دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
26 دی 1402 - 15:34
در گفت‌و‌گوی تفصیلی با آنا مطرح شد؛

اسلامی ندوشن از منظر هم‌مسلکان؛ کنایه استاد به تندیس آزادی/ زیر طاق آسمانش جفت نتوان یافتن

اسلامی ندوشن از منظر هم‌مسلکان؛ کنایه استاد به تندیس آزادی  زیر طاق آسمانش جفت نتوان یافتن
عضو هیئت علمی و استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی با نگاه به شخصیت علمی و ادبی اسلامی‌ندوشن نویسنده و شاعر معاصر عنوان کرد: در یک کلام می‌توان استاد را اینگونه توصیف کرد: «زیر طاق آسمانش جفت نتوان یافتن.»
کد خبر : 891303

خبرگزاری علم و فناوری آنا؛ محمدعلی اسلامی‌ندوشن زاده سوم مهر ۱۳۰۴ یکی از اندیشمندان و نویسندگان معاصر است که با افکار و آثار خود تأثیر بسیار ژرفی بر معاصران خود نهاده است.

جنبه‌های گوناگون زندگی و شخصیت علمی و ادبی او و همچنین علاقه قلبی‌اش به تاریخ و تمدن ایران از سویی و داشتن وجدان اخلاقی و پرهیز از هر نوع افراط و تفریط در بیان نقد‌ها و نظریه‌های خود از سوی دیگر، این دانشمند و نویسنده را در میان هم‌نسلانش برجسته و ممتاز کرده است.

اسلامی در نخستین روز‌های اردیبهشت ۱۴۰۱ در ۹۷ سالگی و به دور از وطن در تورنتوی کانادا دیده از جهان فرو بست. اواخر آبان‌ ۱۴۰۲ پیکر وی بنابر وصیت او به ایران منتقل شد و پس از برگزاری چندین مراسم و تشییع در شهر‌های تهران، یزد و نیشابور در آرامگاه مشاهیر نیشابور به خاک سپرده شد.

خبرنگار خبرگزاری علم و فناوری آنا درباره شخصیت علمی و ادبی دکتر اسلامی گفت‌و‌گویی را با اکرم هراتیان عضو هیئت علمی و استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان (خوراسگان) ترتیب داده است که در پی می‌آید:

دکتر اسلامی ندوشن چگونه با «گلستان سعدی» آشنا شد؟

آنا: با سپاس از شما که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، مختصری درباره زندگی و احوال و آثار دکتر اسلامی بگویید.

هراتیان: در این باره هرچقدر هم به اختصار سخن بگویم، باز کلام طولانی می‌شود؛ چراکه زندگی دکتر اسلامی و همچنین کارنامه علمی و ادبی ایشان بسیار پربار و دراز دامن است. به قول ابن یمین: کمال و فضل تو از حد و شرح بیرون است، تویی که جمله کمالات را شدی شامل.

اسلامی‌ندوشن در آغازین سال‌های سدۀ چهاردهم در دهستان ندوشنِ یزد متولد شد. در کتاب «روزها» که زندگی‌نامۀ خود نوشتِ اوست و در چهار جلد منتشر شده، این روستا را جزء بی‌نصیب‌ترین روستا‌های ایران معرفی کرده است. «روستایی در یک دره محقّر در دامنه کوهکی تو سری خورده و در کنار رودخانه‌ای باریک و خشک».

آنگونه که خود روایت کرده، جد پدری و مادری او هر دو روحانی بودند و در خانواده‌ای با بضاعت متوسط به دنیا آمده است. او سال ۱۳۱۱ شمسی، تحصیلات ابتدایی را در همان روستا آغاز کرد و در کودکی با شنیدن قصه و خواندن کتاب‌هایی مانند «امیر ارسلان نامدار» آرزو می‌کند که چون بزرگ شد نه امیر شود و نه وزیر، بلکه کتابی بنویسد که «سرآمد کتاب‌ها» باشد.

همان ایام با «گلستان سعدی» و سپس با «مثنوی معنوی» مأنوس شد و همزمان تحت تأثیر «گلستان سعدی» شروع به نوشتن انشا کرد، نوشته‌هایی که خودش آن را به مثابه «شیر آغوز» می‌داند و باور دارد که استخوان‌بندی نوشته‌های او با همین انشا‌ها محکم شده است.

برای تحصیلات متوسطه به یزد رفت و در کتابفروشی یزد با «مهدی آذر یزدی» نویسنده کتاب‌های کودک و نوجوان آشنا شد. آذر یزدی کتب و مجلات گوناگون را به او معرفی و او را با نویسندگان و اهالی قلم آشنا کرد؛ مجلاتی مانند «آینده»، «شرق» و «کاوه» و نویسندگانی، چون «صادق هدایت»، «تقی‌زاده»، «محمود افشار»، «پرویز ناتل خانلری»، «مسعود فرزاد»، «سعید نفیسی» و... .

آنا: آنگونه که شنیدیم دکتر اسلامی ندوشن خیلی زود با کتاب مأنوس شده بود، درست است؟

هرتیان: دقیقاً. به گفته خودش روی بردنِ زودرس به کتاب، بی‌معلّم و راهنما، از آن پس جزء روال زندگی او شد. مدتی بعد به تهران عزیمت کرد و سال پایانی دبیرستان را در دبیرستان البرز و کنار معلّمان بزرگی همچون «ذبیح‌الله صفا»، «یحیی مهدوی»، «پرویز ناتل‌خانلری» و «حمیدی‌شیرازی» سپری کرد و همزمان با مجله‌های «سخن» و «یادگار» آشنا شد و چون از کودکی به سرودن شعر هم مشغول شده بود، برخی از اشعارش را در مجله «سخن» منتشر کرد.

در همان سال به قصد تحصیل در رشته حقوق وارد دانشگاه تهران شد و همزمان در محافل و مجامع مختلف ادبی حاضر شد.

او خود می‌گوید که: «هرگز ادیب حرفه‌ای نبوده است و تحصیل منظّم ادبی در سر کلاسِ درس نکرده و همین موجب شده با ادب فارسی، پیوندی بی‌مرز و (همیشه بهار) برقرار کند».

پس از اخذ مدرک لیسانس، برای ادامه تحصیل عازم فرانسه شد. در فرانسه و در دانشگاه سوربن علاوه بر تحصیل حقوق بین‌الملل، به یادگیری زبان فرانسه پرداخت و با آثار نویسندگان و شاعران بزرگ آن دیار آشنا شد.

پنج سال بعد در سال ۱۳۳۴ با مدرک دکتری حقوق به ایران بازگشت و کمی بعد قاضی دادگستری شد. در همین ایام، همکاری خود با مجله «یغما» را آغاز کرد و مقالاتی با موضوعات فرهنگ، اجتماع، آموزش و وقایع روز دنیا نوشت. مقالاتی که بعد‌ها آن‌ها را در قالب کتاب منتشر کرد.

همکاری او با این مجله نزدیک به ۲۰ سال و تا پایان عمر مجله یعنی سال ۱۳۵۷ ادامه یافت. ظاهراً نوشتن برخی مقالات اجتماعی و فرهنگیِ او به مذاق حکومتِ وقت خوش نیامد و موجب «انتظار خدمت» او در دادگستری شد.

اسلامی ندوشن از نگاه هم‌مسلکان با نگاه بر کنایه استاد به تندیس آزادی فرانسه/ زیر طاق آسمانش جفت نتوان یافتن

سال ۱۳۴۳ از خدمت در دادگستری کناره‌گیری کرد و تا سال ۱۳۴۷ به تدریس حقوق و ادبیات در مدارس آموزش عالی پرداخت. در سال ۱۳۴۸ به دعوت دکتر «فضل‌الله رضا» رئیس وقت دانشگاه تهران به دانشگاه رفت و با توجه به تألیف متعددی که در رشته ادبیات داشت، عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و به تدریس شاهنامه فردوسی، نقد ادبی، تاریخ تمدّن و فرهنگ ایران مشغول شد.

این همکاری با دانشگاه تهران تا سال ۱۳۵۹ ادامه یافت. در این سال دکتر اسلامی به تقاضای خود و پیش از موعد، از دانشگاه تهران بازنشسته شد. وی از اواخر دهه ۴۰ به دعوت دانشگاه‌ها و مجامع فرهنگی خارجی، سفر‌هایی را به کشور‌های مختلف انجام داد و یادداشت‌هایی از این سفر‌ها را در مجله «یغما» منتشر کرد.

بعد‌ها یادداشت‌های سفر به شهر‌های تاریخی ـ فرهنگی ایران را هم به نوشته‌های پیشین افزود و کتاب «صفیر سیمرغ» را چاپ کرد.

در نخستین سفر خارجی، راهی آمریکا شد تا پس از سفر به فرانسه، شناخت خود از غرب را کامل‌تر کند. پس از این سفر، کتاب «آزادی مجسمه» را - که نامی کنایه‌آمیز برای «مجسمه آزادی» است - چاپ کرد.

در این کتاب او مجسمه آزادی را سنگی می‌داند که از روح آزادی و آزادگی خالی است.

دکتر اسلامی به کشور‌های شوروی سابق و چین نیز سفر کرد و کتاب‌های «در کشور شوراها» و «کارنامه چین» که پس از سفر‌های او به ازبکستان، تاجیکستان، روسیه و چین منتشر شد، محصول این سفرهاست.

او در سال ۱۳۷۰ «مؤسسۀ ایران سرایِ فردوسی» را تشکیل داد و فصلنامه «هستی» را نیز در اوایل دهۀ ۷۰ به مدت ۱۰ سال منتشر کرد. دکتر اسلامی نخستین مجموعه شعر خود را در سال ۱۳۲۹ شمسی به نام «گناه» چاپ کرد. بعد‌ها اشعار دیگری به همان مجموعه شعر افزود و مجموعه شعر «چشمه» را چاپ و در سال ۱۳۸۶ هم مجموعه ۷۶ رباعی خود را با نام «بهار در پاییز» منتشر کرد.

او در زمینه ترجمه هم فعالیت داشت. ترجمه‌های دکتر اسلامی بیشتر از زبان‌های فرانسوی و انگلیسی برگردانده شده مانند ترجمه کتاب «شور زندگی» از «ایروینگ استون» و «برگزیدۀ گل‌های بدی» اثر شاعر معروف فرانسوی «شارل بودلر».

دکتر اسلامی در زمینۀ نقد ادبی نیز کتاب‌های متعددی منتشر کرد. آثاری مانند «ماجرای پایان ناپذیر حافظ»، «داستان داستان‌ها»، «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «سرو سایه فکن» و .... همچنین در زمینه داستان نویسی، داستان بلند «افسانه و افسون» را چاپ کرد.

بررسی ماندگارترین اثر اسلامی‌ندوشن با داستان نامه «روزها»

آنا: مهم‌ترین آثار ماندگار دکتر اسلامی چیست؟

هرتیان: مهم‌ترین و ماندگارترین اثر او در این حوزه، داستان یا سرگذشت نامۀ خود او به نام «روزها» است که گویا تحت تأثیر کتاب «الایام (= آن روزها) طه حسین» نوشته شده و کتاب «ابر زمانه و ابر زلف» یکی دیگر از آثار قلمی دکتر اسلامی بوده که نشان می‌دهد او در زمینه نمایشنامه هم طبع خود را آزموده است.

آنا: شما به عنوان نسل استادان بعد از دکتر اسلامی ندوشن، چه تأثیری از ایشان پذیرفته‌اید و آشنایی شما با ایشان و آثارشان کی و چگونه بوده است؟

هراتیان: پرسش به‌جایی است. در یکی از کتاب‌های درسی مقطع متوسطه، متنی زیبا و شورانگیز در توصیف اصفهان، آن هم اردیبهشت‌ماه اصفهان بود که اینگونه آغاز می‌شد: «دمدمه‌های اردیبهشت، اصفهان، چون شاهزادۀ افسون شدۀ افسانه است که طلسمش را شکسته‌اند و آرام آرام از خواب بیدار می‌شود...». این توصیف جادویی دکتر اسلامی از اصفهان که بعد‌ها متن کامل آن را در کتاب «صفیر سیمرغ» یافتم، در آن عوالم نوجوانی، برایم بسیار جذاب و خواندنی بود.

بار‌ها و بار‌ها آن را خواندم؛ به گونه‌ای که هنوز بخش زیادی از آن عبارات در خاطرم حک شده و گمان نمی‌کنم هرگز غبار نسیان بر آن بنشیند. «چه می‌خواهند بگویند این بوته‌ها و خط‌ها و اسلیمی‌ها که در هم می‌پیچند، به هم می‌پیوندند و باز می‌شوند و می‌روند و باز می‌گردند، مانند رگ‌های یک بدن زنده و سرانجام در نقطه‌ای گم می‌شوند...». مدتی بعد به حسب علاقه‌ام به خواندن رمان، نام دکتر اسلامی را در مقام مترجم بر جلد کتاب «شور زندگی» اثر «ایروینگ استون» دیدم و به خاطر آن انس و عهد ذهنی که با آن نام و نوشته پیشین داشتم، این کتاب را هم با ولع وصف‌ناپذیری خواندم

اسلامی ندوشن از نگاه هم‌مسلکان با نگاه بر کنایه استاد به تندیس آزادی فرانسه/ زیر طاق آسمانش جفت نتوان یافتن

در دانشگاه هم استاد فقیدم روان‌شاد «جمشید سروشیار» هنگام تدریس شاهنامه، کتاب‌های «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه» و «داستان داستان‌ها» را معرفی کردند.‌ به‌‌خاطر دارم که بخش‌هایی از این کتاب را به صورت زیراکس در اختیار ما قرار دادند. کم‌کم تک‌نگاری‌های دکتر اسلامی را درباره شاعران و ادیبان بزرگ ایران مثل مولوی، حافظ، سعدی، بیهقی، خیام و دیگران خواندم و از آن‌ها بسیار آموختم.

از کتاب «روزها» و نوشته‌های ایشان در زمینه فرهنگ مثل «ایران را از یاد نبریم» و «ایران و تنهایی‌اش» هم بی‌نصیب نمانده‌ام. به هر روی هر اردیبهشت با دیدن گل‌های زرد آبشار طلایی بر سر دیوار خانه‌های اصفهان، ناخودآگاه آن توصیفات دلکش از این شهر و به دنبال آن یاد و خاطره شیرین دیدار با دکتر اسلامی ندوشن در اردیبهشت ۱۳۸۸ در کتابخانه منزل دکتر «مهدی نوریان» استاد ارجمند دانشگاه اصفهان و حافظ‌خوانی آن روز در ذهنم تداعی می‌شود. غم‌انگیز آن که دکتر اسلامی ندوشن در همین دمدمه‌های اردیبهشت روی در نقاب خاک کشید.

آنا: حال که از کتب درسی و تأثیر نوشته‌های ایشان بر خودتان از طریق همین کتاب‌ها صحبت کردید، بگویید که اکنون جایگاه آثار دکتر اسلامی ندوشن در کتاب‌های درسی چگونه است؟

هراتیان: پرسش کلیدی و مهمی است؛ چندی پیش از یکی از دانشجویانم خواستم تا کتاب‌های درسی دبستان و متوسطه را از جهت وجود متن‌هایی از دکتر اسلامی به‌خصوص مطالبی پیرامون فرهنگ و ادبیات مرور کند. جای شگفتی است اگر بگویم به جز یک متن از کتاب «روزها» که پیشتر به آن اشاره کردم و گفتم که زندگی‌نامه خودنوشت و چهار جلدی دکتر اسلامی است، نشان دیگری از نوشته‌های دکتر اسلامی در کتاب‌های درسی نیافتم.

این در حالی ست که نثر دکتر اسلامی ندوشن یکی از ساده‌ترین، استوارترین، ادبی‌ترین و صمیمی‌ترین نثر‌های معاصر و الگوی بسیار خوبی برای دانش‌آموزان است و باور من بر این است که آنچه کودکان و نوجوانان در ایام درس و مدرسه می‌خوانند، ولو اینکه فهم کاملی از آن نداشته باشند، در ذهن و ضمیر آن‌ها ته‌نشین خواهد شد و در جای مناسب، جلوه و ظهور پیدا خواهد کرد. همچنان که دکتر اسلامی از کودکی با «گلستان سعدی» و «مثنوی مولوی» انسی داشته‌ و ردپای این متون را به خوبی در آثار و افکار و نوشته‌های او می‌توان یافت.

دکتر اسلامی اندیشمندی است که افکار عمیق و نگرانی‌های خود را درباره فرهنگ و ادب و نفس زندگی به ساده‌ترین زبان بیان می‌کند. او آسان و روان سخن می‌گوید، اما نه سطحی و مبتذل و به نظرم هرچند جای نوشته‌های ایشان در کتاب‌های درسی خالی است، ضروری است که جوانان و دانشجویان، خود پیگیر آثار و نوشته‌های ایشان باشند.

خوشبختانه مقاله‌هایی که دکتر اسلامی به تفاریق در مجلات متعدد چاپ کرده‌اند، به وسیله خود ایشان به صورت کتاب هم منتشر شده و در دسترس است. کتاب‌هایی همچون «مرز‌های ناپیدا»، «دیروز امروز فردا»، «نوشته‌های بی سرنوشت»، «آویزۀ سخن»، «ایران چه حرفی برای گفتن دارد»، «سخن‌ها را بشنویم» و ... .

سال ۱۴۰۱ نیز کتابی با نام «سخنگوی فرهنگ ایران» که تأملی در آثار و آرای دکتر محمدعلی اسلامی‌ندوشن است، چاپ شد. سعی «علی اکبر جعفری ندوشن» نویسنده این کتاب بر این بوده که زوایای زندگی و احوال و آثار دکتر اسلامی را به خوبی نمایان کند.

دکتر «حسین مسرّت» نیز دیباچه ۵۰ کتاب دکتر اسلامی که حاوی گفتار‌های ارزنده و وزینی در قلمرو فرهنگ، ادب، جامعه و تاریخ است و جای این نوشته‌ها در بین مجموعه مقالات دکتر اسلامی خالی بوده را در کتابی به نام «دیباچه‌ها» منتشر کرده که همین مقدمه‌ها هم خواندنی و پر اهمیّت هستند.

«فرهنگ و شبه فرهنگ»از نگاه اسلامی ندوشن

آنا: دکتر اسلامی ندوشن کتابی به نام «فرهنگ و شبه فرهنگ» دارد؛ درباره دیدگاه‌های ایشان پیرامون فرهنگ و اجتماع بگویید.

هراتیان: دکتر اسلامی از اواخر دهه ۳۰، نوشتن مقالاتی را با محور «فرهنگ، جامعه و آموزش» در مجله «یغما» آغاز کرد. مقالاتی نظیر از «آموختن چه حاصل»، «خوبی و بدی»، «ایران را از یاد نبریم» و .... بعد‌ها با گردآوری این مقاله‌ها و افزودن یادداشت‌هایی دیگر نخست در آغاز دهه چهل، کتاب «ایران را از یاد نبریم» و بعد‌ها کتاب «فرهنگ و شبه فرهنگ» را منتشر کرد.

سپس کتاب‌های «به دنبال سایۀ همای»، «سخن‌ها را بشنویم» و تعداد دیگری کتاب در همین زمینه از سوی او منتشر شد و حتی برخی از این کتاب‌ها به زبان‌های عربی و روسی هم ترجمه شد در این مقالات و کتاب‌ها، نویسنده با فکری روشن و نگاهی ژرف و عمیق و قلمی ادیبانه و روان همچون درمانگری دلسوز به نارسایی‌های فرهنگی حاکم بر جامعه ایران پرداخته است.

او بر این باور است که فرهنگ، وزنه تعادل بخش وجود است و مانع می‌شود که انسان مانند «کدوی پوکی» در دست باد، به این سو و آن سو افکنده شود.

دکتر اسلامی حداقلِ فرهنگ را مقداری دانش و اعتقاد می‌داند که انسان را با خود و با محیط گرداگرد خود در حال توافق و آشتی نگاه می‌دارد.

در کتاب «فرهنگ و شبه فرهنگ» که در نخستین سال‌های دهه پنجاه منتشر شد، دکتر اسلامی نگرانی خود را از شتاب‌زدگی ایرانیان برای فرنگی شدن ابراز می‌کند و معتقد است دریافت اندیشه‌های خارجی به نحو دست و پا شکسته و ناقص، دید و قضاوت درست را از جوانان ما سلب کرده است و موجب شده که اینان در فضای تاریک - روشنِ مسائل، مردد و سرگردان بمانند.

او در همین کتاب و در مقاله‌ای با عنوان «زبان، فکر و پیشرفت» بر این عقیده است که توجه به زبان فارسی، نخستین شرط است که جامعه ایرانی بتواند از لحاظ معنوی روی پای خود بایستد و در همین راستا نیز راهکار‌های بسیار مهم و ارزشمندی ارائه می‌کند.

دکتر اسلامی در فصلنامه «هستی» نیز که در دهه هفتاد چاپ می‌شد و خود مدیر مسئول و صاحب امتیاز آن بود، بخشی را به مقالاتی با موضوعِ «فرهنگ» اختصاص داد و حتی در یکی از شماره‌های این فصلنامه از برخی از اندیشمندان و نویسندگان معاصر مانند دکتر «عبدالحسین زرین‌کوب»، دکتر «شیرین بیانی»، دکتر «عباس زریاب خویی» و «دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی» دربارۀ «فرهنگ گذشته و نیاز‌های امروز» با طرح چند پرسش، نظرخواهی کرد و آنها نیز دیدگاه‌های خود را در قالب مقالاتی بازگو کردند. همین اقدام دکتر اسلامی هم نشان از دغدغه‌مندی او نسبت به فرهنگ و اجتماع دارد.

همچنین در مقاله‌ای با عنوان «با فرهنگ و بی‌فرهنگ»، ریشه بسیاری از سوء‌تفاهم‌ها و اختلاف‌ها را در بی‌فرهنگی می‌داند و معتقد است غالباً بی‌فرهنگان در میان کسانی یافت می‌شوند که معلومات ناقصی را آموخته‌اند و همه مطالعات آن‌ها به چند جزوه دانشگاهی محدود شده و اینان چون خود را باسواد می‌پندارند، پر شده‌اند از ادعا و تظاهر و نام خود را روشنفکر گذاشته‌اند.

آنا: به عنوان پرسش آخر، اگر شعر و یا عبارتی از دکتر اسلامی ندوشن در خاطر دارید که بر شما تأثیر عمیقی نهاده، آن را بازگو کنید.

هراتیان: بله. یک عبارت ناب از کتاب «ایران را از یاد نبریم» در خاطرم نقش بسته و آن اینکه «ما هرچه در اقتباس تمدن و علم و فنون جدید تلاش کنیم، بیشتر نیاز داریم که از گذشته خود کمک و نیرو بگیریم. برای آنکه نلغزیم و سرگردان نشویم. برای آنکه در دنیای ماشینی و سرد، احساس غربت و دل‌زدگی نکنیم» و یک رباعی که دلبستگی ایشان به قلم و نوشتن را بازگو می‌کند: «آن جان جهان مرا قلم بود قلم وآن روی نگارگون و آن زلف بخم، در صبح امیدبخش و در شام دژم و این‌ها همه رفتند و عدم ماند عدم»

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب