آیا روح ۱۶ آذر هنوز زنده است؟ صدای سه طیف دانشجویی در برابر بحرانهای عصر هوش مصنوعی
خبرگزاری آنا؛ ۱۶ آذر در تقویم ایران تنها یک تاریخ نیست؛ نمادی از بیداری، آرمانخواهی و حضور مؤثر جریان دانشجویی در بزنگاههای تاریخی است. اما امروز، در دهه چهارم پس از انقلاب و با تغییر نسل دانشجویان به متولدین دهههای ۸۰، این پرسش مطرح است که آیا آن روحیه استکبارستیزی و مطالبهگری همچنان زنده است؟ یا اینکه فشارهای اقتصادی و دغدغههای صنفی، اولویتهای دانشجو را تغییر داده است؟
برای واکاوی این موضوع و شنیدن بیواسطه صدای دانشگاه، میزگردی را با حضور سه نماینده از طیفهای مختلف دانشجویی ترتیب دادیم: محمد تقیزاده بهرامی (معاون علمی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران)، محمد تقیزاده بیرامی (معاون علمی بسیج دانشجویی دانشکدگان فنی دانشگاه تهران) و صبا سالم (عضو انجمن علمی حقوق دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات). مشروح این گفتوگوی صریح را در ادامه میخوانید.
۱۶ آذر؛ از کودتای ۳۲ تا هوش مصنوعی
آنا: جناب تقیزاده، بحث را با شما و فلسفه ۱۶ آذر آغاز کنیم. برای دانشجوی نسل جدید که در عصر هوش مصنوعی و شبکههای اجتماعی زیست میکند، آیا ۱۶ آذر صرفاً یک تعطیلی در تقویم آموزشی است یا آن روحیه ضد استکباری هنوز در دانشگاه نفس میکشد؟
محمد تقیزاده بیرامی (معاون علمی بسیج دانشجویی دانشکدگان فنی دانشگاه تهران): ابتدا مایلم یاد و خاطره شهدای ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ را گرامی بدارم؛ روزی که دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران در اعتراض به کودتای ننگین ۲۸ مرداد، سفر نیکسون به ایران و بازگشایی سفارت انگلستان سینه سپر کردند و سه تن از آنان به فیض شهادت نائل آمدند.
در پاسخ به پرسش شما، باید بپذیریم که فضا، هنجارها و حتی ابزارهای آگاهیبخش تغییر کرده است. دانشجوی امروز لزوماً اخبار را از روزنامههای کاغذی دنبال نمیکند و شاید نشریات مکتوب کمتر خوانده شوند، چراکه شبکههای اجتماعی و ابزارهای نوین جایگزین شدهاند. اما آن جوهره اصلی، یعنی «استکبارستیزی» و «زیر بار حرف زور نرفتن»، ریشهای عمیق در تاریخ و تمدن ایرانی دارد. اگر به تاریخ بنگریم، از دوران هخامنشیان و ایستادگی در برابر رومیان گرفته تا دوران صفویه و اخراج بیگانگان از بندرعباس توسط شاه عباس، و بعدها در دوران مشروطه، ملت ایران همواره استقلالطلب و آزادیخواه بوده است.
امروز ممکن است شکل بیان تغییر کرده باشد، اما اصل ماجرا پابرجاست. تقریباً همه دانشجویان بر این باورند که آمریکا خوی سلطهطلبی خود را در ابعاد سیاسی، نظامی، علمی و فرهنگی حفظ کرده است. با این حال، نباید ۱۶ آذر را صرفاً به شعارهای ضدآمریکایی تقلیل داد. طبق دیدگاه رهبر انقلاب، دانشجو دو بال برای پرواز دارد: نخست «جهاد علمی» برای رسیدن به مرجعیت علمی جهان در آینده، و دوم «آرمانخواهی» شامل عدالتطلبی و آزادیخواه. دانشگاه باید مبدأ تحولات و جنبش نرمافزاری برای پیشرفت کشور باشد.
غم نان و رویای ناتمام پژوهش
آنا: آقای بهرامی، نماینده بسیج از لزوم پیشرفت در مرزهای دانش گفتند. اما بیایید کمی زمینیتر صحبت کنیم. دانشجویی که امروز دغدغه کیفیت غذا، اجارهبها و هزینههای جاری را دارد، آیا اصلا مجالی برای اندیشیدن به آرمانها و استقلالطلبی مییابد؟
محمدمهدی بهرامی (شورای صنفی دانشگاه علامه طباطبایی): من به عنوان نماینده شورای صنفی رفاهی که در بطن زندگی دانشجویان حضور دارم، باید واقعیتهای تلختری را بازگو کنم. دانشجو با هزار امید و آرزو وارد دانشگاه میشود تا آیندهای بسازد، اما وقتی پایهایترین نیازهای زیستی او تأمین نیست، چگونه میتوان از او انتظار آرمانخواهی داشت؟
ما چندی پیش جلسهای با گدکتر سیمایی صراف، وزیر محترم علوم داشتیم. در آن جلسه صراحتاً عرض کردم که اگر میخواهید علت میل به مهاجرت نخبگان را دریابید، کافیست همین چند ساعت درد دل نمایندگان صنفی را بشنوید. من شرم دارم در مقابل دانشجویی که در بدیهیات زندگیاش درمانده است، از تحقیقات علمی خودم یا مقالاتم سخن بگویم.
بگذارید با آمار صحبت کنم. در حال حاضر نرخ کار دانشجویی ساعتی ۱۸ هزار تومان است و وعده داده شده که شاید به ۳۰ یا ۳۲ هزار تومان برسد. آیا با ساعتی ۳۲ هزار تومان میتوان در کلانشهری مثل تهران زندگی کرد؟ وام اضطراری خرید تجهیزات آموزشی ۱۰ میلیون تومان است، در حالی که خرید یک لپتاپ معمولی دانشجویی که بتوان با آن مقاله نوشت (نه حتی لپتاپ گیمینگ یا مهندسی پیشرفته)، حداقل ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان هزینه دارد. این شکاف ۱۰ تا ۶۰ میلیونی را دانشجو چگونه باید پر کند؟
دانشجوی تحصیلات تکمیلی که باید پیشران علم و صنعت کشور باشد، امروز نگران معیشت است. وقتی ذهن دانشجو درگیر اجارهخانه و هزینه خوراک است، نام «دانشجو» دیگر برایش افتخارآمیز نیست؛ بلکه تبدیل به دورهای شده است که فقط میخواهد از آن عبور کند یا سربازیاش را به تعویق بیندازد.

نخبگان؛ تنها و دلسرد در میان هیاهو
آنا: خانم سالم، در میان این کشاکشهای سیاسی و مشکلات معیشتی، وضعیت نخبگان علمی و انجمنها چگونه است؟ آیا آنها به گوشهگیری روی آوردهاند یا همچنان چراغ علم را روشن نگه داشتهاند؟
صبا سالم (انجمن علمی علوم و مهندسی آب واحد علوم و تحقیقات): اجازه دهید ابتدا تعریفی از نخبه داشته باشیم. در قرن نوزدهم، نخبهگرایی به عنوان یک مکتب جامعهشناسی مطرح شد و به افرادی اطلاق میشد که با برجستگیهای خود در علم، هنر یا مدیریت، بر جامعه اثر میگذارند. دانشجو وارد دانشگاه میشود تا تولید علم کند.
متأسفانه باید بگویم نخبگان در شرایط فعلی بسیار مهجور واقع شدهاند. ناملایمات و تنشهای موجود، انگیزهها را به شدت کاهش داده است. اگر سازمان یا ارگانی نباشد که از این استعدادها حمایت کند، دلسردی اجتنابناپذیر است. آنچه امروز در انجمنهای علمی میبینیم، این است که فعالیتها بیشتر متکی به انگیزه درونی و شخصی دانشجویان است تا یک سیستم حمایتی مدون. اگرچه هنوز دانشجویان دغدغهمندی هستند که میخواهند علمشان را برای رفع معضلات اجتماعی به کار گیرند، اما بدون مشوق و حمایت، این شعلهها رو به خاموشی میرود.
اراده آهنین در برابر کوه مشکلات
آنا: آقای بهرامی (شورای صنفی)، سوالی که پیش میآید این است که آیا دانشجو به اندازه کافی تلاش میکند؟ آیا برای رسیدن به آن رویایی که در ۱۸ سالگی داشته میجنگد یا صرفاً منتظر است شرایط خود به خود بهبود یابد؟
محمدمهدی بهرامی: ببینید، انتظار داشتن «اراده آهنین» از کسی که زیر آوار مشکلات معیشتی است، شاید کمی غیرمنصفانه باشد. وقتی آمارهای سازمان سنجش نشان میدهد که در میان هزار نفر اول کنکور، دانشآموزان مدارس دولتی و قشر ضعیف تقریباً غایب هستند، یعنی زمین بازی برابر نیست.
با این حال، من شهادت میدهم که دانشجو تلاش میکند. ما دانشجویانی را میبینیم که با وجود تمام سختیها در المپیادهای جهانی مدال میآورند. در سطح صنفی هم همینطور است. زمانی که خوابگاه ما در حال بازسازی بود و کارگران نرسیده بودند، خودِ دانشجویان آستین بالا زدند و خوابگاه را تمیز کردند. در جلسات مطالبهگری، دوستی داشتیم از جنوب کشور که ۲۴ ساعت در قطار بود تا فقط برسد و صدای دانشجویان خوابگاهیاش باشد؛ کسی که میگفت در خوابگاهشان مسابقه «موشگیری» گذاشتهاند!
دانشجو حرکت میکند، لیست تهیه میکند، پیگیری میکند و حتی جور کمکاری پیمانکاران را میکشد. اما این تلاشها زمانی دیده میشود و به ثمر مینشیند که ساختار وزارت علوم و دانشگاه هم حمایت کند. تلاش یکطرفه در درازمدت به فرسودگی منجر میشود.
حلقه مفقوده صنعت و دانشگاه
آنا: خانم سالم، فلسفه وجودی انجمنهای علمی پر کردن شکاف بین دانشگاه و صنعت بود تا دانشجو پس از فارغالتحصیلی بیکار نماند. چرا این پل ارتباطی به درستی شکل نگرفته است؟
صبا سالم: تلاشهایی صورت گرفته است؛ رویدادهایی مانند «صدرا» یا طرحهای بنیاد ملی نخبگان وجود دارد. اما دو چالش اساسی مانع از موفقیت کامل شده است.
اول، فاصله عمیق ماهیتی بین دانشگاه و صنعت؛ فضای دانشگاه آکادمیک، تئوریک و ایدهآلگراست، در حالی که صنعت فضایی عملیاتی دارد و درگیر چالشهای واقعی مثل تحریم، مواد اولیه و بازار است.
دوم، عدم اعتماد متقابل؛ کارفرمایان و صنعتگران هنوز به دانشگاه اعتماد کامل ندارند و گاهی ترجیح میدهند تکنولوژی یا کارشناس را از خارج وارد کنند تا اینکه ریسک همکاری با تیمهای دانشجویی را بپذیرند.
راهکار برونرفت از این وضعیت، حرکت به سمت پروژههای «مسئلهمحور» و فعالیتهای «بینرشتهای» است. تکرشتهای بودن در صنعت امروز پاسخگو نیست. تجربه شخصی من در طرحهایی مثل «طرح شهید بابایی» نشان داد که وقتی شرکتهای بزرگ (مثل شرکتهای صنایع غذایی و...) نیاز واقعی خود را (مثلاً طراحی یک بطری خاص یا کیت تشخیص) به مسابقه میگذارند، دانشجویان با انگیزه بیشتری وارد میدان میشوند و اعتماد صنعت نیز جلب میشود. انجمنهای علمی باید تمرکز خود را بر این نوع رویدادهای کاربردی بگذارند.
دانشگاه؛ فضیلت علمی یا بنگاه کاریابی؟
آنا: آقای تقیزاده، بحث را با نقدی که به ساختار دانشگاه داشتید ادامه دهیم. شما به مسئله نخبگان و تعریف آن اشاره کردید. آیا دانشگاههای ما امروز در مسیر نخبهپروری حرکت میکنند یا همانطور که اشاره شد، تبدیل به مسیری برای فرار از بیکاری شدهاند؟
محمد تقیزاده: ببینید، ما ابتدا باید تعریفمان را از «نخبه» شفاف کنیم. همانطور که رئیسجمهور محترم نیز اشاره داشتند، نخبه صرفاً کسی نیست که توانمندی ذهنی دارد؛ بلکه کسی است که توانمندیاش «بالفعل» شود و بتواند گرهای از مشکلات مملکت باز کند.
مشکل بنیادین ما این است که نگاه به دانشگاه را گم کردهایم. در کشورهای توسعهیافته، دانشگاه عمدتاً در دست بخش خصوصی است و به عنوان یک ابزار به صنعت متصل میشود تا نیروی متخصص تربیت کند. اما در ایران، ما دانشگاه را از یک «ابزار توسعه» به یک «فضیلت کاذب» و متأسفانه در مواردی به «محل ارتزاق» تبدیل کردهایم. جوانی که کار ندارد، ۴ تا ۱۰ سال در دانشگاه میماند، از بودجه دولت یارانه میگیرد یا در بخش غیرانتفاعی هزینه میکند تا فقط مشغول باشد؛ در حالی که نه استعداد آن رشته را دارد و نه قرار است در آن حوزه کار کند.
ما در موضوع «هدایت تحصیلی» ۵۰ سال است که درجا میزنیم. در کجای دنیا این حجم از دانشجو به سمت رشتههای نظری و علوم انسانی سوق داده میشوند بدون اینکه بازار کاری برایشان تعریف شده باشد؟ نتیجه این میشود که ما با تورم دانشجو مواجهیم. حتی اگر وزیر علوم بخواهد دانشگاهی را ادغام یا تعطیل کند، به دلیل فشارهای اجتماعی و سیاسی نمیتواند. ما بدون نیازسنجی دانشگاه ساختیم و تحصیل را به یک ارزش اجتماعی کاذب تبدیل کردیم، تا جایی که حتی معیارهای ازدواج و تشکیل خانواده را هم تحتالشعاع قرار داده است.

گذار از شعارزدگی به کنشگری تخصصی
آنا: نقد شما به ساختار وارد است، اما سوال مشخص من درباره عملکرد خود تشکلهاست. آیا تشکلهای دانشجویی مثل بسیج، در برابر مسائل صنفی و اقتصادی که مستقیماً با زندگی مردم و دانشجویان در ارتباط است (مثل گرانی، اینترنت، مسکن) کنشگری دارند یا صرفاً به صدور بیانیه سیاسی بسنده میکنند؟
تقیزاده: قطعاً تشکل دانشجویی بیکار ننشسته است. ما باید از کلیگویی فاصله بگیریم و به سمت مسائل تخصصی برویم. برای مثال، در حوزه «هوش مصنوعی» که تخصص بنده هم هست، ما ورود جدی داشتیم؛ با نمایندگان مجلس جلسه گذاشتیم و خلاءهای قانونی و نیاز کشور به تنظیمگری و ساختار سازمانمند در این حوزه را تبیین کردیم. یا در موارد صنفی دانشگاه تهران، از کیفیت غذا تا ایمنی دانشکدهها موضعگیری کردهایم.
یکی از وظایف اصلی تشکل دانشجویی طبق فرمایش رهبری، «عدالتخواهی» و مبارزه با اشرافیگری است. ما در پرونده تخلفات «بانک آینده» محکم ایستادیم، تجمع برگزار کردیم و هزینه دادیم. چرا باید فردی با تخلفات گسترده آزاد باشد، اما کسی با خطای کوچکتر در زندان؟ ما در این زمینه مطالبهگری کردیم و سرمان بالاست.
البته قبول دارم که گاهی نگاههای سیاسی بر نگاههای تخصصی و بهرهوری میچربد. شاید رسانهها هم بیشتر به مواضع سیاسی ما ضریب میدهند تا کارهای تخصصی. اما رویکرد ما در حال تغییر به سمت تعمیق مسائل است. دانشجو باید حرف عمیق بزند، نه شعار سطحی.
بلوغ سیاسی جامعه و امید به آینده
آنا: با توجه به فشارهای اقتصادی و اجتماعی که ذکر کردید، آیا هنوز امیدی به اصلاح امور در بدنه دانشجویی و جامعه وجود دارد؟ برخی معتقدند ناامیدی در دانشگاه موج میزند.
تقیزاده: من معتقدم جامعه ما، و به تبع آن دانشگاه، در حال یادگیری و رشد است. ما از شوکهای بزرگی مثل حوادث سال ۱۴۰۱ عبور کردیم. جامعه ما اکنون تحلیل دارد. اگر مردم در برخی فراخوانها یا هیجانات همراهی نمیکنند، نه از سر انفعال، بلکه از سر «تحلیل» است. مردم میدانند که چه مسیری منجر به پیشرفت میشود و چه مسیری به بنبست یا ناامنی میرسد. همین نگاه مردم به توانمندی موشکی و دفاعی کشور را ببینید؛ امروز اساتید دانشگاه هم اذعان دارند که اگر این قدرت بازدارندگی نبود، امنیت کشور به خطر میافتاد.
بله، گرانی هست، جوان برای خرید خودرو و مسکن مشکل دارد و اینها انکارناپذیر است. اما راهحل، ناامیدی یا تغییر ساختار با خشونت نیست. توسعه و پیشرفت «دکمه» ندارد که فشار دهیم و یکشبه درست شود؛ فرآیندی است که باید از دل دانشگاه و با اصلاح فرهنگ کار بیرون بیاید.
ما باید فرهنگ کار را اصلاح کنیم. چرا فکر میکنیم فقط کسی که مهندس یا دکتر است جایگاه دارد؟ در کشورهای پیشرفته، تکنسین فنی و نجار و برنامهنویس، هر کدام جایگاه و درآمد خود را دارند. ما ۵۰ سال است فقط دکتر و مهندس تربیت کردهایم که بخشی از آنها الان در تاکسیهای اینترنتی کار میکنند.
جامعه ایران جامعهای همبسته است، نه منفک. در بزنگاهها کنار هم جمع میشوند. ما کارهای نشدنی بسیاری را در تاریخمان ممکن کردهایم، از جنگ تحمیلی تا عبور از تحریمها. اگر پارادایم فکریمان را نسبت به دانشگاه و کار اصلاح کنیم و مسئولین هم جرأت تصمیمگیریهای سخت و درست را داشته باشند، قطعاً از این گردنههای سخت نیز عبور خواهیم کرد. انفعال معنایی ندارد؛ دانشجو باید زنده، امیدوار و وسط میدان باشد.
پایاننامهها؛ از کپیکاری با هوش مصنوعی تا حل بحرانهای ملی
آنا: خانم سالم، کشور ما با ابرچالشهایی مثل آلودگی هوا، تورم و خشکسالی دست و پنجه نرم میکند. آیا پایاننامههای دانشجویی امروز به سمت حل این معضلات میروند؟ یا اینکه حجم انبوهی از پایاننامهها صرفاً کارهای تکراری، مروری و رفع تکلیفی است که بعضاً با کمک هوش مصنوعی یا حتی خرید و فروش انجام میشود؟
صبا سالم (انجمن علمی): متأسفانه باید بگویم پایاننامهها در فضای دانشگاهی ما فاصله زیادی با واقعیتهای کشور دارند. اگر پایاننامههایی که صرفاً برای مدرک گرفتن با هوش مصنوعی یا خرید نوشته میشوند را کنار بگذاریم، حتی آنهایی هم که رویشان زحمت کشیده میشود، انگار برای کشوری دیگر نگاشته شدهاند!
مشکل اینجاست که برای حل مسائل بومی، ما نیاز به بسترها، امکانات و حتی آنزیمها یا مواد آزمایشگاهی خاصی داریم که در دسترس نیستند. به همین دلیل، دانشجو و استاد ترجیح میدهند روی موضوعاتی کار کنند که منابعش (اغلب غربی) در دسترستر است. این تولید علم، فینفسه خوب است، اما خروجی آن به درد کشور دیگری میخورد، نه ایران.
از طرفی، کار روی مسائل بومی به دلیل موانع اجرایی و تحریمها، برای دانشجویان جذاب نیست و گاهی حتی از سوی اساتید هم استقبال نمیشود، چون آن "تازگی" (Novelty) که در استانداردهای جهانی مقاله ISI لازم است را ندارد. اگر دغدغه ملی و میهنی در اساتید و دانشجویان تقویت شود، میتوان مسیر پایاننامهها را به سمت حل مسائل داخلی تغییر داد.

آیا دانشجوی امروز عافیتطلب شده است؟
آنا: آقای بهرامی (شورای صنفی)، نقدی مطرح است که دانشجویان امروز کمی عافیتطلب شدهاند؛ دنبال نمره هستند، پایاننامه را میخواهند سه ماهه با هوش مصنوعی جمع کنند و حوصله کار میدانی سخت (مثل مذاکره با شهرداری برای آلودگی هوا) را ندارند. شما این نقد را میپذیرید؟
محمدمهدی بهرامی (شورای صنفی دانشگاه علامه): این نقد را باید تفکیک کرد. ما دو دسته مشکل داریم.
دسته اول، مشکلاتی هستند که سالهاست وجود دارند و راهکار علمی آنها نیز مشخص است. مثلاً در موضوع آلودگی هوا یا خشکسالی، اساتید برجسته ما ۲۰ یا ۳۰ سال است که فریاد میزنند مشکل از کیفیت سوخت، خودرو یا مدیریت منابع آب است. در کتابهای درسی راهنمایی ما نوشته شده که ۹۰ درصد آب کشور در کشاورزی مصرف میشود. وقتی راهکار مشخص است، اما اراده اجرایی وجود ندارد، دانشجو با خود میگوید: "وقتی استاد من نتوانست کاری کند، من چه کارهام؟ ". اینجا دانشجو عقب میکشد، چون میبیند گوشی برای شنیدن نیست.
دسته دوم، موضوعات جدید و نوپدید هستند؛ مثل هوش مصنوعی، دانشبنیانها یا بازیهای رایانهای. در این حوزهها، چون زمین بازی جدید است، دانشجو با انگیزه وارد میشود. مثلاً در دانشگاه علامه، ما کنفرانس بازیهای رایانهای داشتیم که استقبال خوبی شد. اما حتی در اینجا هم با نبود زیرساخت مواجهیم. وقتی صنعت بازیسازی نداریم، تحقیق در مورد بومیسازی بازیها عملاً کاربردی ندارد.
بنابراین، این "عافیتطلبی" نیست؛ بلکه انتخابی عقلانی (Feasible) از سوی دانشجوست تا موضوعی را برگزیند که هم قابل اجرا باشد و هم در پایان به درِ بسته نخورد.

اگر رئیس دانشگاه بودم...
آنا: به عنوان سوال پایانی و متفاوت؛ اگر شما امروز رئیس دانشگاه یا وزیر علوم بودید، اولین دستوری که امضا میکردید چه بود؟
محمد تقیزاده (بسیج دانشجویی): اگر اختیار داشتم، تمرکزم را روی «تحول در علوم انسانی و هدایت تحصیلی» میگذاشتم.
دستور اول من این بود که با همکاری وزارت آموزش و پرورش، نخبگان و دانشآموزان مستعد را به سمت رشتههای علوم انسانی هدایت کنم. ما نیاز داریم که تصمیمگیران و حکمرانان آینده کشور از دل علوم انسانی قوی و بومی بیرون بیایند، نه اینکه این رشتهها حیاط خلوت کسانی باشد که جایی قبول نشدهاند.
دستور دومم، «کاهش ۲۰ درصدی ظرفیت پذیرش دانشگاهها» بود تا کیفیت جایگزین کمیت شود.
محمدمهدی بهرامی (شورای صنفی): دستور من «ارزیابی واقعی ظرفیتها و تناسبسازی پذیرش دانشجو» بود.
ابتدا دستور میدادم یک ارزیابی دقیق صورت گیرد که دانشگاه چقدر توانایی ارائه خدمات باکیفیت آموزشی، رفاهی، خوابگاهی و غذایی دارد. سپس دقیقاً به اندازه همان ظرفیت واقعی، دانشجو پذیرش میکردم؛ نه بیشتر. ما نباید بیش از توانمان دانشجو بگیریم و بعد در تأمین بدیهیات بمانیم.
صبا سالم (انجمن علمی): دستور من «تقویت معاونت پژوهشی و اعطای گرنتهای (کمکهزینه) واقعی» بود.
من دستور میدادم بودجههای پژوهشی به گونهای تخصیص یابد که دانشجوی دکتری و ارشد، بدون دغدغه معیشتی، تمام وقت خود را صرف پروژههای مسئلهمحور ملی کند. اگر دانشجو تأمین باشد، پایاننامه کاربردی و گرهگشا تولید خواهد کرد.
آنا: از حضور و صراحت کلام شما دانشجویان عزیز سپاسگزارم.
انتهای پیام/


