دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
07 اسفند 1402 - 14:00
فلسفه برای کودک ۱۰؛

برتراند راسل و درک دنیای اطراف

برتراند راسل و درک دنیای اطراف
درک دنیای اطراف کمک می‌کند در زندگی مسیر درست را انتخاب کنیم، همانطور که نقشه کمک می‌کند راه خود در یک محل جدید پیدا کنیم.
کد خبر : 898550

خبرگزاری علم و فناوری آنا،‌ آزاده پورحسینی؛ برتراند راسل یکی از فیلسوفان باهوش است. او چیز جالبی در مورد درک کردن دنیای اطراف گفته است. به اعتقاد او برای اینکه بتوانیم زندگی بهتری داشته باشیم، باید مسائل اطرافمان را درک کنیم.

تصور کنید یک پازل دارید. برای حل آن، باید بدانید که چگونه قطعات کنار هم قرار می‌گیرند.

درک دنیای اطراف به ما کمک می‌کند در زندگی مسیر درست را انتخاب کنیم، درست مانند استفاده از نقشه که کمک می‌کند راه خود در یک محل جدید پیدا کنیم.

وقتی احساسات مردم را درک کنید، می‌توانید برایشان دوست خوبی باشید و دیگران را خوشحال کنید.

راسل ضمناً به شیوه دیگری نیز به این موضوع نگاه می‌کرد. او معتقد بود که برای «وجود داشتن»، باید خود و هدف خود را در زندگی درک کنیم.

همانطور که یک گیاه برای رشد به آب و نور خورشید نیاز دارد، ما نیز برای رشد به درک مسائل نیاز داریم.

درک و یادگیری چیزهای جدید کمک می‌کند تا به شکلی بهتر زندگی کنیم. درست همانطور که وقتی بلد باشیم دوچرخه‌سواری کنیم،‌ مسیر آسان‌‌تر طی می‌شود.

ما برای اینکه پیرامون خود را درک کنیم باید همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید باشیم، سوال بپرسیم و دنیای اطراف خود را کاوش کنیم.

این ریاضی‌دان و فیلسوف برجسته در کتاب (مسایل فلسفه) می‌گوید:« ما اطلاعات (مثل رنگ و شکل و...) را به واسطه حواس پنج‌گانه‌مان به دست می آوریم. فیلسوف‌ها به این تجربه‌ها، داده های حسی می‌گویند.

تصور کنید شما و دوستتان در مورد یک ظرف صحبت می‌کنید. شما از بالا به ظرف نگاه می‌کنید و دوستتان از فاصله ای دورتر.

می‌بینید که هرکدام از شما، توصیف مجزایی درباره ظرف دارید، هر چند هر دو در حال توصیف یک چیز هستید. ازاین‌رو نتیجه می‌گیریم داده‌های حسی افراد درباره یک چیز ثابت می‌تواند با هم فرق داشته باشد.

ایستگاه فکر

1-برای تشخیص اینکه یک چیز واقعی هست یا نه،چه شواهدی وجود دارد؟

داستان کوتاه

روزی و روزگاری خفاشی بود که همه چیزهای دور و اطرافش را وارونه می‌دید. این خفاش برای اولین بار وارد جنگلی شد. جغد دانا تصمیم گرفت برای خوش‌آمدگویی به خفاش هدیه‌ای بدهد. وی از بچه فیل و بز کوهی خواست بروند و ببینند خفاش از چه چیزی خوشش می‌آید.

خفاش به آنها گفت دوست دارم یک چتر داشته باشم تا وقتی باران می آید پاهایم خیس نشوند!

بچه فیل گفت:چتر نمی‌گذارد سر خیس شود، نه پا.

بزکوهی گفت: هرکس ممکن است اشتباه کند.فرقی نمی‌کند. بالاخره چتر را دوست دارد.

آنها یک چتر نو به خفاش هدیه دادند.

خفاش گفت:خوشحالم که به من چتر دادید. چون همین حالا در آسمان زیر پایم دارم ابر سیاهی را می‌بینم که می خواهد ببارد!

بچه زرافه خندید و گفت: آسمان بالاست نه پایین!

خفاش باز هم حرف خنده‌دار دیگری زد. او گفت اگر باران شدید ببارد آب رودخانه بالا می‌ید و گوش‌هایم خیس می‌شود.

بچه شیر غرید : آب رودخانه پاها را خیس می‌کند نه گوش‌ها!

خفاش ادامه داد : می‌توانم روی سرم کلاه بگذارم، اما کلاه می‌افتد روی چمن بالای سرم!

کرگدن گفت : چمن که بالا نیست پایین است.

حیوانات جوان جنگل فکر کردند که خفاش کاملاً دیوانه است. آنها ماجرا را برای جغد دانا تعریف کردند. جغد دانا به حیوانات جوان جنگل نگاهی انداخت و گفت من با چند پرسش ساده خفاش را امتحان می‌کنم بعد شما را آزمایش می‌کنم.

جغد ازخفاش پرسید : ممکن است به چند پرسش من جواب بدهی؟

خفاش گفت : بفرمایید

پرسش اول : بگو ببینم درخت چه شکلی است؟

خفاش گفت : هردرختی یک تنه در بالا دارد و برگ‌های فراوان در پایین.

بچه زرافه خندید: درخت یک تنه در پایین دارد و برگ‌هایی در بالا.

جغد گفت : پرسش دوم. حالا بگو کوه چه شکلی است؟

خفاش گفت: کوه یک دامنه در بالا و یک نوک تیز در پایین دارد!

همه حیوانات جوان جنگل فریاد زدند خفاش دیوانه شده است.

جغد گفت: حالا پرسش آخر. می‌خواهم همه به این پرسش به جز خفاش پاسخ دهند. آیا تا به حال خواستید مثل خفاش به چیزها نگاه کنید؟

سپس جغد از همه حیوانات تقاضا کرد مثل خفاش از شاخه‌ها آویزان شوند.

بزکوهی گفت: خفاش راست می گفت نوک قله کوه پایین است!

بچه زرافه گفت : تنه درخت بالاست و برگ هایش پایین!

بچه کرگدن گفت : ببینید! چمن بالای سر ماست.  آسمان کو؟...نیست.

در همین موقع باران قطره قطره شروع به باریدن کرد.

بچه شیر گفت : آب رودخانه دارد بالا می‌آید گوش هایم دارند خیس می‌شوند.

خفاش چتر نو و قشنگش را به آنها قرض داد تا خیس نشوند.

بچه زرافه گفت :  متشکرم معذرت می‌خواهم از اینکه گفتم دیوانه شدی

بقیه حیوانات هم گفتند : ما هم معذرت می‌خواهیم.

خفاش خندید و گفت : خب دیگه، دیوانه‌بازی در نیاورید.

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب