7 روایت از یک لحظه تاریخی/ خبرنگاران از روز اعلام برجام میگویند
گروه بینالملل خبرگزاری آنا؛ 23 تیرماه آخرین روز از آخرین دور مذاکراتی بود که بیش از دو سال، شب و روز ادامه داشت. هیأتهای مذاکرهکننده این بار بعد از 18 روز با سند توافق به خانه بازگشتند.
اکنون یک سال از روزی که ایران و پنج قدرت جهانی بالاخره توانستند مناقشات 10 ساله را نه در پشت سنگرهای جنگ، که پشت میز مذاکره و با کلام به پایان برسانند، گذشت.
ماجرایی که کار را به تحریم و قطعنامههای پیدرپی تاریخی کشانده بود با مذاکراتی تاریخی پایان یافت. محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران و فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با قرائت بیانیه مشترک نگاه دنیا را به وین خیره کردند، شهری که مدتها بود در میان قلعههای تاریخی خود و زندگی اروپاییاش مذاکرات ایرانیها را میزبانی میکرد.
در تمامی دو سال مذاکرات هستهای، خبرنگاران بسیاری ساعتها و ساعتها پشت در اتاقهای در بسته نشستند، مقابل هتلها در گرما و سرما ایستادند و گاهی با هر خطی که منتشر کردند بدون اینکه حتی خودشان خبر داشته باشند داخل اتاق مذاکره بودند و در میان چانهزنیها.
گزارشی که میخوانید روایتی است که خبرنگاران برخی از مهمترین رسانهها که در مذاکرات حضور داشتهاند از آخرین روز مذاکرات هستهای نقل کردهاند. آنها از آنچه از احساسشان و حال و هوای روز برجام بود گفتهاند.
ظریف گفت ممکن است
سارا معصومی (روزنامه اعتماد)
برنامه جامع اقدام مشترک یا به قول وزیر امور خارجه ایران، برجام، قاصد بازگشت امید بود به سرزمینی که ساکنانش روزی شنیدند: انرژی هستهای، حق مسلم ماست و چند سال بعد ندا آمد: تحریمها آغاز شد.
روایت خبرنگاران، داستان دیپلماتها، حکایت حقوقخواندههای همراه تیم مذاکره کننده، هم گفته شده و هم ثبت شده است. 23 تیرماه 94، داستان مایی نبود که در وین شاهد عینی جنب و جوش دیپلماتها بودیم و ورای آنچه گمان میکردیم پشت پرده در جریان است. انتظار توافق بود، هیجان انتشار نخستین خبر بود، نگاههای مردد بود، تردید بود و امان از امید. ظریف به ایران گفته بود که این در عاقبت بازمیشود و این بار کسی به وعده وزیر شک نکرد.
روزی باید بنویسیم روایت مرد میانسالی را که پشت میلههای محافظ خیمه خبرنگاران تکیه داده بود به دیوار، زل زده بود به بالکنی که محمدجواد ظریف با ایستادنهای گاه به گاه در آن، خبر از دود سفید توافقی میداد که نزدیک است. تاریخ این مکالمه، ساعاتی پیش از پایانی شدن توافق است. همان لحظههای سر و کله زدنهای هیجانانگیز با تهران برای انتخاب تیتری که خلاصه و مفید به تهران بگوید از وین چه خبر.
--- خانم شما ایرانی هستی؟
---: بله.
--- توافق شد؟
---:هنوز نه .
--- ظریف گفته میشه، نه؟
---: بله یعنی امیدوارم.
--- یعنی امشب؟
---: شاید . شاید هم فردا.
---خانم ببخشید شما که خبرنگاری اینها را بهتر میشناسی. ظریف آدم خوبیه؟
--- آدم خوب که نمیدونم ولی کارش را بلده. شما اینجا زندگی میکنید؟
---: بله. 30 سال.
--- چه کارهای؟
---: راننده تاکسی. خانم من هر روز اومدم اینجا که وقتی توافق شد اینجا باشم ولی میگن امریکاییها نمی گذارن توافق بشه. شما خبر توافق را میتونید در روزنامههاتون کار کنید؟
--- چرا نتونیم برای همین اینجام !
--- نمیدونم گفتم شاید نگذارن کار کنید. خانم من اینجام اگر توافق شد بیا بهم بگو.
چندساعت بعد هوا گرگ و میش شده بود که خبر از دالانهای تیره و تار کوبرگ به بیرون درز کرد: « ایران با 1+5 به توافق هستهای رسید.»
از راننده تاکسی ایرانی ایستاده مقابل کوبرگ خبری نبود. خاطره او بیش از خط خط خبرهایی که در این سه سال از تعداد سانتریفیوژ، چرخه سوخت، فردو، نطنز، راکتور آب سنگین نوشتم در ذهنم مانده است.
خاطره از هموطنی در قلب وین با آن چشمهای گرم شرقی، با آن تردیدهای در انتخاب کلمات با خاطره تلخم از صبح روزی در تابستان 93 در داروخانه هلال احمر تهران گره خورده است. روز شومی که متصدی داروخانه به پیرمرد گفت :« اقا، تحریم هستیم. دارو وارد نمی شه. قیمتش میشه 2 میلیون اگر میتونی پرداخت کنی، فیش صادر کنم.» پیرمرد سرش را انداخت پایین. از جلوی گیشه دور شد. تلاش کرد چشم در چشم آنهمه آدمی نشود که مکالمه را شنیده بودند. کاش چشمدرچشم من مثلا خبرنگار بیعرضه هم نشده بود تا بگوید: «میگن تحریمها به زودی برداشته میشه، دارو ارزون می شه.» کاش صبح 23 تیرماه 1394 خبر توافق هم به راننده تاکسی ایرانی در وین هم به پیرمرد ایستاده در کوچه امیدواری به رفع تحریمها رسیده باشد. کاش تصادفی از مقابل کیوسک روزنامه فروشی گذشته باشد و خوانده باشد: صبح توافق.
پایان روزهای چادر نشینی خبرنگاران
سید محمد قرهباغ (خبرگزاری کیودو ژاپن)
حال و هوای شب توافق و شب قبلتر از آن شبیه هیچ حس دیگری در زندگی خبری من نیست، حداقل تا حالا نبوده. دو شب سراسر تشویش و هیجان پس از چندین سال پوشش شب و روزه مذاکرات. با وجود اینکه شب حساس، شکننده و طولانی توافق ژنو را تجربه کرده بودم و هنوز صدای دکتر ظریف که در حال پایین آمدن از پلههای هتل اینترکنتینتال گفت: "We made a deal" در گوش من است، اما 22 و 23 تیر ماه روز بسیارعجیب و متفاوتی بود.
انگار پایانی برای روزهای طولانی و گرم که بیشتر درون چادر خبرنگاران سپری میشد، وجود نداشت و سیاسی بازیهای طرفهای مختلف مذاکرات اخبار متناقضی به گوش میرساند. صدها خبرنگار مجرب که هر کدام تحلیل و خبری داشتند و منابع دیپلماتیک بینامی که اطلاعاتشان اوضاع را بدتر میکردند.
بامداد 23 تیر ماه بود که تقریبا همه ما میدانستیم که توافق صورت گرفته اما همه دسترسی به منابع قطع بود و کسی هم جرات انتشار این خبر را نداشت؛ اما با آماده شدن پرس سنتر، آمدن اتوبوسها و تحرکات دیپلماتیک صورت گرفته در هتل کوبورگ هر لحظه یقین بیشتر میشد تا اینکه آن اتفاق تاریخی افتاد و ظریف و موگرینی پشت تریبون رفتند.
همه هیجانزده و به دنبال جزییاتی از توافق بودند. حضور در چنین لحظات تاریخی از ژنو، لوزان تا وین و تجربه آن فضای حساس و شکننده علاوه بر افتخاری بزرگ برای من، دانشگاهی عملی برای کار خبری سریع و صحیح در لحظههای حساس و بحرانی بود. لحظاتی که هر از گاهی بسیار دلتنگ آن میشوم.
یک روز آرام
زهرا اصغری (خبرگزاری ایسنا)
خبر نهایی شدن توافق بعد از ساعت 2 بامداد 23 تیر (پارسال) به نقل از منابع نزدیک به مذاکرات و دیپلماتها منتشر شد اما خبر رسمی قرار شد تا صبح از طرف مسئولان مذاکرات دو طرف ظریف و موگرینی در حضور خبرنگاران و رسانههای گروهی اعلام شود. تقریبا داغی خبر گرفته شد و اون جذابیتی که میتونست اعلام پایان مذاکرات و نهایی شدن توافق داشته باشه رو از دست داد. مذاکرات هنوز در اتاقهای هتل کوبورگ ادامه داشت و بدو بدوهای دیپلماتها از پنجرههای بلندش در طبقه بالا دیده میشد.
چادر خبرنگاران یک ساعت بعد تقریبا خالی شده بود و همه رفتند تا انرژی بگیرند و خودشون و برای چند ساعت دیگه به محل کنفرانس خبری برسونن. آسمان وین حدود ساعت 9 ابری و بارانی بود. از ابتدای مذاکرات در دوره روحانی، شیوه استفاده از زمان در دقیقه 90 که حالا مدتها بود مذاکرات به وقت اضافه کشیده شده بود از سوی دو طرف دنبال شد.
در سه سال مذاکرات چه مقطع توافق اولیه (ژنو) یا مذاکراتی که به تمدید هفت ماهه مذاکرات تبدیل شد و در پایان مذاکرات و حتی در مقطع اعلام اجرایی شدن مذاکرات، موضوعات حساس و مهم به همان دقایق موکول شده است و در ساعاتی که نفسها در پایتختهای ایران و 1+5 برای اعلام توافق نهایی حبس شده بود و خبرنگاران در صندلیهای خود منتظر شنیدن این خبر به طور رسمی بودند.
در هتل کوبورگ هنوز بحثهای جدی در جریان بود و یکی از مهمترین آنها توافقی بود که ایران و آژانس برای بررسی و خاتمه دادن به موضوع ابعاد احتمالی نظامی جداگانه اما در چارچوب برجام انجام دادند. آمانو در اون هوای بارانی تنها برای چند خبرنگار از جمله من، که مقابل کوبورگ هنوز ایستاده بودم آمد و بیانیهای چند خطی خواند که در نوع خودش هم سطح با خبر توافق نهایی بود. ایران و آژانس بر سر حل PMD به توافق رسیدند. برخلاف انتظارم که فکر میکردم حتما روز اعلام توافق نهایی باید ویژگی و هیجان و سختی خاصی داشته باشه اما به جرات میتونم بگم یکی از آرامترین روزهایی بود که مذاکرات هستهای به خودش دیده بود. شاید اگر خبر همون بامداد منتشر و اعلام رسمی میشد جذابیتش به مراتب به لحاظ خبری بیشتر میشد هر چند اعلام خبر چند ساعت بعد از اعلام غیررسمی آن باعث شد خبر خارج از حباب هیجانات و احساسات، در ارامش در تاریخ ثبت شود.
ماراتن ماه رمضان
محمدرضا موسوی (شبکه NHK ژاپن)
حالا درست یک سال از آن روز 14 ژوئیه که توافق هستهای در آن شهر موسیقی – وین – امضا شد میگذرد؛ دستاوردی که حاصل قریب به 22 ماه ماراتن نفسگیر بین پنج عضو دائم شورای امنیت به اضافه آلمان در یک سمت و ایران در سوی دیگر بود. البته در کنار دیپلماتهایی که صبح را با فکر مذاکرات شروع میکردند و شب اگر میخوابیدند، چشمهایشان را با خوف و رجای جلسات فردا روی هم میگذاشتند، دیگرانی هم بودند که این مذاکرات خواب از چشمشان ربوده و تبدیل به بخشی از وجودشان شده بود.
صدها خبرنگار از کشورهای مختلف، فارغ از ملیت با فاصلهای چند ده متری از میز مذاکرات چشم به درها داشتند تا بتوانند خبری، حرفی یا پیشرفتی از آخرین تحولات آن به مردم دنیا مخابره کنند و در جریان این رقابت خبری، خواه ناخواه دیگر تبدیل به بخشی از مذاکرات هستهای شده بودند؛ دیگر تبدیل به بخشی از آن شده بودیم.
از اولین دور مذاکرات ژنو و همهمه لابی هتل اینترکنتیننتال که دو دور دیگر تداوم یافت تا به توافقی موقت منجر شود، همه فهمیده بودیم که چیزی با گذشته فرق کرده است و احتمال بسته شدن پروندهای که سالها ذهن و فکر مردم ایران را به خود مشغول کرده بود حالا روز به روز بیشتر میشود. غالب خبرنگاران اذعان میکردند که این رویداد پرهیجانترین و جذابترین مذاکراتی بوده که پوشش خبری آن را بر عهده داشتند، هرچند گاهی کمبود اطلاعات و خبر، فضای کسلکنندهای برای آنها میساخت و گزارشهای همه تکرار مکررات میشد.
ترجیح میدهم بیشتر از فضای شب آخر مذاکرات بنویسم. آن دور مذاکرات عیناً ماراتنی در ماه رمضان بود که سه هفته ما را در وین میخکوب کرد، آن هم در حالی که انتظار نداشتیم بیشتر از 10 روز به طول بینجامد. روزها گذشت و ضربالاجل خود خوانده مذاکرهکنندگان چندین بار تمدید شد. در تداوم روزهای طولانی، شبی طولانیتر از همه فرارسید.
صبح اول وقت، دستیابی به توافق هستهای اعلام شد و حسی متناقض تمام وجود من را فراگرفت. هم از رسیدن به توافق پس از این همه سال و این همه چالش خوشحال بودم، هم با اتمام این مذاکرات انگار از همان لحظه جای خالی چیزی که بخشی از وجودم را تشکیل میداد همه جا همراهم میآمد. هرچند هنوز برجام و اجرای آن نقل محافل خبری است، اما من یکی هنوز جای خالی آن مذاکرات را در زندگی روزمرهام حس میکنم.
رسانهها و مذاکرات هستهای؛ دیروز، امروز و فردا
عباس اصلانی (خبرگزاری تسنیم)
روزهای گرم و بارانی وین در دور نهایی مذاکرات هستهای ایران و 1+5 با دورهای قبلی کمی تفاوت داشت. حال و هوای مذاکرات در هتل لوکس و تاریخی کوبورگ مانند حال و هوای شهر موسیقی اروپا بالا و پایین میشد. گاهی نُتها تنظیم و گاهی فالش. هوای شهر هم انگار به فراخور گفتوگوهای هستهای، زمانهایی گرم، گاهی خنک، یک روز آفتابی و یک روز بارانی میشد.
مذاکرهکنندگان یک روز خوشحال و خوشبین و روز دیگر کلافه و کمی بدبین بودند. طبیعی بود، با پیشرفت موضوعات، فضا تلطیف و با کندی در مباحث فضا سنگین میشد. خبرنگاران حاضر در چادر رسانهای همگی منتظر نتیجه بودند. این بار قرار بر این بود که این دور، دور نهایی مذاکرات باشد و طرفها به نتیجه برسند. نگاهها معطوف به این بود که آیا گفتوگوها از ضربالاجل کنگره آمریکا که تا پایان 30 ژوئن آن سال (9 تیر 94) مهلت داده بود، فراتر خواهد رفت یا نه، که بالاخره این اتفاق هم افتاد. تعداد تمدیدهای مذاکرات هم آنقدر زیاد شده بود، که دیگر در روزهای پایانی، هیچ دیپلماتی حرفی از ضربالاجل مشخصی نمیزد. خبرنگاران هم دنبال روز مشخصی نبودند. چون بارها ضربالاجلها تغییر یافته بودند. این اواخر، آنقدر قسمتهای سریال مذاکرات زیاد شده بود که همه فقط منتظر سکانس پایانی بودند.
خبرنگاری را میدیدم که با دختر خردسالش که دلش برای پدر تنگ شده بود، تلفنی صحبت میکرد و میگفت «بابا جان چند روز دیگه میام. چی میخوای برات بخرم؟» جمله دوم را میگفت تا به قول خودش دخترش را برای چند روز بیشتر آرام و راضی کند.
یک خبرنگار خارجی هم میگفت «سردبیرمان گفته دیگر هیچ خبری را جز خبر رسمی توافق نفرستم.» در روزهای پایانی بعضی از اخبار دیگر مانند روزهای آغازین آن دور از مذاکرات، جذابیت نداشت. این بار حاشیهها کمرنگ شده بود و همه منتظر خبر اصلی بودند: «اعلام توافق.»
پس از کش و قوس فراوان، بالاخره دقیقه 90 شد. حجم کار رسانهها هم علیالقاعده به یکباره افزایش یافت. همه مشغول تعبیر و تفسیر نتیجه بودند. برخی آن را پایان و عدهای هم آن را تازه آغاز راه میدانستند؛ راهی که بخش عمده آن در مسیر اجرا، خودش را نشان میداد.
پس از پایان کار، مشغول جمعوجور کردن وسایل و خداحافظی با برخی خبرنگاران بودم که طی آن روزها مشغول فعالیت در یک چادر بودیم. یکی از خبرنگاران خارجی پرسید «دفعه بعدی در کدام نشست بینالمللی شرکت خواهی کرد؟» کمی فکر کردم تا جواب سوالش را بیابم، با چند ثانیه مکث گفتم «نمیدانم؛ البته مشخص نیست که آیا در نشست بینالمللی بعدی شرکت کنم یا نه.» تعجب کرد. توضیح دادم «معمولا خبرنگاران ایرانی در نشستهای بینالمللی حضور چندانی یا اصلا حضور ندارند.»
بالاخره با هم خداحافظی کردیم. اما این سوال مرا یاد روزهای دورهای ابتدایی مذاکرات هستهای انداخت. آن روزها، نه فقط من، بلکه خیلی از اهالی رسانه و حتی مقامات به این سوال میاندیشیدند که رسانهها و خبرنگاران ایرانی، در مقایسه با همتایان و رسانههای خارجی، با تجربه اندکی که در پوشش نشستهای بینالمللی قبل از مذاکرات هستهای دارند، چگونه این گفتوگوها را پوشش خواهند داد و اثرگذار خواهند بود. بسیاری از خبرنگاران خارجی در این زمینه هم مویشان سپید شده بود و هم ظرفیت و دامنه تاثیرگذاری رسانههای آنها بیشتر از رسانههای ایرانی بود. البته مذاکرات فرصت خوبی برای محک رسانههای ایرانی از یک طرف و تجربهاندوزی ارزشمند آنها در کنار رقابت با رسانههای خارجی طی ادوار مذاکرات شده بود.
اما اکنون با گذشت زمان، این نکته مطرح است که در زمان مذاکرات، احساس کمبود در زمینه فعالیت رسانهای در سطح بینالملل تا حدی درک شد. الان به دور از تعارفاتی که انجام شده و شعارهایی که داده شده، تا چه حد از تجربه مذاکرات برای برنامهریزیهای آتی استفاده شده است؟ آیا باید دوباره منتظر یک بحران دیگر باشیم تا نیاز واقعی به فعالیت رسانهای در عرصه بینالملل را درک کنیم؟ هر چند که الان تحولات مختلف منطقه و بینالملل خود گویای این نیاز است. این سوالات متوجه خیلیهاست. از رسانهها و نهادهای رسمی کشور گرفته تا خود خبرنگاران. مثلا ما خبرنگاران بیندیشیم و از خودمان بپرسیم که اگر قرار باشد دوباره در آوردگاهی بینالمللی حاضر شویم به چه ابزار، مهارتها و ملزوماتی نیاز داریم تا آنها را برآورده کنیم. رسانهها هم، در صورت تمایل به اثرگذاری، باید در شیوه فعلی خود در این زمینه بازنگری اساسی داشته باشند. نهادهای رسمی هم با این دید که اگر اقدامی در این زمینه انجام دهند، نتیجه آن بیشتر کمک حال خودشان هم خواهد شد، میتوانند به نوبه خود در این مسیر گام بردارند. و این میتواند آغاز مسیری طولانی باشد، البته منوط به اینکه برای پیمودن آن ارادهای وجود داشته باشد.
بازگشت به خانه
اکرم شریفی (خبرگزاری فارس)
از روز قبل میدانستیم که توافق هستهای نهایی شده و ریزهکاریهایی وجود دارد که اعلام برجام را به ساعات پایانی دوشنبه و بعد بامداد سهشنبه موکول کرده است. بالاخره پیش از ظهر سهشنبه حصول برجام بعد از 18 روز مذاکره در وین اعلام شد.
نفس راحتی کشیدم. چرا که ۲۲ ماه فشار و استرس بالاخره تمام شد. فشار و استرسی که ما به عنوان خبرنگار تحمل کردیم به اندازه تیم مذاکرهکننده ایرانی نبود، اما در نوع خود بسیار طاقتفرسا و کمرشکن به شمار میآمد. به هر حال، اینکه میتوانستیم بعد از ۱۸ روز و با خیالی راحت وین را ترک کرده و به خانه برگردیم، مسرتبخش بود. گرچه مذاکرات ژنو در قیاس با مذاکرات وین، جذابیت بیشتری برای من داشت اما همین که پروندهای 13 ساله به سرانجام رسیده بود، میتوانست جذابیتی دو چندان باشد.
انتهای پیام/