شاعران از «شهید جمهور» خواندند/ کو کجا ماند آلهاشم؟ سیدابراهیم کو؟
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، محفل بزرگداشت و شعرخوانی «شهید جمهور» عصر امروز (یکشنبه ششم خرداد ماه) با حضور جمعی از شاعران، نغمه پردازان و ذاکران اهل بیت در دانشگاه صدا و سیما با اجرای حسن سلطانی برگزار شد.
علیرضا قزوه، محمود حبیبی کسبی، احمد بابایی، میلاد عرفانپور و ناصر فیض همچنین محمدمهدی عبداللهی از حاضران در این نشست بودند.
علیرضا قزوه اولین شاعری بود که سروده خود را در وصف شهدای خدمت خواند؛
در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیمای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم
ما را خبرها بی خود از خود کرده میدانی.
اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم
تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ
ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم
از ابتدا هم تو شهید زندهای بودی
شد قسمتت آخر شهادت سید ابراهیم
یاد رجایی، باهنر، را زنده کردی باز
دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم
و در ادامه محمود حبیبی کسبی اینچنین خواند؛
چشم بستی کم و زیادت را
از رضا خواستی شهادت را
خادمش بودهای و اکنون
او میدهد مزد این رادت را
شب میلاد خود، امام رضا
هدیه داده به تو شهادت را
تو مقیم رضا شدی و ملک
میبرد رشک این سعادت را
سید قوم خادم قوم است
اینچنین خواستی سیادت را
تا خود صبح خفتهای چه عجب
دیدهایم از تو خلق عادت را
سجده در خون قیام در آتش
ای بنازم چنین عبادت را
...
میلاد عرفان پور غزلی که صبح ماجرا سروده بود خواند؛
سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند
از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره
که بیحاشیه، بیتکلف، به متن و به معنا رسیدند
من المؤمنین رجالٌ... که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «من ینتظرْ...» را، به «قرآن»، به «احیا» رسیدند
به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند، به این روشنیها رسیدند
به دل، زخم و بر لب، تبسم...
همهْ دردشان درد مردم
به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند
پس از سالها رنج دنیا، نیفتاده بودند از پا
مقام رضا رزقشان شد، به لبخند زهرا رسیدند
دریغا و دردا که ماندیم، عجب سهمگین است ماندن
چه جانانه از جان گذشتند، شگفتا چه زیبا رسیدند
نه از مدعیها نبودند، گرفتار دنیا نبودند
ببین این صف اولیها، به آغوش مولا رسیدند»
در بخش دیگر احمد بابایی مثنوی سروده شده ای را خواند؛
یوسفی در چاه دلشورهها گم کردهایم
ما عزیزی در دل ده کورهها گم کردهایم
آی کوه مه گرفته آنکه میخواهیم کو
کو کجا ماند آل هاشم؟ سیدابراهیم کو؟
در این مراسم محمدمهدی عبداللهی ابیات سروده شده خود را خواند؛
تجسم سفر عشق، بى تو آسان نیست
شبى به سردىِ شب هاى سرد هجران نیست
تمام خاطرهها را به باد خواهم داد
اگرچه همدمى امشب به غیر باران نیست
بخواب؛ خستگى ات را صدا مزن دیگر
بخواب؛ بعد تو شوری در این نیستان نیست
چگونه زخم تو را مرهم آورم؟!، سخت است
به جز حریم رضا (ع)، درد را که درمان نیست
قسم به ضامن آهو که ضامن عشق است
کسى شبیه تو در صحن دوست، مهمان نیست
به سوز روضه ات اى خادم الرضا سوگند
نشان نوکریت پشت ابر پنهان نیست
قسم به جان تو اى جان پناه محرومان!
قرار بی تو به دلهای سوگواران نیست
قسم به مسجدالأقصی به وعدهی صادق
که قدس میشود آزاد و جای شیطان نیست
علم به دوش علمدار همچنان باقیست
به اوج قله رسیدیم و دل پریشان نیست
بر اساس این گزارش، در این مراسم رضا اسماعیلی، فرزند شهید فخریزاده، حجت الاسلام جواد محمد زمانی، مصطفی محدثی خراسانی، قاسم صرافان و.. در بخش دوم به شعرخوانی پرداختند.
حجت الاسلام محمدزمانی شعری با عنوان «مثل رستاخیز» را اینگونه خواند؛
کوه، پرواز را تماشا کرد، کوه پژواک شوق یاران شد
ابر پر کرد دشت و دامنه را، دامن دشت غرق باران شد
کوه بر صبر خویش سرسوده، شب پر از خاطری مه آلوده
جنگل از حجم داغ فرسوده، لحظهها بغض روزگاران شد
ناله در چاه سرفروبرده، بغضها در گلو فروخورده
چهرهها همچو باغ پژمرده، چشمها مثل آبشاران شد
ورزقان هر طرف شمیمی از شهدا و امام در دل داشت
ورزقان گوشه شلمچه و فاو، ورزقان گوشه جماران شد
از قضا شب شب ولادت بود، سهم یاران من شهادت بود
چشمها ابری ارادت بود، اشک آمد ستاره باران شد
فارغ از بال و بالگرد شدند، راحت از سال و سالگرد شدند
مرد بودند و پایمرد شدند، حق هم از آن حق مداران شد
داغدار رئیس جمهوریم، داغدار وزیر و استاندار
داغدار امام جمعه شهر، دل ما شهر سوگواران شد
روز تشییع مثل رستاخیز، همه شوریده حال و شور انگیز
قم و تهران و مشهد و تبریز، هر طرف مهد بی شماران شد!
در بخش دیگر رضا اسماعیلی تازه ترین سروده خود را
رئیسِ صالح جمهوریِ خدا بودی
رئیس نه، تو از اول رفیقِ ما بودی
اگرچه پُشت سرت، حرفهای زردی بود
تو سبز، مثل بهارانِ باصفا بودی
«وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم»
تو ترجُمان همین مصرعِ رسا بودی
کمر به خدمت مردم تو بسته بودی، مرد!
برون ز حلقهی مردان ادّعا بودی
ز بندِ لاف و گزافِ مُعاندان، فارغ
ز حرف و حرفۀ هوچی گران، رها بودی
دلم تو را ز عدالت همیشه میپُرسد
تو دادخواهِ صدای شکستهها بودی
برای عزّتِ ایران، ز جان گذشتی تو
برای عزّتِ ایران، تو «جان فدا» بودی
مرامِ بُت شکنی را گزیدی «ابراهیم»
تو خصمِ لات و هُبَل، بندۀ خدا بودی
دریغ! اوجِ خلوص تو را نفهمیدیم
شهیدِ زخم زبانهای خصم! تا بودی
تو را برای شهادت، خدا گزینش کرد
که در زمین خدا، «خادم الرضا» بودی
در بخش دیگر حجت الاسلام محمدحسین انصارینژاد شعری برای هشدای خدمت خواند؛
ای تو را رزق شهادت در بلند ورزقان
مثلِ آیاتِ جهادای کوه محکم دیدمت
میگذشتی از شب نهجالبلاغه با علی
در مصاف کوفهای از ابنملجم دیدمت
چشمهایت بر گلوی تشنهی شطّ فرات
با شهیدان عطش، ظهر محرّم دیدمت
نینوایی از فَدَیناه بِذِبح بر لبت
تا فدایی ذبیح الله اعظم دیدمت
دیدمت با نوشدارویی به زخم سیستان
مرهمی از نو به داغ کهنهی بم دیدمت
سوی بوشهر آمدیای سید دریا به دوش
شب نشین ساحل بی تاب دیلم دیدمت
نقشهی گرسیوزان قتل سیاووش تو بود
وقت خونخواهی اگر همپای رستم دیدمت
بوسهاش مهر سلیمانیست بر پیشانیات
گاه همت گاه تهرانی مقدّم دیدمت
خم نیاوردی به ابرو در هجوم تیرها
در صبوری هم از آن مشهور عالم دیدمت
چشم هایت بر کمانداران کوی هفت تیر
غرق خون ازچارسو قدرمسلم دیدمت
دست در دست بهشتی رد شدی از شعلهها
با دمِ گرم رجایی در همان دم دیدمت
دیدهام در شامگاه کودکان غزهات
با تمام ابرهای گریه نمنم دیدمت
دیدی اسماعیلهایت را به قربانگاه عشق
با گلوی خونفشان در پای زمزم دیدمت
میرمد شیطان هم از این تیرهی شربالیهود
سنگ در کف رو به شیطان مجسم دیدمت
ای شهید غربت جمهورای دست کریم
در شب گلچرخ ارواح مکرم دیدمت
در سیاست چیزی از آیینه کم نگذاشتی
غرق در آهم که در آیینهها کم دیدمت
پرچمت بالاست مثل حاج قاسم تا ابد
بسکه در رسم ستم سوزی مصمم دیدمت.
در بخش دیگر برنامه محدثی خراسانی شعری با عنوان «بوقهای جهل» خواند؛
وقت غروب در افقی دور دیدمت
دیر آمدم ولی دم آخر رسیدمت
از شش جهت محاصره در بوقهای جهل
تنها ازاین طنین مذبذب شنیدمت
غوغای شصت و هفت و کلاس ششم، چنین
با طعنههای خیل خبیثان رمیدمت
با عقل در تقابل و با عشق در جدال
اصلا تورا نخواندم و اصلا ندیدمت
ناگاه بعد رفتن تو پردهها درید
با ذره ذرههای وجودم چشیدمت
دیدم چقدر با تو یکی بوده ام عزیز
پس با تمام آنچه ندارم خریدمت
آنگاه لحظه لحظه به قلبم تپیدی و
آنگاه قطره قطره زچشمم چکیدمت
بیرنگ بودی و سرجلوه نداشتی
کمرنگ و مه زده اگراینجاکشیدمت
حالا به قصد قربت توای زلال محض
من زنده ام اگرچه، پس از این شهیدمت
در این محفل بانوان شاعر ا زجمله فاطمه نانی زاد هم به شعرخوانی پرداختند که سروده این شاعر در ادامه میآید؛
خبر برای دل خستگان چه سنگین است
خبر پر از مه و مبهم، خبر چه غمگین است
چه چشمهها که به جوش آمده است در چشمم
میان آینهها خوشههای پروین است
چقدر کوه تو را زد صدا، سلامت داد
چقدر قله سرش پیش روت پایین است
چقدر تلخ شده. کاممان شب عیدی
اگر چه شهد شهادت همیشه شیرین است
چه روزگار غریبیست سید ابراهیم
بگو بر آتش این غم چه چیز تسکین است
برای حضرت خورشید داغت آسان نیست
ببین که چهرهٔ ماهش چقدر پرچین است
تمام هفته تو را در لباس خدمت دید
و این لباس شهادت که جای تحسین است
چه آشناست در این روضه بیتهای گریز
عبای سوخته، عمامهای که خونین است
حمیدهنرجو در این مراسم شعری اینگونه خواند؛
عصر آن روز، جنگل روشنداشت پیراهن سیاه به تن!
ابرها پشت هم، قطار شدندباعث گریه بهار شدند
شاخه ها سر به آسمان، همگینگران پرندگان، همگی
ریشه ها منتظر، ولی محکم...ساقه ها، برگ ها، همه با هم
صورت غنچه ها، پکر شده بود؛روز از شب، سیاه تر شده بود!
آتشی داشت رود، بر جگرشحرف خوبی نبود در خبرش
حالش آن روز، رو به راه نبود«ورزقان» با دو چشم سرخ و کبود
ای درختان غصه دار، ای کوه!صخره های نشسته در اندوه!
ما فقط یک جواب می خواهیم؛ زیر باران، چه گفت ابراهیم؟
از جمله دیگر شاعران خاضر ناصر فیض بود که در این محفل شعری بدین شرح خواند؛
یک جان زلال و روشن از ایمان داشت
آرام نداشت لحظهای تا جان داشت
از راحت خویش بود محروم ولی
دل در گرو راحت محرومان داشت.
چون ابراهیم با تبر میرفتی
تا محو شود فتنه و شر میرفتی
مصداق شهید زنده بودیای مرد
با عشق شهادت به سفر میرفتی
شد عاشق و پشت پا به دنیا زد و رفت
با رفتنش آتش به دل ما زد و رفت
مثل من و تو سوار امواج نشد
وقتش که رسید دل به دریا زد و رفت
صد داغ به دل داشت از آن هیچ نگفت
یکبار از این درد نهان هیچ نگفت
با آنکه زبان زخم این مردم بود
از زخم زبان ناکسان هیچ نگفت
نغمه مستشار نظامی از شاعران برجسته کشورمان شعری در این محفل خواند؛
با عناد و ناجوانمردی و با تحریم ما
دشمنت هرگز نخواهد دید ترس و بیم ما
"تا شهادت با ولایت "راه و رسم کوثری ست
مادر سادات فرمود این روش تعلیم ما
زخم بر زخم است آری، داغ بر داغ است آه
آری، اما عاقبت غم میشود تسلیم ما
میرسد مردی که بار آسمان بر دوش اوست
میکند دنیا بهاری جاودان تقدیم ما
روز میلاد علی موسی الرضا جان سالهاست
روز پرواز کبوتر بوده در تقویم ما
در میان کوههای کشورت آسودهای
آه ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم ما
در ادامه مراسم ماهرخ درستی از دیگران بانوان شاعر حاضر در محفل شعری برای هشدای خدمت خواند؛
باورش سخت است، اما رفتنش محسوس بود
سهم او پرواز بود و سهم ما افسوس بود
گریهی افرا، صدای سرو، فریاد بلوط
در شب طوفانی رود ارس ملموس بود.
مرد غیرت بود، چیزی از بزرگی کم نداشت
مثل دریا بود، نه...! او مثل اقیانوس بود
ابرها سوی ارسباران، شبی جاری شدند...
بس که چشمش با سپاه ابرها مأنوس بود
نیمه شب، اردیبهشت انگار دی شد ناگهان
آه این داغِ دوباره، کاش یک کابوس بود
باز برمی خیزد از خاکسترش، در بادها
بین صخره، کوه، باران، صحبت از ققنوس بود
گروه سرود «حبیب» اثر «شهید جمهور» را در این محفل اجرا کرد.
حاج مرتضی طاهری شاعر و مداح اهل بیت(ع) نیز در این مراسم به مدیحه سرایی در این محفل پرداخت.
انتهای پیام/