دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

نگاهی به زندگی شهید احمد دهقانی آرانی در زادروز ۷۳ سالگی‌اش

نگاهی به زندگی شهید احمد دهقانی آرانی در زادروز ۷۳ سالگی‌اش
شهید دهقانی آرانی بزرگمردی بود که لحظه‌ای از نگاه کریمانه و سخاوتمندانه به عزیزانش دریغ نکرد.
کد خبر : 917571

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، امروز(بیست و هشتم خرداد ماه)  زادروز شهید احمد دهقانی آرانی است. به همین مناسبت،  جواد دهقانی آرانی مدیر روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان، خواهرزاده این شهید بزرگوار متن زیر را در اختیار خبرگزاری آنا قرار داده است:

هفتاد و سه سال پیش در چنین روزی صدای گریه طفلی در محله «دربند» یا «جنگلته» شهرستان آران به گوش اهالی رسید. در منزل «شیخ مرتضی» برو و بیایی به پا بود. همه به فاطمه سلطان، آقا مصطفی و البته بابامرتضی تبریک می‌‌گفتند.

پسری که گرچه در سی سالگی حیات دنیوی در مریوان شهد شهادت نوشید اما لحظه‌ای از تفضل به بستگان، اقوام، دوستان غافل نبود. این که خداوند بزرگ در قرآن می‌فرماید «عند ربهم یرزقون» حقیقتاً در این حیات ۷۳ ساله و به عبارت درست‌ تر ۴۳ سالگی بعد شهادت متجلی شده است.

به مدد الهی توفیقی دست داد تا هشت سال قبل همایش «خاطرات احمد» را با هدف گفتگو با نزدیک‌ترین دوستان و بستگان این شهید عزیز برگزار کردیم. به مصاحبه‌های تصویری موجود را نگاهی دوباره انداختم و به زوایای دیگری از این حیات سراسر نور پی بردم.

نگاهی به زندگی  کتابدار شهید احمد دهقانی آرانی

شهید دهقانی آرانی بزرگمردی بود که لحظه‌ای از نگاه کریمانه و سخاوتمندانه به عزیزانش دریغ نکرد. مرحوم پدرم که در آستانه هفتمین سالگشت فراقش می‌سوزم همیشه به من می‌گفت: «دایی احمد فرشته بود».

معنی کلامش را خوب درک نمی‌کردم ولی تنها خاطره‌ای از او در ذهنم مانده محبتی بود که نثارم کرد و تا ابد مدیونم. ظهر جمعه‌ای منزل بابا بزرگ گریان و از دست همبازیان به دامنش پناه بردم. هنوز گرمی دستانش را احساس می‌کنم. صورتم را بوسید و در آغوشم گرفت و در گرمای تابستان آرانف مرا با اتوموبیل به مغازه‌ای در حوالی خانه برد. یک کارتن بستنی را خرید و بدستم داد که بچه‌ها را خوشحال کنم.

در جریان این همایش با حاج آقا یوسفیان، حاج آقا ناصریان، نعمت‌الله صالح‌نیا، حسین داداشی، حاج دایی مصطفی، شیخ احمد خدامیان، حاج دایی محمود، حاج دایی حسین، عبدالله مسعودی- که در بستر بیماری سختی است و برایش شفای عاجل طلب دارم- حاج اسماعیل اخباری عزیز، شیخ حسین احمدی آبادی، تیمسار منصوری و خلاصه همه گفتگو کردم و خواستم از احمد برایم بگویند. از بطن این سخنان پی بردم  که چرا «احمد» بهشتی بود.

مادرم همیشه نماز‌های بی مثالش را مثال می‌زند، پدرم از مردانگی، سخاوت و بلندنظری اش خاطراتی برایم گفته که مجال بیانش نیست. چه خوب گفت پدرهمسرش مرحوم حاج شیخ عباس یوسفیان: احمد نمونه نداشت و نخواهد داشت،اما اگر می‌خواهی جلوه ای از جلوه‌هایش را ببینی به چهره و خصال دو فرزندش «حامد» و «زهیر» نگاه کن.عجب سخن حکیمانه ای! اکنون به لطف خدا این دو پسر موجب فخرهستند و الحمدلله و به خوبی نام پدرشان را زنده نگه داشته اند.

نگاهی به زندگی  کتابدار شهید احمد دهقانی آرانی

به راستی چه کلامی داشت پیر جماران حضرت روح‌الله:«شهدا در قهقهه مستانه‌شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقون‌اند». احمد هم برای همیشه زنده و ماندگار خواهد بود.

از شهید احمد دهقانی آرانی، اشعاری به یادگار مانده است. قطعه شعر زیر از سروده‌های این شهید بزرگوار در سنگر است که زینت‌بخش سنگ مزارش شده است:

بهر دفاع ز میهن اسلام، بی‌درنگ

چون بین کفر و دین در گرفت جنگ

رفتم به جبهه تا تن دشمن کَشم به خاک

با دست خویش پوزه او را زنم به سنگ

با عزم آهنین و به نیروی اعتقاد

چشم عدو برآورم از کاسه، خود به چنگ

شیرافکن است لشکر اسلام در نبرد

کی می‌خورد شکست از این روبهان لنگ

اسلام، دین و روح خدا، رهبر من است

ریزم به کام خصم، به فضل خدا شرنگ

با خون به خاطر دین می‌کنم وضو

تا نزد دشمنان نروم زیر بار ننگ

چه نیکوست که در انتها گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید احمد دهقانی آرانی را نیز مرور کنیم:«سپاس بی‌کران خدایی را گویم که توفیق نصیبم فرمود تا بتوانم در راه اسلام عزیز، این یگانه صراط مستقیم بشریت و قرآن کریم، این نسخه منحصر به فرد نجات بشریت و انسانیت تلاش کنم.

خدایا! رضای تو گرانبهاترین کالا‌ها و شهادت در راه تو از لذایذ است. خدایا! به هر که این دو نعمت دادی موهبت را به اعلا درجه رسانده‌ایی. پروردگارا! ما را به آنچه تو دوست می‌داری و راضی هستی موفق بدار. در نماز شب، مخصوصاً شب‌های جمعه، نماز جمعه و … سربازان مسلمان را دعا کنید. پدر و مادر عزیزم! در مقابل زحمات طاقت‌فرسایی که برای رشد و تعالی من متحمل شده‌اید. هیچ ندارم تا تقدیم کنم؛ به جز دعا در دنیا سرمایه‌ای به جز رضای شما نیست؛ امید است از ما راضی باشید. باز هم خواهشمندم، مادرم! به هیچ وجه ناراحت نباشید؛ چون بالاخره ما هم مسلمانیم و در این آب و خاک زندگی می‌کنیم و وظیفه‌ای داریم».

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب