سیاستهای اقتصادی ترامپ مسیری به سمت بحران و چالشهای جهانی

به گزارش خبرگزاری آنا، دوران نخست ریاست جمهوری دونالد ترامپ با مجموعهای از تنشها و بحرانها همراه بود که ایالات متحده را از دروغهای بزرگ او، سوءاستفاده از مقام ریاست جمهوری برای منافع شخصی، اهانتهای کودکانه و بیاعتنایی به منتقدان، به سمت جنجالآفرینی در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ کشاند و در نتیجه او به شکل غیرمسئولانهای حمله به ساختمان کنگره را تحریک کرد. اکنون، در تلاش برای افزایش قدرت و خودنمایی بیشتر، ترامپ وعده داده است که با استفاده از ابزارهایی تاریخگذشته نظیر تعرفهها، حکومت کوچک، گسترش قلمرو و ملیگرایی، مشکلات پیچیدهای همچون جهانی شدن، نابرابریهای ثروت، کاهش مشاغل تولیدی و سرمایهداری بهرهکشانه را حل کند.
وی در تاریخ ۲ آوریل اعلام کرد که تعرفه پایهای ۱۰ درصدی بر تمام وارداتی که با توافق کانادا، ایالات متحده و مکزیک مطابقت ندارند، وضع خواهد کرد. همچنین خودروهای تولید شده در کانادا با تعرفه ۲۵ درصدی مواجه خواهند شد. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان این سیاستها بهجای اینکه به حل مشکلات کمک کنند، ایالات متحده را به سمت بازگشت به دوران قرن نوزدهم سوق خواهند داد. بازگشت به این ابزارها و سیاستهای قدیمی که برای چالشهای قرن بیستم و بیست و یکم نامناسب هستند، مسیری خطرناک برای آمریکا رقم خواهد زد.
مقایسهای بر شرایط قرن نوزدهم و آمریکای کنونی
قرن نوزدهم بهعنوان دوران ظهور دولت-ملتها شناخته میشود؛ زمانی که یک واحد سیاسی متحد با جغرافیا، فرهنگ و زبان شکل گرفت. در این دوره، جهان بهسرعت صنعتی میشد و بهجای حکومتهای سلطنتی و اقتصاد مرکانتالیستی، به سوی حکمرانی دموکراتیک محدود و سرمایهداری بازار آزاد حرکت کرد. این تغییرات، همراه با تعرفههای حمایتی، حکومت کوچک، توسعه قلمرو و ملیگرایی، شکلدهنده ویژگیهای اصلی این دوران بود. در عین حال، مهاجرت گستردهای از اروپا به آمریکای شمالی صورت گرفت، که ناسیونالیسم افراطی، استعمارگری و سرمایهداری بهرهکشانه، چشمانداز این منطقه را تعیین کرد.
در این دوران، اعتقاد عمومی بر این بود که دولتها باید با وضع تعرفهها، اتخاذ سیاستهای انزواگرایانه و تصرف قلمروهای جدید، وحدت ملی را تقویت کرده و اجازه دهند بازار بدون دخالت رشد کند. البته تعرفههای محافظتی وعده رشد صنایع داخلی را میدادند، اما فواید اقتصادی بهطور برابر توزیع نمیشد. در نتیجه، نابرابریهای ثروت افزایش یافت و میلیونها مهاجر، که با امید زندگی بهتر به آمریکای شمالی رفته بودند، با شرایط زندگی غیرقابل تحمل در شهرها و زمینهای کشاورزی فقیر روبهرو شدند. تنها کسانی که با سرمایه وارد این مناطق شده بودند موفقیت بیشتری داشتند و بهسرعت یاد گرفتند چگونه از نبود مقررات دولتی، فساد پراکنده و فقر در مناطق غربی برای منافع شخصی بهره ببرند. روندهای قرن نوزدهم، مشکلات پیچیدهای را در قرن بیستم ایجاد کرد که پیامدهای آن همچنان ادامه دارد.
در بحران مالی سال ۱۸۷۳ و رکود اقتصادی پس از آن در آمریکا، دولتها تلاش کردند با وضع تعرفهها از اقتصاد داخلی خود محافظت کنند. این استراتژی اشتباهی بود و تجارت بینالمللی را محدود کرد، زیرا پول برای رشد نیاز به گردش دارد. خانوادههای کارگر و کشاورزان به دلیل نبود حمایتهای دولتی، از قبیل تأمین حقوق مذاکره جمعی، بیمه بیکاری و مزایای کاری، بهشدت ناراضی بودند. این نارضایتیها منجر به تشکیل اتحادیههای کاری و موجی از اعتصابات و اعتراضات شد. کشاورزان آمریکای شمالی نیز از این سیاستها خشمگین بودند، زیرا تعرفهها باعث شده بود آنها محصولات موردنیاز خود را در بازارهای محافظتشده بخرند، اما مجبور بودند محصولاتشان را در بازارهای جهانی بدون حمایت بفروشند. آنها دست به تشکیل همکاریهای کشاورزی و حمایت از جنبشهای پوپولیسم و ترقیخواهی زدند تا از منافع خود دفاع کنند. در همین حال، ملیگرایی به اوج رسید، اتحادهای نظامی دفاعی در سراسر اروپا شکل گرفت و در سال ۱۹۱۴ این تنشها به جنگ جهانی اول ختم شد.
تکرار سرمایه داری و جنگ جهانی
این الگو در دهه ۱۹۳۰ نیز تکرار شد. سرمایهداری بیمهار و نابرابریهای شدید ثروت، جهان را وارد رکود بزرگ کرد. دولتها دوباره تعرفهها را بهعنوان پاسخ به بحران اقتصادی وضع کردند که تنها اوضاع را وخیمتر کرد. ملیگرایی افراطی و فاشیسم جهان را به سمت جنگ جهانی دوم سوق داد. پس از جنگ، تلاشهای بینالمللی برای کنترل سرمایهداری بیرویه و ایجاد ثبات اجتماعی آغاز شد. نهادهایی مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی و دادگاه بینالمللی تأسیس شدند تا صلح و استقرار جهانی را تضمین کنند. این دوره بدون شک مشکلات خاص خود را داشت، اما تا امروز دنیا از جنگهای جهانی و رکودهای عظیم اقتصادی در امان بوده است.
در سال ۱۹۹۲، مورخ فرانسس فوکویاما نظریه «پایان تاریخ» را مطرح کرد. او معتقد بود که دولتهای لیبرال غربی به بالاترین حد ممکن از موفقیت سیاسی و اقتصادی رسیدهاند. اما در حالی که این دولتها خود را موفق میدانستند، همکاری آنها با شرکتهای بزرگ برای کاهش هزینههای کاری و افزایش سود، بحرانهای جدیدی ایجاد کرد. نتیجه این روند، خالی شدن قلب صنعتی آمریکا بود، در حالی که مناطق فقیرتر در آسیا و آمریکای جنوبی از نیروی کار بهرهکشی شدند. دستمزدها مطابق تورم افزایش نیافتند، بدهی کشاورزان افزایش یافت و شهرهایی که زمانی قدرتمند بودند از رونق افتادند.
ترامپ و بازگشت به قرن ۱۹
اکنون دولت ترامپ با وعده بازگرداندن یک «عصر طلایی» وارد این مسیر شده است. اما سیاستهای وی نهتنها موجب بازسازی صنایع از دست رفته آمریکا نمیشوند، بلکه مشکلات جدیدی ایجاد خواهند کرد. تعرفهها تنها هزینههای زندگی آمریکاییها را افزایش میدهند و بازگشت به دولت کوچک خطر تکرار نابرابریهای قرن نوزدهم را به همراه دارد. همچنین تلاش برای گسترش قلمرو، امنیت آمریکا را تأمین نمیکند و باعث افزایش تنشهای بینالمللی خواهد شد. ملیگرایی نیز به جای ایجاد وحدت، شکافهای موجود بر اساس نژاد و طبقه را گستردهتر خواهد کرد و خطر درگیریهای جدید را افزایش میدهد. اتخاذ این سیاستها، بهجای ساختن آیندهای بهتر برای آمریکا و جهان، تهدیدی جدی برای بازگشت به دوران تاریک گذشته و درگیریهای جهانی است.
انتهای پیام/