بازیگر فیلم سینمایی «قلب رقه» از چالشهای فیلمسازی در سوریه گفت/ قدر داشتههایم را حالا بیشتر میدانم
عبدالرضا انصاری بازیگر نقش «ابوعصام» در فیلم سینمایی «قلب رقه» به کارگردانی خیرالله تقیانیپور که در کاخ جشنواره برج میلاد، جشنواره بین المللی فیلم فجر اکران شد در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا گفت: ما یک زبان داریم و یک تعداد گویش و لهجه در هر کشوری، هم در ایران و هم در دیگر کشورها مثل سوریه اینگونه است، که باید این زبان عربی را بشناسی تا بتوانیم گویشها را درک کنید.
وی افزود: سوریها خودشان یک لهجه دارند که به آن لهجه سفید میگویند و در بیشتر سریال و فیلمهایشان به همان گویش صحبت میکنند، اما در محاوره و زیست عادیشان گویش متفاوتی دارند، ما سعی کردیم در کار یک لهجه دمشقی خنثی داشته باشیم.
انصاری با اشاره به اینکه شناخت زبانها و گویشها را مدیون پدرش است، گفت: از کودکی در معرض فیلمهای زیادی قرار گرفتم و این لهجهها را شناختم، حتی فیلم عراقی و لیبایی هم بازی کردم.
وی درباره چالشهای بازی در یک فیلم در کشور سوریه گفت: شما تصور کنید یک تهرانی شب ساعت پنج عصر تا 6 صبح فردا خاموشی مطلق باشد، سوریه هم همینطور بود و هیچ برقی نبود، ما چهل روز با این شرایط در دمشق و حمص فیلمبرداری کردیم و یک موتور برق دیزلی فقط داشتیم.
انصاری درباره همکاری مردم سوریه با ایرانیها گفت: سوریها خیلی ایرانیها را دوست دارند، مخصوصا به هنرمندان خیلی احترام میگذارد و این برای ما خیلی لذتبخش بود. کارگردان هم از بازیگران سوری و هنروران عرب زیادی در آنجا استفاده کرد، تقریبا به جز بازیگران اصلی همه سوری بودند.
وی با اشاره به اینکه در «به وقت شام» هم بازی کرده است، گفت: صحنههای خشونت بار خودم را خیلی اذیت میکند، حتی من یک دورهای فیلمهای خشونتآمیز کشتار داعشیها را هم نمیتوانستم تماشا کنم، بنابراین قطعاً بازی در چنین فیلمهایی برای خودم آسان نیست.
انصاری درباره شخصیت ابوعصام در فیلم گفت: درست است که او قهرمان فیلم به حساب میآید، اما او هم به لحاظ روانشناختی مشکلات زیاد و حقارتهایی را تحمل کرده بود که او را به این روز انداخته بود، او هم دلائل و توجیهات خود را داشت و در نهایت هم پاشنه آشیلش عشقش شد که او را به کشتن داد.
وی سختترین سکانس فیلم را بازی چند روزه در صحرای حمص به خاطر آفتاب شدید و وضعیت آن صحرا به شمار آورد و گفت: وضعیت طوری بود که رنگ پوستمان تغییر کرده بود، همه جا فشنگهای کارزار داعش ریخته بود و یک سمت ما کامل مین خنثی نشده بود. من زمانی که به ایران برگشتم قدر داشتههایم را بیشتر دانستم، حتی برقهای خانه را مدام خاموش میکردم و این را همه متوجه شده بودند.
انتهای پیام/