایی که شأن و منزلت حرفهای معلم، در تضاد آشکار با دریافتی مالی او قرار میگیرد. همین تضاد، نقطهای است که خنده مخاطب را از خندهای ساده به خندهای تلخ تبدیل میکند.
واکنش حضار در سالن نیز قابل تأمل بود. خندههایی که شنیده میشد، نه از سر تحقیر یا تمسخر معلم، بلکه از سر آشنایی با واقعیتی مشترک بود؛ واقعیتی که بخش بزرگی از جامعه، مستقیم یا غیرمستقیم، آن را لمس کرده است. بسیاری از مخاطبان، یا خود معلماند، یا فرزند معلم، یا دانشآموزی که سالها از نزدیک شاهد دغدغههای معیشتی معلمانش بوده است. همین همذاتپنداری جمعی نشان میدهد مسئله معیشت معلمان، دیگر یک مطالبه محدود صنفی نیست، بلکه به مسئلهای اجتماعی و عمومی تبدیل شده است.
طنز بهمثابه آینه جامعه
طنز در تاریخ اجتماعی ایران، همواره نقشی فراتر از سرگرمی داشته است. از مطبوعات طنز دوران مشروطه تا کاریکاتورها و برنامههای طنز معاصر، همواره بخشی از انتقادات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، از این مسیر بیان شدهاند. در چنین بستری، استندآپ کمدی نیز به یکی از ابزارهای جدید بازنمایی مسائل اجتماعی تبدیل شده است؛ ابزاری که با زبان ساده، صمیمی و گاه بیپرده، میتواند حرفهایی را بزند که در قالب رسمی، کمتر شنیده میشوند.
شوخی ابوطالب حسینی درباره حقوق معلمان نیز از همین جنس است. او در این اجرا، بهجای حمله مستقیم به معلمان یا تمسخر حرفه معلمی، انگشت اتهام را به سمت ساختارهایی میگیرد که به باور او، شأن معلم را در حد شعار بالا میبرند، اما در عمل، تأمین معیشت او را به حاشیه میرانند. همین تغییر زاویه دید است که باعث میشود مخاطب، بهجای خندیدن به معلم، همراه او بخندد؛ خندهای که بیشتر شبیه آه است تا شادی.
معلم؛ ستون آموزش با پایههای لرزان اقتصادی
معلمان، بهعنوان ستون اصلی نظام آموزشی، نقشی بیبدیل در تربیت نسل آینده دارند. هیچ سند بالادستی، برنامه تحولی یا سیاست آموزشی، بدون معلم توانمند و باانگیزه، قابلیت اجرا ندارد. با این حال، سالهاست که وضعیت اقتصادی معلمان، یکی از اصلیترین چالشهای آموزشوپرورش محسوب میشود.
فاصله میان حقوق دریافتی معلمان و هزینههای واقعی زندگی، بهویژه در شهرهای بزرگ، بهقدری افزایش یافته که بسیاری از معلمان ناگزیر به اضافهکاریهای مداوم، تدریس خصوصی یا حتی اشتغال به شغل دوم و سوم شدهاند. این وضعیت، نهتنها بر کیفیت زندگی شخصی آنان تأثیر میگذارد، بلکه پیامدهای مستقیم و غیرمستقیمی بر کیفیت آموزش نیز دارد.
کارشناسان آموزشی بارها هشدار دادهاند که معلمی که دغدغه تأمین حداقلهای معیشتی دارد، نمیتواند با تمرکز کامل، خلاقیت و آرامش روانی، به آموزش بپردازد. فرسودگی شغلی، کاهش انگیزه، افت کیفیت تعامل با دانشآموزان و حتی خروج نیروهای توانمند از حرفه معلمی، از جمله پیامدهای این شرایط است؛ پیامدهایی که هزینه آن را در نهایت، کل جامعه پرداخت میکند.
چرا طنز بازتاب پیدا میکند؟
یکی از پرسشهای مهمی که پس از انتشار و بازتاب این استندآپ کمدی مطرح شد، این بود که چرا چنین شوخیهایی تا این حد مورد توجه قرار میگیرند؟ پاسخ این پرسش را باید در «تکرار حلنشده مسائل» جستوجو کرد. زمانی که یک مطالبه، بارها در قالب نامه، تجمع صنفی، گزارش رسانهای و وعدههای مسئولان مطرح میشود، اما به نتیجه ملموس نمیرسد، جامعه بهتدریج نسبت به زبان رسمی بیاعتماد میشود و به زبانهای جایگزین روی میآورد.
طنز، یکی از همین زبانهای جایگزین است؛ زبانی که میتواند بدون شعار، بدون عدد و آمار، و بدون ساختار رسمی، حقیقتی را عریان کند. در چنین شرایطی، یک جمله طنزآمیز روی صحنه، گاهی تأثیری بیشتر از دهها صفحه گزارش رسمی دارد. شوخی ابوطالب حسینی نیز دقیقاً به همین دلیل، بازتاب گستردهای پیدا کرد؛ زیرا مخاطب، حقیقتی آشنا را در آن دید.
دفاع از معلم یا حمله به او؟
برخی واکنشها به این اجرا، آن را توهین به معلمان تعبیر کردند؛ واکنشهایی که بیشتر از زاویه نگرانی نسبت به حفظ شأن معلم قابل درک است. با این حال، بررسی دقیقتر محتوای اجرا نشان میدهد که طنزپرداز، نهتنها قصد تخریب جایگاه معلم را نداشته، بلکه در واقع از این جایگاه دفاع کرده است. دفاعی که البته بهجای زبان رسمی و محترمانه، با زبان کنایه و طنز بیان شده است.
در این اجرا، معلم همچنان محترم است، اما این احترام در تضاد با واقعیت معیشتی او قرار میگیرد. همین تضاد است که خنده ایجاد میکند؛ خندهای که مخاطب را به فکر فرو میبرد که چرا یکی از مهمترین حرفههای جامعه، باید با چنین تناقضی مواجه باشد.
عادیشدن بحران؛ زنگ خطر اجتماعی
کارشناسان اجتماعی معتقدند زمانی که یک مسئله جدی، بهطور مکرر در قالب طنز بازنمایی میشود، باید آن را نشانهای از «عادیشدن بحران» دانست. عادیشدن به این معنا که جامعه، بهجای شوکهشدن یا واکنش شدید، با خندهای تلخ از کنار آن عبور میکند. این وضعیت، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت فشار روانی را کاهش دهد، اما در بلندمدت میتواند خطرناک باشد؛ چرا که حساسیت اجتماعی نسبت به مسئله کاهش مییابد.
در مورد معیشت معلمان نیز، تکرار شوخیها، لطیفهها و طنزها درباره حقوق پایین، میتواند نشانهای از همین عادیشدن باشد. بحرانی که سالهاست درباره آن هشدار داده شده، اما همچنان در سطح مطالبات باقی مانده و به راهحلهای پایدار نرسیده است.
آموزشوپرورش؛ مسئلهای فراتر از یک وزارتخانه
نکته مهمی که در تحلیل این استندآپ کمدی نباید نادیده گرفته شود، این است که مسئله معلمان، صرفاً مسئله یک وزارتخانه یا یک صنف خاص نیست. آموزشوپرورش، زیربنای توسعه هر جامعهای است و وضعیت معلمان، بهطور مستقیم با کیفیت سرمایه انسانی آینده کشور گره خورده است.
وقتی معلم نگران معیشت است، دانشآموز نیز از آموزش باکیفیت محروم میشود. وقتی انگیزه معلم کاهش مییابد، خلاقیت آموزشی افت میکند؛ و وقتی حرفه معلمی از نظر اقتصادی جذاب نباشد، استعدادهای برتر کمتر به سمت آن جذب میشوند. این چرخه معیوب، در نهایت به تضعیف کل نظام آموزشی منجر میشود.
پرسش اصلی همچنان باقی است
در نهایت، پرسش اصلی اینجاست، آیا طبیعی است معلمی که مسئول آموزش و تربیت نسل آینده است، به دلیل وضعیت معیشتیاش به سوژه خندههای تلخ تبدیل شود؟ آیا جامعه باید به شنیدن چنین شوخیهایی عادت کند، یا باید آنها را زنگ خطری برای بازنگری جدی در سیاستها بداند؟
شاید وقت آن رسیده باشد که بهجای واکنشهای مقطعی به طنزها، شوخیها و اجراهای استندآپ، ریشههایی دیده شود که چنین طنزهایی را ممکن و فراگیر کردهاند. ریشههایی که در ساختارهای اقتصادی، بودجهای و سیاستگذاری آموزشوپرورش قرار دارند و حل آنها، نهتنها به نفع معلمان، بلکه به سود کل جامعه خواهد بود.
طنز ابوطالب حسینی، اگرچه روی صحنه اجرا شد و با خنده همراه بود، اما پیام آن، فراتر از یک شب اجراست؛ پیامی که یادآوری میکند احترام واقعی به معلم، نه در کلام و شعار، بلکه در تأمین شأن و معیشت او معنا پیدا میکند.
انتهای پیام/


