«تابستان همان سال» کمند رخوت به گردن مخاطب
گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، ونوس بهنود- فیلم «تابستان همان سال» به کارگردانی محمود کلاری بر خلاف نظر عوامل سازنده، انتظار مخاطب را تأمین نکرد.
تابستان همان سال از فیلمهای منتخب چهل و دومین جشنواره فیلم فجر بود که در روز دوم جشنواره اکران شد.این فیلم هر چند سالن نمایش را به دلیل نام کارگردان و بازیگران مملو از جمعیت دید اما دست مخاطب را خالی گذاشت.
«تابستان همان سال» روایت دانای کل از سرنوشتی است که یک خانواده ایرانی گرفتار آن میشود. داستان در دوره پهلوی اتفاق میافتد و یک دروغ سرنوشت تمامی اعضای خانواده را تغییر میدهد. دروغی که توسط راوی یعنی پسربچه طرح میشود.
بازیها در قواره بازیگران نبود
بازیگرانی چون صابر ابر، فریبا نادری، مهران مدیری و علی شادمان انتظاری را در ذهن مخاطب ایجاد کرده بودند و آن اینکه محمود کلاری در سومین فیلم خود قرار است اثری پرمحتوا، خوش فرم و تکان دهنده را به مخاطب ارائه کند.
در مقابل فیلم هر چند مملو از صحنههای محبوب برای عکاسان بود و کادرهای زیبایی از خانه قدیمی در بافت قدیمی تهران دیده میشد اما در مقام بازی بازیگران با نقد و نظر همراه شد.دانای کل یک پسربچه است که رفتارها و حتی حالات او تناسبی با سن و سالش ندارد و در برخورد با بزرگ ترها نیز مانند یک پسر جوان رفتار میکند.
دروغ میگوید، بزرگترها را به بازی میگیرد واین در حالی است که کارگردان در تلاش است با استفاده از فرم معصومانه چهره رایان سرلک او را دوست داشتنی و محبوب جلوه دهد.
در واقع شاید خاکستری بودن شخصیتهای داستانی نقطه قوت آن اما تلاش برای تطهیر تک تک آنها نقطه ضعفی در فیلم سازی کلاری است.
بازیگران دردها را بزرگ میکنند؟
بازیگران فیلم تابستان همان سال در یک شرایط نه چندان سخت به سراغ بازیهای زیر پوستی غم و غصه و فروپاشی روانی میروند. اغلب درگیری ذهنی دارند واین درگیری حتی در کودکان فیلم نیز دیده میشود. اما اینها ناراحت چه چیزی هستند؟ کلاری در طرح روایت داستانی خود کند پیش رفته است و جالب آنکه این واقعیت را قبول ندارد. نه کارگردان، نه فیلم ساز و نه نویسنده نمیپذیرند که کمندی از رخوت را به دور گردن مخاطب میاندازند و او را در انتظار گرههای داستانی میگذارند.
کلاری میگوید داستانی را روایت کرده و به خانه مادربزرگها و مناسباتی که پیشترها بود و امروز رنگ باخته اشاره کرده است. اما در طرح این واقعیت عاجز از تولید گره در تولید داستان است. تا جایی که بعد از دقایقی بازیگر عطش خود به بروز حادثه و یا دیالوگی که بتواند فیلم را برایش جذاب سازد، بی پاسخ میبیند. در مقابل این نیاز که در فیلمهای داستانی مهم و کلیدی است، بازیگران بر سر مسائل کوچک در مقابل هم میایستند و فرزندان نیز به حرف مادر خود وقعی نمینهند. کلاری تاکید دارد که مناسبتهای گذشته با تغییرات تغییر کرد اما واقعیت این است که بازیگران او مناسبتهای امروزی را در لباس دیروزی بازی میکنند. نه احترام و تمکین به بزرگتر و نه تک رأیی والدین در مقابل کودکان در فیلم دیده نمیشود. کودکان لوس و بزرگ ترها آشفته و در مقابل همدیگر.
سکانسی برای جشنوارهای شدن
کلاری به موضوع مهمی دست گذاشته است؛ اما در فیلم فروپاشی روانی آدمها به سادگی اتفاق میافتد و در دقایق پایانی، داوود که نقش وی را علی شادمان بازی کرده است بعد از هشتاد و چند دقیقه از فیلم که به عنوان پسری خوش قلب، موفق و مهربان معرفی میشود، به ناگاه به یک مأمور ساواک تبدیل میشود.
این انتخاب در نابود کردن شخصیت اول داستان که تمامی حوادث او را با روحی متعالی و قلبی احساسی معرفی میکند، کمی دافع مخاطب است. مخاطبی که به ادعای کلاری در مقابل یک روایت داستانی از آن خانههای قدیمی پر از مهر و صفا نشسته است، میخواهد گوشهای از آن آرامش را در پس ذهن خود به خانه ببرد. میخواهد آن باورها، آن زیباییها آن آرامشی که در چنین دورهای بوده است در ذهنش نشکند اما تمامی شخصیتهای کلاری معیوب میشوند و از دروغ گویی تا آدم فروشی گرفته تا افسردگی و تبدیل شدن به مأمور شکنجه الگویی برای مخاطب باقی نمیگذارند.
چه کسی خدای کارگردانی است؟
کوهیار کلاری فرزند محمود کلاری که فیلمبرداراین فیلم بود، در نشست خبری گفت: خیلیها به من به خاطر همکاری با چنین کارگردانی که خدای این کار است حسادت میکنند.
هر چند کلاری از پیشکسوتان عرصه سینمای کشور است اما این بوته نقد مخاطب است که تعیین میکند چه کسی خدای کارگردانی است.
کارگردانها ازاینکه فیلمهایشان با صدای نامناسب در مرکز همایشهای بین المللی برج میلاد پخش میشود، ابزار گلهمندی دارند و در مقابل مخاطبان فیلمها نیز از روند خود تعریفی عوامل فیلمها که هیچ نقدی را نمیپذیرند. تابستان همان سال در واقع هیچ یک از نقدهای خود را نپذیرفت و راسخ ازمحتوایی که به خورد مخاطب داد، اعلام رضایت کرد. اما واقعیت این بود که هیچ یک از شخصیتهای این فیلم در دل بخش قابل توجهی از مخاطبان جا باز نکرد.
در وضعیتی که مشکلات فرهنگی و بحران هویت موجب میشود تا فیلمهایی با طرح روایت از زیباییهای هویت فرهنگی ما بتوانند تلنگری به جامعه بزنند، مسئولیت چنین فیلمهایی خطیرتر است. صرف شرکت در جشنواره با ابعاد مورد تأیید داوران نمیتواند آن تاثیر ژرف را به دنبال داشته باشد و در تابستان همان سال نیز محتوا نتوانست ارتباط خود با مخاطب را حفظ کند. نوسانی که کلاری خود آن را پذیرفته و حاضر به تاب دادن محتوا شده است، شاید موجب شود تا مخاطبان نه برای ارزشافزایی در ذهن خود بلکه برای سرگرمی به سراغ این فیلم بروند.
از سویی نیاز امروز مخاطب ایرانی سرگرمی نیست و خوراک سرگرمی را شبکههای خانگی فراهم میسازند. در مقابل این تولید فاخر است که از کارگردانان پیشکسوت انتظار میرود تا انفصال از هویت فرهنگی را ترمیم کنند.بار دیگر باید از عوامل فیلم پرسید که آیا با نقد از یک برهه تاریخی، یک فرگشت در خانواده ایرانی و یک الگوشکنی توانستهاند به این هدف دست یابند و آیا کارکرد فیلم صرفاً خواندن و گوش سپردن به داستان و ابراز گلهمندی از روزگاری که گویا خوش نبوده و با مشکلات متعدد تک تک آدمهای خود را به زوال سوق داده است، خاتمه مییابد؟
انتهای پیام/