«گره»؛ تصویر ایرانیان مهاجر با زمینهای از فرش ایرانی/ میراثی که در حال از دست رفتن است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، مستند نیمهبلند «گره» به کارگردانی وحید صداقت، با نگاهی چندروایتی به نقش فرش و رفوی فرش ایرانی در زندگی چند نسل از ایرانیان مهاجر در ایتالیا میپردازد. این مستند، فرش را نه فقط بهعنوان یک شیء تزئینی، بلکه بهمثابه میراثی فرهنگی، هویتی مهاجرتی و کالایی اقتصادی روایت میکند؛ میراثی که ارزش تاریخی آن در اروپا، در کنار تحولات بازار و تغییر نگاه نسلها، در معرض کمرنگشدن قرار گرفته است. «گره» با تکیه بر تجربهی زیستهی شخصیتهای مختلف و بدون روایت تکصدایی، به پیوند میان هنر، اقتصاد و هویت میپردازد و پرسشی اساسی را پیش میکشد: چه زمانی یک میراث فرهنگی، آرام و بیسروصدا، از حافظهی جمعی یک ملت فاصله میگیرد؟
در همین ارتباط، با وحید صداقت کارگردان این اثر گفتگویی داشتهایم که از نظر می گذرانید.
ایده شکلگیری مستند «گره» از یک مواجههی شخصی آغاز شد یا از یک تحقیق تاریخی و اجتماعی؟ اولین تصویر یا تجربهای که شما را به ساخت این فیلم رساند چه بود؟
مواجههی اولیه و قدیمیتر من با این موضوع برمیگردد به سال ۸۸، زمانی که بهصورت دانشجویی به ایتالیا، شهر رم رفتم و حدود دو سه سال آنجا زندگی میکردم. آن دوره هم مثل امروز-البته نه با این شدت- بحث تحریمها، جنگ و این مسائل مطرح بود. دیدن مغازههای فرش فروشی و افرادی که کار رفوی فرش انجام میدادند، حتی از دور و فقط با دیدن تابلوهایشان، حس خیلی خوبی میداد، اینکه ما فقط با آن بحثها شناخته نمیشویم و یک وجه فرهنگی و هنری هم وجود دارد که معرف ماست و ایرانیها را معرفی میکند، نه فقط در رم، بلکه در کل جهان.
تا اینکه سه سال پیش، یکی از دوستان، یکی از کاراکترهایی را که الان در فیلم حضور دارد به من معرفی کرد، فردی که در شمال شرقی ایتالیا، در یک شهر مرزی کوچک، مغازهی فرشفروشی داشت و کار رفوی فرش انجام میداد. شیوهی رفتن او به ایتالیا، این۱۰-۲۰ سال پیش مهاجرت کرده بود و زندگیای که آنجا ساخته بود، آنقدر برایم جذاب بود که ابتدا تصمیم گرفتم فیلمی دربارهی خود این شخص بسازم و فرش و رفوی فرش هم در دل آن روایت باشد. قرار بود فیلم کاملا کاراکترمحور باشد و حول شخصیت «حسین» شکل بگیرد.

اما به دلیل مسائل بودجهای و موانع تولید، پروژه دو سه سالی طول کشید و در این فاصله شرایط زندگی آن شخص هم تغییر کرد و عملا ساخت آن فیلم ممکن نشد. در نهایت تصمیم گرفتم فیلم را به اثری با موضوع فرش ایران و رفوی فرش ایران در ایتالیا تبدیل کنم، چون میدانستم این موضوع چقدر گسترده است و در شهرهای مختلف حضور دارد. در این ساختار جدید، همان کاراکتر هم که الان در فیلم حضور دارد، یکی از چند شخصیت فیلم شد.
افرادی که در فیلم حضور دارند، هرکدام نماینده چه نسلی از ایرانیان مهاجر هستند؟ در انتخاب آنها، تفاوت نگاه نسلها به فرش و هویت ایرانی چه نقشی در تصمیم گیری شما داشت؟
در فیلم بهصورت مستقیم به سن و سال افراد اشاره نمیشود، اما از خلال روایتها و زمانی که از مهاجرتشان تعریف میکنند، این موضوع کاملا قابل تشخیص است. کسانی که پیش از انقلاب از ایران رفتهاند، اغلب افرادی هستند که برای تحصیل به ایتالیا مهاجرت کردند و بعد به سمت کار فرش آمدند. در مقابل، افرادی که در سالهای متاخرتر مهاجرت کردهاند، عمدتا کسانی هستند که در ایران کار رفوی فرش انجام میدادند و بیشتر بهصورت پناهندگی یا مهاجرت شغلی خودشان را به ایتالیا رساندهاند و همانجا کارشان را ادامه دادهاند. این دو طیف متفاوت در فیلم حضور دارند و به نظر من، در زیرمتن اثر این تفاوت کاملا قابل احساس و دیدن است.
در میان سوژههای فیلم، آیا فرد یا مسیری وجود دارد که فرش به طور مستقیم زندگی یا مسیر مهاجرتش را تغییر داده باشد؟
مشخصا دو نفر در فیلم حضور دارند که فرش مسیر زندگیشان را تغییر داده است. یکی دکتر صباحی است که پیش از انقلاب برای تحصیل پزشکی به ایتالیا رفته بود، اما وقتی به ارزش فرش ایران در ایتالیا پی میبرد، مسیر اصلی زندگیاش به سمت فرش تغییر میکند.
کاراکتر دوم، حسین است، کسی که در بازار ایران کار رفوی فرش انجام میداد و بهطور اتفاقی از طریق سفیر فرانسه در ایران-که کلکسیونر فرش بود-معرفی میشود. آن سفیر فرشهای کهنه میخریده و به اروپا میفرستاده و حسین یک سال روی این فرشها کار میکند. این اتفاق تبدیل میشود به مسیری برای ورود او به اروپا و همانطور که در فیلم میبینیم، ادامهی زندگیاش را شکل میدهد.
در «گره»، فرش اصیل ایرانی در اروپا نه صرفا بهعنوان یک عنصر تزئینی، بلکه بهعنوان کالایی ارزشمند و گاه بسیار گران قیمت نمایش داده میشود. نگاه بازار غربی به فرش ایرانی تا چه اندازه در شکلگیری روایت فیلم برای شما مسئلهمند بوده است؟
فرش اصیل ایرانی در گذشته در اروپا هم نقش موزهای و تزئینی گرانقیمت داشته و هم نقش کالای مصرفی. این یک بحث است. بحث دیگر، وضعیت امروز فرش ایرانی است. فیلم تلاش میکند هر دو وجه را در کنار هم ببیند. اینکه شکلگیری این بازار غربی چقدر برای من مسئلهمند بوده، درواقع اساس شکلگیری خود فیلم است، هم ایده و هم روایت فیلم.
این ارزشمندی تاریخی باعث شده امروز این همه نیروی کار ایرانی در جهان مشغول فعالیت باشند، اما همانطور که در فیلم هم اشاره میشود، این روند به مرور در حال کمرنگ شدن است.

در روند فیلمسازی، آیا با این دوگانگی مواجه بودید که فرش همزمان یک اثر هنری و یک کالای اقتصادی است؟ فیلم شما در این میان، بیشتر به کدام سوی این دوگانه نزدیک میشود؟
بله، این دوگانگیِ فرش-بهعنوان کالای اقتصادی از یکسو و پدیدهای فرهنگی و هنری از سوی دیگر-در مسیر روایت برای من وجود داشت. تلاش کردم تا جایی که ممکن است و بدون نزدیک شدن به شعار، هر دو وجه را کنار هم پیش ببرم و به جایگاه فرش از هر دو منظر توجه شود، بدون اینکه یکی بر دیگری سایه بیندازد.
در روایت فیلم، برای برخی سوژهها فرش فراتر از یک حرفه است و به بخشی از هویت آنها تبدیل شده. بهنظر شما فرش در «گره» بیشتر نشانهی ماندن و حفظ ریشههاست یا راهی برای عبور و مهاجرت؟
واقعیت این است که فرش برای بسیاری از مهاجران ایرانی در غرب تبدیل به هویت شغلی شده و برای برخی دیگر-حتی اگر شغلشان نباشد-هویت فرهنگی است. همانطور که در بخشی از فیلم، یک خانم ایتالیایی میگوید وقتی کسی از ایران میآید، ما یاد فرش میافتیم، هرچند این تصویر در سالهای اخیر در حال کمرنگ شدن است.
اینکه فرش نشانهی حفظ ریشهها باشد یا راهی برای مهاجرت و عبور، لزوما تناقضی با هم ندارد. برای خیلیها فرش میتواند بهانهای برای مهاجرت باشد و بعد در شکلگیری ریشهها، فرهنگ و نوعی شناسنامهی هویتی نقش داشته باشد. اما نباید فراموش کنیم آنچه امروز وجود دارد، حاصل پسانداز و باقیماندهی سالهای گذشته است. اگر این روند ادامه پیدا کند، همانطور که در فیلم هم اشاره میشود، این هویت برای ایران و ایرانیها کمرنگتر میشود و بهتدریج به نام کشورهای همسایه یا برخی کشورهای آسیایی دیگر ثبت خواهد شد.
فیلم به چند نسل از ایرانیان مهاجر میپردازد. بهنظر شما نگاه نسلهای جدید به فرش و میراث فرهنگی چه تفاوتهایی با نسلهای پیشین دارد؟
نگاه نسل جدید بیشتر به سمت وجه کاربردی فرش گرایش پیدا کرده تا آن وجه فاخر، موزهای و تاریخی آن. این موضوع دربارهی نگاه غربیها هم صادق است، دست کم دربارهی آنها میتوان گفت که بهدلیل همین نوع نگاه، توجه به فرش ایرانی کمتر شده، چون تغییر فرم و مدرنشدن در فرش ایران نسبت به برخی کشورهای دیگر کمتر اتفاق افتاده است.
چه میزان رنگ گذاری یا ترمیم تصویر صورت گرفته؟ و آیا در این فرآیند از ابزارهای هوش مصنوعی استفاده شده یا این انتخاب کاملا زیباییشناسانه و دستی بوده است؟
غیر از تصاویر متداول آرشیوی، برای بخشهایی از خاطرات کاراکترهای فیلم، بهجای بازسازی رئال و به دلیل شرایط تولیدی، تصمیم گرفتم با کمک همکارانم و با استفاده از تخصص آنها در نرمافزارهای مختلف مرتبط با جلوههایبصری و انیمیشن، و همچنین با پرامپت نویسی دقیق و جان بخشی ویدیویی از طریق هوش مصنوعی، تصاویری تولید کنیم.
در مرحلهی رنگ و نور تلاش شد این تصاویر به فضای تاریخی مورد بحث نزدیک شوند تا هم حال و هوای بصری فیلم تقویت شود و هم مونتاژ ریتم بهتری پیدا کند، بخشی که از نظر ایجاد هارمونی، مورد توجه بسیاری از مخاطبان قرار گرفته است.
ریتم آرام و تأملی فیلم بهنظر انتخابی آگاهانه است. در این انتخاب، تا چه اندازه به وفاداری به فضای سوژهها فکر میکردید و تا چه اندازه نگران ارتباط با مخاطب امروز بودید؟
واقعیت این است که از نظر خودم ریتم فیلم اصلا آرام نیست، بهجز یکی دو سکانس میانی که امکان قطع گفتوگوها یا طراحی معادل بصری خاص وجود نداشت. در باقی فیلم، تلاش شده با ریتم بالا، رفتوبرگشت گفتوگوها و تصاویر بازسازی شده، داینامیک اثر حفظ شود تا حتی مخاطبی که فرش را به صورت تخصصی دنبال نمیکند یا مخاطب عام است، دچار خستگی نشود و بتواند با فیلم ارتباط برقرار کند.
در «گره»، با اینکه روایت فیلم به صورت چندروایتی پیش میرود، در تجربهی تماشاگر اینگونه احساس میشود که یک شخصیت نقش پررنگتری در روایت دارد. چرا چنین چیدمانی برای روایت انتخاب شد و این تصمیم چه تأثیری بر ساختار فیلم داشت؟
فیلم روایت تکنفره ندارد. چند روایت از چند شخصیت، فیلم را جلو میبرند. اگرچه یکی از شخصیتها آغازکننده و پایاندهندهی فیلم است و بهدلیل جایگاه آکادمیک، کتابها، انتشار فصلنامهی «گره»، فعالیتهای دانشگاهی و داشتن موزهی فرش، حضورش وزن خاصی به فیلم میدهد، اما اساسا فیلم یک روایت تک شخص نیست. روایت سایر کاراکترها، متناسب با شغل و نقش شان در حوزهی فرش، بهصورت موازی پیش میرود، هرچند ممکن است زمان حضور برخی کوتاه تر یا بلندتر باشد.
آیا «گره» را بیشتر یک ثبت مردم شناسانه میدانید یا تلاشی برای یادآوری و هشدار دربارهی فراموشی یک میراث فرهنگی؟
برای من، فیلم بیش از آنکه صرفاً یک اثر مردمشناسانه باشد-هرچند این وجه در آن وجود دارد-دربارهی فراموشی نیست، بلکه دربارهی واگذاری یک میراث فرهنگی است؛ میراثی که حاصل چند صد سال تاریخ است و اگر مراقب نباشیم، در سالهای آینده ممکن است به نام کشورهای دیگر ثبت شود و فرش دیگر یادآور ایران نباشد. این بخش، مهمترین دغدغهی من در «گره» است.

در پایان، اگر مخاطب پس از دیدن «گره» فقط یک تصویر یا مفهوم را با خود نگه دارد، دوست دارید آن «گره» دقیقاً کجا و چگونه در ذهن او بسته شده باشد؟
جملهای در فیلم هست که یک خانم مسن ایتالیایی میگوید وقتی کسی میگوید از ایران آمده، ما یاد فرش میافتیم و بعد با مکث و اکراه اضافه میکند: البته یاد جنگ هم میافتیم. واقعیت این است که امروز بیشتر آدمها یاد جنگ میافتند تا فرش، هنر یا تاریخ. این همان گرهی اصلی فیلم است، گرهای که اگر باز شود، بسیاری از مشکلات دیگر هم میتواند حل شود. اینکه بتوانیم از سایهی جنگ فاصله بگیریم.
انتهای پیام/


