«یلدا» زایش خورشید در طولانی ترین شب سال است
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، دکتر سعید تقدیری استاد زبان و ادبیات فارسی_ برای لحظاتی کوتاه، ذهن امروزی خود را بردارید و به هزاران سال قبل باز گردید! درست همین موقع از سال! جایی که نیاکان ما پی برده بودند که شروع سرمای سخت و سنگینی خواهد بود.
شاید آن روزها هنوز خط ابداع نشده بود، گاهشماری و تقویم مفهومی امروزی خود را نداشت و مردمان فقط با نگاه کردن به طبیعت اطراف خود، تجربیاتی کسب میکردند. واقعا ما از اجداد خود ممنونیم که با چنین دقتی آسمان را رصد کردهاند و توانستهاند بدون هیچ امکاناتی، بلندترین شب سال را شناسایی کنند، آنها دقیقا در چنین روزهایی، چشم انتظار سرمای طاقتفرسایی مینشستند و میدانستند که پایان هر زمستان چه تقدیری رقم خواهد خورد.
زمستانهای امروز، شاعرانگی خاصی دارد؛ همیشه مخصوصا اولین برفهای این فصل، مردم را به کوچهها و خیابانها میکشاند تا شادیکنان برفبازی کنند، آدم برفی بسازند و ازینهمه سفیدی زمین و آسمان لذت ببرند.
«زمستان» هرچقدر که امروزه نشاطآور و هیجانانگیز است، در روزگاران کهن، سخت و ترسناک بود. روزهای ابری، خورشید تابان، زوری برای آب کردن برفها نداشت، شبها مهتابی نبود و در سیاهی مطلق شب، بجزبرق چشمان حیوانات وحشی، چیزی دیگری پیدا نبود. معمولا به دلیل بارش برف سنگین، راههای اتصال بین شهرها و روستاها بسته میشد، منابع غذایی کمتر بود و در آن شرایط سرد زمستانی، حیوانات گرسنه منتظر بودند تا عابری را بیایند و طعمۀ غذایی خود کنند. وقتی هم که به کتابها نگاه میکنیم، تاریخ به ما میگوید که آریاییهای گَلهدار به دلیل سرمای زیاد، سکونتگاه اولیۀ خود را ترک کردند و با مهاجرت به سرزمینهایی مثل هند و ایران، به دنبال جای خوش آب و هوایی بودند. آریاییها به شدت از سرما و تاریکی و حیوانات درنده گریزان بودند و آرزو داشتند تا بتوانند با امکاناتی که در اختیار میگیرند، بر این سه مسلط شوند. آنها عاشق زندگی بودند و دوست داشتند تا بر مرگ چیره شوند.
اینکه «یلدا» این عزیزترین شب سال، در زندگی ایرانیان اهمیتویژهای دارد، ریشه در همین باورهای آریایی و اساطیری ایران دارد.
با این اعتقاد، در پایان سیاهترین و طولانیترین شب سال، خورشید سربلند متولد خواهد شد. این پارادوکس زیبایی است که تمام شب، آبستن خورشید است و از عمق سیاهیها، در نهایت «خورشید» زاده خواهد شد.
یلدا «سنت» ماست، رسمی کهن که حرفهای زیادی برای گفتن دارد. در این رسم، هرچیز که به شب و سیاهیها مربوط میشود، متعلق به اهریمن و دستیاران اوست. آنها در طولانیترین شب سال، توان بیشتری برای مبارزه با دنیای فرهمند پاکیها دارند. اهریمن پلید تلاش میکند تا با تمام زور خود، بر خوبیها بتازد و هرچه را که میتواند؛ حتی روان و ذهن آدمیان را آلوده کند؛ از سوی دیگر ما ایرانیان، سعی میکنیم تا این شب را کنار دوستان عزیز و خانوادۀ خود سپری کنیم، تا پایان شب، پهلو به پهلوی هم بنشینیم، گل بگوییم و گل بشنویم تا صدای خنده، از خانهها بلند شود.
ایرانیان در شب چله، سفرهای آیینی پهن میکنند و در آن از نمادهای باروری مثل انار و دانههای آجیل استفاده میکنند تا با این ابزار به کم مایگی اهریمن بتازند.
شاید هندوانۀ سفرههای یلدایی، نشانی از سرخی طلوع خورشید است که به ما آمدن و رسیدن روزهای گرمابخش را نوید میدهد. نه اینکه این داستانها واقعی باشد! نه! اینها روایتی نمادین از سرگذشت انسانی است که در تلاطم سختیها و آسیبها به دنبال جانپناه امنی میگردد. داستان گم کرده راهی است که برای نجات از تاریکیها، از دورهای دور، کورسویی را میجوید.
آنچه ما در شبهای یلدا از حافظ، به هر نیتی طلب میکنیم چیزی بجز «امید» نیست. گویی که حافظ، حافظۀ تاریخی ایران ماست، او با تکرار «غم مخور»هایش، هر سال، خون تازۀ «امید» و «امیدواری» را در رگهای ایرانیان جاری میکند. هم اوست که در گوش ما میخواند:
معاشران گره از زلف یار باز کنید / شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند / و أن یکاد بخوانید و در فراز کنید
«یلدا» بهانهای است تا بدانیم که زمستان هرچقدر تاریک و سرمایش هر اندازه طولانی است، باز خورشیدی خواهد بود که بتواند برتمام تیرگیها و فسردگیها پیروز شود. یلدا، این شب زایش خورشید، بر ایرانیان مبارک...
انتهای پیام/