۲۱/ فروردين /۱۴۰۴

«عزیزکرده» و عبور از سوگ به روایت زنان

«عزیزکرده» و عبور از سوگ به روایت زنان
شخصیت‌های اصلی و فرعی «عزیزکرده»، زنانی متفاوت هستند که نگاه و تفکر آنها مستقیماً در زندگیشان منعکس شده و هر کدام را به سرنوشتی دیگرگونه کشانده است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، مهرو پیرحیاتی داستان‌نویس و منتقد ادبی در یادداشتی به رمان «عزیزکرده» پرداخته است که در ادامه مشروح آن را می خوانید:

رمان «عزیزکرده» اثر «گوادالوپ نِتل» نویسنده مکزیکی روایت زندگی دو دوست صمیمی است که از مادر شدن بیزارند. آنها پیشرفت در برنامه‌های آینده خود را منوط به نداشتن فرزند می‌دانند.غافل از آنکه سرنوشت راه دیگری برای آنها باز نموده است. در رمان «عزیزکرده» نویسنده از مقاومتی سخن می‌راند که در گفتمان درونی انسان به تضاد‌های فردی، اجتماعی تبدیل می‌شود تا آنجا که مقاومت‌ها به سطح گسترده‌تری در مقابل نابرابری جنسی، بی‌عدالتی در برابر سیستم‌های اجتماعی و دیگر موارد می‌رسد و جایش را در خلا درونی و گفت‌و‌گو‌های ذهنی شخصیت‌های رمان باز می‌کند. اما در روند داستان متوجه تفکر اتنزاعی مقاومت در برابر جریان‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی می‌شویم که در نهایت مقاومت فردی را تحت کنترل خود در می‌آورد و غریزه مادری در بن بستی عاطفی سرباز می‌کند.

در جریان داستان «عزیزکرده» شخصیت‌های اصلی و فرعی داستان، زنانی متفاوت هستند که نگاه و تفکر آنها مستقیما در زندگیشان منعکس شده و هر کدام را به سرنوشتی دیگرگونه کشانده. در این میان شخصیت‌های اصلی داستان به نام‌های «آلینا» و «لورا» که در ابتدا دیدگاه واحد و محکمی داشتند بعد از مدتی غریزۀ زنانه بر تمام تصمیمات نهایی سایه می‌اندازد. آنجا که یکی از آن‌ها علاقه‌مند به بارداری می‌شود. در سوی دیگر، نویسنده زنِ مستأصل و افسرده‌ای را نشان می‌دهد که در دوران گذر از سوگ همسر به سر می‌برد و اکنون به دلیل عدم پذیرش سوگ در حال از دست دادن و دوری از پسرش «نیکولاس» است. در نهایت «نیکولاس» برای مدتی از مادرش دور می‌شود و مادر شروع به درمان می‌کند.

بحران سوگ زنانه

در کشاکش داستان اصلی و خرده روایت‌ها، هر زن در بحران یک سوگ به سرمی‌برد. یکی از دست دادن شریک عاطفی به دلیل عدم بارداری، دیگری در سوگ لحظه به لحظۀ نوزادی که زنده ماندنش همچون یک معجزه است و زنی که بعد از سوگ همسر، در حال دوری از پسرنوجوانش «نیکولاس» است. در پایان رمان با درک زندگی «اینس» نوزادی که مشکل حرکتی- ذهنی دارد این سوال به ذهن متبادر می‌شود آیا با وجود رنج شدیدی که یک نوزاد بعد از تولدش می‌کشد، به دنیا آمدنش رنج مضاعف بشر نیست؟ آیا غریزۀ مادری نوعی ترومای مادر برای عدم سوگ فرزند نیست؟ خودخواهی و واپس زنی واقعیتی تلخ که با امید به آینده‌ای شاید روشن، زندگی فرد دیگری را از بدو تولد به تباهی می‌کشاند؟

گوشتیران
قالیشویی ادیب

برای درک بیشتر موضوعات متعدد در رمان عزیز کرده ابتدا به مفهوم «زن خوب» یا womanhood می‌پردازیم و سپس به مفهوم علمی سوگ برای زنان، در رمان اشاره می‌کنیم. در جامعه شناسی زنان، بررسی نوع خاصی از کنش وجود دارد که در اصطلاح «زنانه» نامیده می‌شود. یعنی این دسته از کنش-های زنان نسبت به موضوعات متفاوت است از آنچه مردان انجام می‌دهند که البته همگی آنها در حوزه‌ی جامعه شناسی زنان قرار می‌گیرد.

هر نوع واکنش زنانه فردی، زنانه گروهی، زنانه نهادی و زنانه ساختاری در حوزه‌ی جامعه شناسی زنان قرار می‌گیرد. از همه مهمتر کنش فردی و گروهی، نهادی و ساختاری مردان به شرط آنکه معطوف به زنان باشد و پایۀ این کنش زن بودن طرف مقابل قرار بگیرد نه انسان بودن او را، همگی در حوزه مطالعات زنان قرار می‌گیرد. در این بستر به دلیل تفاوت‌های جنسیتی بین زن و مرد اولین بی‌عدالتی نابرابری جنسیتی است که در تمام جوامع به آن اذعان دارند.

در اصطلاح womanhood جامعه از یک زن توقع خوب بودن به معنای تسلیم بودن در برابر مردان در تمام ابعاد زندگی است. از نثر و زبان مردانه گرفته تا به دنیا آوردن فرزندکه منجر به آزار و اذیت جسمی، روحی و روانی زن می‌شود. از کدبانوی نمونه گرفته تا گذشتن از تمامی خواسته‌های خود در زندگی به نفع خانواده! زن خوب در دنیای مردانه یعنی آشپز خوب، زنی که با صدای بلند صحبت نمی‌کند، با صدای بلند نمی‌خندد، بدون همسرش جایی نمی‌رود، در مجموع زن در اغلب جوامع زمانی یک زن خوب محسوب می‌شود که تمام خواسته‌هایش تحت‌الشعاع غرایز همسر است. در این دیدگاه هرگونه مقاومتی در برابر موضوع مادری به گونه‌ای در خانواده‌ها و اجتماع منفی قلمداد می‌شود. در کتاب آمده است:

«همیشه گفته‌ام که بچه، هر قدر هم که در بهترین لحظات شیرین و دوست داشتنی باشد، همیشه دست و پای آدم را می‌بندد و علاوه بر بهای جسمی و روانی، بار مالی دارد: نه ماه بارداری، حدود یا بیشتر از شش ماه شیردهی، بی‌خوابی‌های مکرر شب‌های شیرخوارگی و بعد هم نگرانی-های مداوم سال‌های نوجوانی. گذشته از آن جامعه طوری طراحی شده که ما زن‌ها، نه مرد‌ها مسئول مراقبت از بچه‌ها هستیم که غالب اوقات یعنی از دست دادن شغل، نرسیدن به کار‌های شخصی، نداشتن تمایلات جنسی و گاهی فاصله گرفتن از شریک زندگی»

نتل در رمان با نشانه‌هایی که در داستان می‌گذارد نگاه فمنیستی خودش را در برخی شخصیت‌ها به جای می‌گذارد. او نتوانسته به عنوان نویسنده شخصیت‌های فمنیست را به مخاطب بشناسد و این گواه همان نگاه جامع زن خوب در جامعه است که گویا در نهان نویسنده ورود بیش از اندازه تخریب وجوه یک زن است. برش‌های کوتاه به برخی موضوعات نگاه نویسنده به زن نه از بعد زنانگی بلکه از بعد انسان بودن یک زن را نیز دربردارد. به طور مثال اسم نوزاد را قبل از تولد «اینس» می‌گذارند که یک شاعر زن فمنیست است. آنها در میانه‌ی دغدغه‌هایشان به صورت اتفاقی با گروه فمنیست‌ها آشنا می‌شوند که در نهایت از آنها کمک می‌گیرند. اما هیچکدام از این موارد فمنیست بودن آنها را نشان نمی‌دهد.

موضوع اصلی، اما مستتر در رمان از یاد رفتن زن به عنوان یک انسان مختار است. انسانی آزاد فراتر از هرگونه اجحاف جنسیتی اگر یک زن بدون همراهی یک مرد احساس خوبی دارد، یا بدون تولید مثل همچنان بین او و همسرش عشق وجود دارد یعنی انسان‌های ذهن آگاهی که هدفشان بدست آوردن مالکیت بر فرد نیست. در ادامۀ رمان ما به مفهوم گستردۀ سوگ می‌رسیم.

لازم به ذکر است سوگ صرفا به معنی مرگ یک انسان به صورت فیزیکی و جسمانی نیست بلکه نبود فردی که از نظر ذهنی به او وابسته یا دلبسته شده‌ایم حاکی از سوگ است و گاهی بدلیل عدم پذیرش آن، به مراتب سخت‌تر از تاثیر سوگ_مرگ است. سوگ واکنشی است که انسان در زمان تجربۀ وقایع تلخ و دردناک از خود نشان می-دهد. این احساسات دردناک با استرس فراوان همراه است. در هنگام از دست دادن، مرگ عزیزان، طلاق و موارد این چنینی بروز نموده و مدت زمان آن متفاوت است. در برخی افراد چندین و چند ماه با گریه، بی‌خوابی، بی اشتهایی و .. همراه است.

در رمان عزیز کرده یکی از شخصیت‌های زن به نام دوریس (مادر نیکولاس) در سوگ به سرمی‌برد. همسرش بر اثر تصادف از بین می‌رود. علی‌رغم رفتار نامطلوب همسرش، پذیرش مرگ برایش سخت است. او قبل از فوت همسر برخی از علاقه‌مندی‌هایش را از دست می‌دهد. خوانندگی و نوازندگی را با اجبار همسرش کنار می‌گذارد. فردی که خواسته‌ها و آرزوهایش را به دلخواه یا با اجبار کنار می‌گذرد به نوعی دچار سوگ پنهان یا سوگ خاموش شده است که در بزنگاه‌هایی فرد را دچار افسردگی می‌کند. «سوگ خاموش یا سوگ اختیاری» موضوعی است که شاید کمتر به آن پرداخته شده، اما به اندازه‌ی کافی آسیب زننده است. دوریس با دو سوگ درگیر است و به دلیل مشکلات زندگی و عدم پذیرش آنها حالا با پسرنوجوانش درگیر شده تا آنجا که توانایی کنترل او را در هیچ ساحتی ندارد. در کتاب آمده است:«اسم زن دوریس بود. گفت پرخاشگری‌های پسرش از دوسال و یازده ماه پیش شروع شده، بعد از مرگ پدرش در یک تصادف رانندگی»

در جای دیگر از کتاب می‌خوانیم: «دیروز پسر کوچولوی همسایۀ بغلی باز پایش را از گلیمش درازتر کرده بود. حوالی پنج بعداظهر شروع به کج خلقی کرد و با عصبانیت تمام به در و دیوار مشت می‌زد. وسایل سنگین و سبک را به در و دیوار می‌کوبید. مادرش هم طبق معمول سعی می‌کرد جلویش را بگیرد تا اینکه چیزی شیشۀ پنجرۀ آشپزخانه و رخت شور خانه را شکست. مادرش با صدای بلند شروع کرد به فریاد کشیدن».

 یکی دیگر از نشانه‌های سوگ، خشم است که ما این احساس را به وضوح در نیکولاس مشاهده می‌کنیم. فقدان یک فرد علاوه بر اینکه فشار‌های روانی زیادی را موجب می‌شود، یک نوع خشم درونی ایجاد می‌کند. خصوصا وقتی فرد با یک مرگ غیره‌منتظره مواجه شود. پدر نیوکلاس ناگهانی و با تصادف از دنیا می‌رود؛ بنابراین او فکر می‌کند آن مرگ و فقدان نباید اتفاق می‌افتاد. مناسک سوگواری گاهی می‌تواند باعث برون‌ریزی خشم شود. در داستان ما با رفتار‌های خشونت آمیز نیوکلاس روبه رو هستیم از کلام نامناسب تا رفتار تهاجمی تا جایی که منجر به آسیب به خودش می‌شود مانند کوبیدن مداوم سرش به دیوار یا صدا‌هایی که در ذهنش با او حرف می‌زنند.

پذیرفتن فقدان یا کنار آمدن با آن یکی از اجزای حیاتی فرآیند سوگ است که شامل تایید و پذیرش واقعیت فقدان و ادامۀ زندگی است. کسانی که توانایی پذیرش مصیبتی مانند فقدان را دارند، روند سوگواری سالم تری را تجربه می‌کنند. مانند آلینا شخصیت اصلی رمان که از دوران بارداری با قبول نبود جنین و مرگ نوزادش روبه رو شده بود، اما با پذیرش آن توانست مسیر صحیح‌تری را بپیماید.

زیگموند فروید پدر روانکاوی، دیدگاه بی‌نظیری در مورد فقدان و تاثیر آن بر افراد دارد. او معتقد بود که از دست دادن دیگری، می‌تواند به درد عمیق روانی منجر شود و «روند سوگواری» بخش مهمی از روند بهبودی محسوب می‌شود. از دیدگاه فروید، از دست دادن می‌تواند برانگیزانندۀ احساساتی مانند غم، خشم، گناه باشد. او باور داشت که چنین احساساتی غالبا سرکوب می‌شوند و در آینده می‌توانند مجددا به صورت «رنج روانی» پدیدار شوند. درست به همین دلیل است که فروید «فرآیند سوگواری» را گاهی حیاتی در راستای تفکیک این احساسات و یافتن شیوه کنار آمدن با آنها می‌داند. شخصیت آلینا توانست با شیوۀ پذیرش حقیقت و راه‌های روبه رو شدن با آن تا حدودی از سوگ خود عبور کند و نتیجه آن عملی کردن خواسته‌هایش بود. یا حداقل تلاش برای عملی کردن آنها بود.

دورۀ سوگ آلینا محدودتر بود علی‌رغم رنج بزرگ و دردناکش! اما دوریس با عدم پذیرش و قربانی بودن در سوگ خودش را رها کرده و هر روز وضعیتی اسفناک‌تر پیدا می‌کند. از ظاهر به هم ریخته تا منزلی آشفته، فرزندی خشمگین و زنی مستاصل! به نظر می‌رسد نویسنده با قرار دادن شخصیت‌های متفاوت در کنار هم می‌خواهد به قدرت ذهن انسان اشاره کند. «ذهن آگاهی» این قابلیت را برای فرد ایجاد می‌کند که بین گذشته، حال و آینده، اکنون را انتخاب کند با تمام توانش به حل مساله بپردازد و هیجانات را اگرچه سخت و دردناک از خودش دور کند. نویسنده شخصیت‌هایی باور پذیر را به مخاطب نشان می‌دهد. او مفاهیم انسانی را با داستان‌ها و خرده روایت‌ها بازگو می‌کند.

رمان عزیزکرده با ترجمۀ نازنین عظیمی توسط نشر «آنجا» وارد بازار کتاب شده است.

انتهای پیام/

ارسال نظر