نامه انتقادی میرزاکوچک خان به لنین سند وطنخواهی اوست
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، آذر ۱۳۰۴ را باید سالی دانست که آخرین میخ بر تابوت نهضت مشروطه با سردمداری روشنفکران منور و با دست رضاخان زده شد. بدین سان هنوز ۲۰ سال از انقلاب مشروطیت نگذشته بود که در اثر ضعف و جبن رجال و سیاستمداران کشور در مقابل رضاخان، یک بار دیگر حکومت مطلقه بر ایران مستولی شد و مردم از آزادیهای اساسی محروم شدند.
رضاخان ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در مجلس شورای ملی حضور یافت و مراسم تحلیف به جای آورد. ۲۵ آذر در کاخ گلستان بر تخت سلطنت نشست و وزیرمختار انگلیس بهعنوان «شیخالسفرا» به وی تبریک گفت. ۲۶ آذر فرمان نخستوزیری فروغی و هشتم بهمن فرمان ولیعهدی محمدرضا ـ فرزند ارشد خود را ـ صادر کرد و چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ در تهران تاجگذاری کرد.
نهضت جنگل از نخستین حرکتهای ملت ایران در پاسخ به عدم تحقق آرمانهای انقلاب مشروطه بود، بیشک میتوان این نهضت را فریاد حقطلبی دانست که از گلوی روحانی حجره رفته، خارج شد تا پرچمدار مبارزه با تئوری استبداد منوری باشد که روشنفکران مدافع نهضت مشروطه منادی آن شدند.
به منظور بررسی شرایط نهضت جنگل با امیر نعمتی لیمائی دانش آموخته تاریخ ایران اسلامی و مدرس دانشگاه گفتوگو کردهایم. از وی کتابی به نام مجموعه روزنامههای جنگل (نشریه نهضت جنگل) منتشر شده است. این مورخ و پژوهشگر تاکید میکند که ادعای که میرزا جداییطلب بود را رد میکند و معتقد است که میرزا برای مبارزه با چپاولگران ایران و هدف مقدسش از هر گروه یارگیری کرد و پاشنه آشیل میرزا نیز این بود.
ایران در زمانی که نهضت جنگل شکل گرفت در چه شرایط تاریخی به سرمی برد و زمینههای پیدایش این قیام چه بود و قیام جنگل چه اهدافی داشت؟
آن زمان، اوضاع عمومی ایران چه از نظر اداری و اجتماعی و چه از لحاظ سیاسی و اقتصادی مغشوش، آشفته و پریشان بود. عامه مردم، مفلوک، بینوا و بیسر و سامان و گرفتار سرپنجه فقر و بدبختی بودند. هنوز چندصباحی از برپایی انقلاب بزرگ مشروطه سپری نشده بود، اما متاسفانه به جرات میتوان گفت هیچ یک از آرمانهای ارزشمند مشروطه خواهان اجرایی نشده بود.
رقابتها و در عین حال همراهیهای دو همسایه استثمارگر، یعنی روسیه و انگلستان، برای چپاول ایران، تقسیم ایران میان این دو ابرقدرت، شرایط نوین جهانی ناشی از حضور قدرتی نوظهور به نام آلمان، ضعف دهشتناک دولت مرکزی، آغاز جنگ اول جهانی و سرایت آتش آن به درون مرزهای ایران بهرغم اتخاذ سیاست بیطرفی از سوی دلتمردان ایران، و دلایل عدیده دیگر، چنان ایران را در سراشیبی سقوط نهاده بود که حدی بر آن متصور نبود. در چنین شرایطی بود که برخی از میهندوستان و وطنپرستان ایرانی به چارهجویی پرداختند.
از جمله آنان میرزا کوچک خان بود که چاره کار را در برپایی کانون مقاومتی ملی در برابر بیدادگریها دید و از این روی با همراهی تنی چند از یاران و به ویژه برخی از مجاهدان مشروطیت جنبش جنگل را پایه ریزی کرد.
اما برسیم به قسمت دوم سوال شما، یعنی هدف از قیام جنگل، برابر با آنچه خود سران نهضت بیان میداشتند، هدف آنان، نجات میهن از چنگال استبداد، استعمار، استثمار و نیل به استقلال و آزادی بود. این مهم را هم بیانیههای منتشر شده توسط جنگلیان به دست میدهد، هم مقالات منتشره در ارگان رسمی نهضت یعنی، روزنامه جنگل، مشخص میکند.
نوع عملکرد میرزا و یارانش هم در طی سالهای مبازه نشان میدهد که اینان به راستی پایبند چنین هدفی بودند.
البته تا چه اندازه در نیل به هدفشان موفق بودند و آیا راههایی که برای رسیدن به این آرمان آزمودند و پیمودند، درست بوده یا نادرست بحث دیگری است. اجازه بدهید نقل قول مستقیمی از یکی از شمارههای روزنامه جنگل داشته باشم که هدف جنگلیها را کاملا روشن میدارد: «ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم، استقلال به معنی الکلمه، یعنی بدون اندک دخالت و نظریاتی از هیچ دولت اجنبی، با دوست ایران دوستیم و با دشمن این آب و خاک با تمام خصومت دشمن». به تعبیر دیگر، در یک جمله میتوان گفت هدف میرزا و یارانش استقلال و آبادی ایران و آزادی مردمان آن بود.
آیا این مسئله تاریخی صحت دارد که میرزا کوچک خان در پی جداسازی شمال ایران بود؟
باید عرض کنم، شوربختانه، نهضت جنگل بهرغم مساعی ارزنده برخی کاوشگران تاریخ و کوششهای ارزشمند شماری از تاریخپژوهان نام آور، همچنان برای بسیاری از افراد علاقهمند به میهن و تاریخ وطن و حتی بسیاری از دانشجویان رشته تاریخ ناشناخته مانده است. اطلاق عناوین و القابی مانند تجزیهطلب، آلت دست بیگانه، مزدور کمونیستها دست پرورده بلشویکها و ... به میرزا و یارانش نیز عمدتا ریشه در همین ناآگاهی از ماهیت و چیستی نهضت جنگل دارد.
به باور اینجانب دعوی این که میرزا در اندیشه جداسازی شمال ایران بوده از چند جهت ابتر و ساده انگارانه است:
۱- جنگلیان از همان نخستین روزی که جمهوری شورایی را در گیلان بنیان نهادند، هدف خود را ایجاد جمهوری شورایی در سراسر ایران برشمردند و اعلام کردند که اصول عدل و برابری را میخواهند در سراسر ایران بگسترانند و از عموم ملت ایران خواستند برای نجات ایرانی از ظلم هر ظالم به انقلاب سرخ جنگل بپیوندند.
این مهم از بیانیهای که جنگلیان در ۱۴ شوال ۱۳۳۸ هـ. ق. برابر با ۱۰ تیر ۱۲۹۹ هـ. خ. در روزنامه جنگل منتشر ساختند به سادگی برمیآید.
۲- آن دسته از افرادی که جنگلیان را تجزیهطلب میخوانند این نکته را به خزان فراموشی سپردهاند که جنگلیان پس از اعلام تشکیل جمهوری موقت شورایی در گیلان در اندیشه فتح تهران بودند.
گفتنی است مقدمات این کار از سوی آنان کاملا فراهم آمده بود و نیروهای جنگل از منجیل نیز گذشته و در آستانه ورود به قزوین بودند و اگر خیانت روسها و دخالت نیروهای اشغالگر انگلیسی نبود به سان روزگار مشروطه که نیروهای گیلانی تهران را تصرف کردند و استبداد محمدعلی شاهی را پایان بخشیدند، دگربار به سادگی تهران را فتح میکردند و این بار حیات دولت قاجاری را خاتمه میبخشیدند.
۳- نگاهی به مکاتبات میرزا و مجموعه مقالات منتشره در روزنامه جنگل نشان میدهد که تا چه اندازه این باور نادرست و به دور از دستمایههای علمی است.
به عنوان نمونه میرزاکوچک خان، در بخشی از نامهاش به «رتشتین»، سفیر وقت دولت شوروی در ایران، با قاطعیت تمام چنین نگاشت: «.. مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است. تجزیه گیلان... را خیانت صریح دانسته و میدانم».
۴- مخالفت شدید جنگلیان با تغییر نام سرزمینهای جنوبی قففاز به جمهوری آذربایجان، که آن را زمینهسازی برای جدایی ولایت آذربایجان ایران قلمداد کردند، خود بهترین گواه بر نادرستی اطلاق اینگونه اتهامات نابخردانه به جنگلیان است.
مقالهای که با قلمی طنزآمیز، اما تلخ با عنوان، دیگ همسایه زایید، در شماره ۲۴ روزنامه جنگل، در تاریخ ۲۳ ربیعالثانی سال ۱۳۳۶ هجری قمری، برابر با ۱۷ بهمن ۱۲۹۶ هجری خورشیدی، در این باره منتشر شد، خود نشان از آن دارد که جنگلیان تا چه اندازه دلبسته ایران بودهاند و تا چه اندازه بربستن انگهایی چنین بدانها ناروا بوده است.
حکومت شوروی گیلان که میرزا کوچک خان تشکیل داد مبتنی بر نگاه اسلامی است یا نگاه کمونیستی؟
این پرسشی که شما مطرح کردید مسئلهای است که باز به دلیل همان ناشناختگی ماهیت نهضت جنگل موجب ایجاد حتی برخی نظریات متناقض شده است، به طوری که برخی بر آن باور شدهاند که میرزا میخواسته جمهوری کمونیستی برپا کند و شماری نیز بدان ایده رسیده بودهاند که او بر آن بوده تا حکومتی متکی بر قوانین اسلامی در ایران بنیان نهد. اگر رخصت بفرمایید در وهله نخست توضیحاتی درباره این دو نظریه متضاد ارائه دهم، آنگاه نظر خودم را درباره پرسش شما خواهم گفت.
درحقیقت، این نکتهای درست و بجاست که جنگلیان در برههای از زمان تصمیم به برپایی جمهوری سوسیالیستی در سراسر ایران گرفتند و حتی جنبش خود را انقلاب سرخ ایران نام نهادند، اما چند نکته را باید در این باره از نظر دور نداشت:
۱- جمهوری شورایی مدنظر میرزاکوچک خان و یارانش با آن جمهوریهای کمونیستی که در شوروی یا در دوران پس از جنگ دوم جهانی در اروپای شرقی پدیدار شد تفاوت ماهوی داشت، زیرا میرزا برخلاف افرادی، چون مارکس، انگلس، لنین، استالین و دیگر سردمداران کمونیسم نه تنها مذهب را افیون تودهها برنمی شمرد، بلکه به آن اعتقاد ویژه داشت و با هر گونه اقدام علیه دین و مذهب مخالف بود.
علاوه بر این، کمونیسم دیدگاهی جهانوطنی را تبلیغ میکرد و در آن هرگونه ملیگرایی نفی میشد، این در حالی است که میرزا به ایران عشق میورزید و این مهم نه تنها از مکاتبات عدیده و عملکردش به آسانی برمیآید، بلکه از مجالس شاهنامهخوانی که در درون جنگل در جهت ارتقای حس ملیتخواهی جنگلیان برگزار میشد نیز مستفاد میشود. در واقع اگر این گونه نبود و میرزا در اعتقاد مذهبی خویش راسخ نبود و عشق به میهن در او وجود نداشت، هیچ گاه در سرلوحه بیشتر شمارگان روزنامه جنگل (دست کم در ۳۵ شماره از ۳۹ شماره منتشره) نگاشته نمیشد این روزنامه «نگاهبان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان است».
۲- هرچند در درون نهضت جنگل افرادی با تفکر کمونیستی حضور به هم رسانده بودند، اما میرزاکوچک خان هرگز به دنبال برپایی کمونیسم نبود، بلکه او فقط بخش مساواتطلبی و عدالتمحوری مدعایی کمونیستها و سوسیالیستها را پذیرفته بود و پذیرش این اصول از سوی میرزا با توجه به شعارهای زیبایی که آن هنگام سردمداران شوروی سرمیدادند و با عنایت به آنکه ماهیت واقعی کمونیسم شوروی در آن روزگار هنوز روشن نشده بود، چندان شگفت آور نبود.
۳- پدیدارشدن اختلاف شدید و بروز درگیری با طرفداران کمونیسم (آن هم در فاصله زمانی اندک) در درون جنبش و جدایی نهایی دسته کمونیست از نهضت جنگل و کشته شدن «حیدرخان عمواوغلی»، یکی از سردمداران اصلی چپگرایان نهضت جنگل و موسس حزب کمونیست ایران به دست جنگلیان، خود نشان از آن است که نه میرزا کوچک خان دنبال برپایی حکومت کمونیستی بوده است و نه یاران جنگلی او چنین آرمانی به سر پرورانده بودند.
در واقع میتوان گفت، طرفداران و باورداران این عقیده دعوی خویش را تنها به جهت روابط میرزاکوچک خان با رهبران شوروی و اعلام جمهوری شورایی از سوی جنگلیان مستدل داشتهاند؛ اما خارج از اختلاف ماهوی افکار میرزا با تفکرات سردمداران شوروی و جدا از آن که در نهضت جنگل طیفهای مختلف فکری حضور داشتند، دلایلی دیگر در دست است که مشخص میسازد که اندیشه میرزاکوچکخان با تفکر بلشویکها و کمونیستهای روسی یکسان نبوده است، بلکه او در برههای از زمان فقط به سبب برخی شعارها و دعاوی زیبا و انسانی آنان و همچنین فروپاشیده شدن امپریالیسم تزاری روس توسط آنان، به اشتباه به کمونیستها اعتماد کرد و با سادهاندیشی از آنان که خود را حامی مستضعفان جهان مینامیدند، انتظار یاری داشتند.
درحقیقت اگر منصفانه نگریسته شود هرکس دیگری جز میرزا بود نیز وقتی میدید امپراتوری تزاری روس که آن همه جنایت در حق ایرانیان روا داشته بود، توسط کسانی از میان رفته که فریادشان، فریاد برابری و دادگری است، خود به خود به این منادیان مساوات و عدالت نزدیک میشد. فقط گذشت زمان باعث شد که بسیاری از روشنفکران دریابند این به اصطلاح حامیان طبقات ضعیف خود گرگهایی در لباس میش هستند.
اضافه بر این، این نکته را نباید از نظر دور داشت که، چون دولتمردان شوروی در رقابت با دیگر قدرتهای استعماری بویژه انگلستان بودند، تلاش میکردند از قدرت انقلابی ملل تحت استعمار شرق در جهت فشار بر انگلیسیها بهره بگیرند و این سیاست اسباب نزدیکی گاه و بیگاه آنان را با انقلابیون سرزمینهای مختلف و ازجمله انقلابیون نهضت جنگل ایران فراهم میآورد، اما همان گونه که برخی پژوهشگران، چون محقق برجسته، پروفسور شاهپور رواسانی، اشاره داشتهاند، دولت شوروی سرانجام از نهضتهای انقلابی جهان و ازجمله نهضت جنگل فاصله گرفت و همزیستی مسالمتآمیز با قدرتهای استعماری و سازگاری با دول سرمایهداری را ترجیح داد.
در تأیید بیشتر این مدعا که میرزا اعتقادی به کمونیسم نداشت، میتوان به مکاتبات میرزا با سران شوروی اشاره داشت که در بیشتر مواقع انتقادی بوده و عدم همخوانی گفتار و کردار روسها در آنها نکوهیده شده است.
آنچه از مطالعه و خوانش این نامهها برمی آید آن است که میرزا کوچک حتی اطاعت کورکورانه از روسها را برنمی تابید، چه رسد که آلت فعل و دست پرورده آنان باشد و بخواهد به خواست آنان حکومتی چونان حکومت شوروی در ایران ایجاد کند و مرام اشتراکی را در ایران رواج بخشد. در بخشی از نامهای که میرزا به لنین نگاشته، چنین آمده بود:
«پروپاگاندهای اشتراکی در ایران عملا تأثیر سوء میبخشند، زیرا پروپاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند... ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بلشویزم را قبول کند».
نامه میرزاکوچک خان به «مدیوانی» نماینده دولت شوروی در گیلان، نیز سندی محسوب میشود که درستی این گواهی را نشان میدهد. «اگر این اقدامات شما دوام پیدا کند ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام احرار و سوسیالیستهای دنیا حالی کنیم که وعدههای شما همهاش پوچ و عاری از صحت و صداقتند. به نام سوسیالیسم اعمالی را مرتکب شدهاید که لایق قشون مستبد نیکلا و قشون سرمایهداری انگلیس است».
اما در مورد این که جهموری شورایی جنگلیان مبتنی بر اسلام بوده و آیا آنان در نظر داشتند حکومتی مبتنی بر قوانین اسلامی برپای دارند هم باید گفت: در درستی این دعوی که در برپایی جنبش جنگل عقاید مذهبی نیز تأثیر فراوان داشته و این مهم که میرزا فردی کاملا باورمند به اعتقادات اسلامی و واجد علایق مذهبی بوده است، تردید و گمانی وارد نیست. در صدق این مدعا که میرزا و یارانش از اصول دین اسلام نیز الهام گرفته بودند شکی نیست، بر درستی این نکته که در نهضت جنگل مسئله دین اسلام و مذهب شیعه به صورتی گسترده مطرح شد و دین برای نهضت همچون عاملی مهم اجتماعی در جهت استقرار وحدت شد، ظنی نمیتوان برد، اما با تمام این اوصاف، این مدعا که میرزا کوچک خان در جهت برپایی حکومتی اسلامی گام برداشته بود درست نیست.
زیرا در ایران بهرغم آن که گهگاه اندیشههای اسلامگرایانه از سوی افرادی چون، سیدجمال الدین اسدآبادی، مطرح میشد، تنها پس از درپیش گرفته شدن روند سکولاریتی لجام گسیخته در سیاست از سوی پهلویها بود که برخی خواص و ازجمله بسیاری از روحانیت را بدین باور واداشت که ایجاد حکومت اسلامی امری ضروری است و سرانجام نیز با تئوریزه شدن بحث جمهوری اسلامی از سوی، امام خمینی (ره) سال ۱۳۵۷ به این اندیشه جامه عمل پوشانیده شد.
در حقیقت، میتوان گفت میرزا کوچک خان فردی مبادی آداب مذهبی بود و حتی در بسیاری موارد به اجرای حدود شرعی میپرداخت (مانند حد زدن یکی از یارانش که به شرب خمر پرداخته بود)، اما هیچ گاه دنبال ایجاد حکومتی اسلامی هم نبود. این مهم از آنجا نیز مستفاد میشود که میرزا و جنگلیان بهرغم آن که خود را نگاهبان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان میپنداشتند و به زعم آن که در بیانیهها، مقالهها و عملکرد خویش اسلام را از نظر دور نمیداشتند، هیچگاه سخن از حکومت اسلامی به میان نیاوردند.
بنابراین، میتوان گفت اندیشه میرزا آمیختهای از تفکرات مذهبی و علایق ملی بود. بر تفکرات او عدالتخواهی و مساواتجویی مکتب سوسیالیسم نیز تأثیر نهاده بود، اما جنبههای ضدمذهبی، ضدملی و حتی اقتصادی این مکتب را به هیچ انگاشته بود. او با این طرز تفکر یارای آن نیافت تا مکتبی اجتماعی و مدون پایهگذاری کند، اما تلاش کرد جنگلیها را به طریقی هدایت کند که همواره پشتیبان اسلام، طرفدار استقلال ایران، حامی آزادی و رفاه مردم ایران و مخالف هر گونه استعمار و استبداد باشند.
حکومتی که او بنیان نهاد نیز متاثر از همین طرز تفکر بود و بنیانهای فکری آن نیز آمیزهای از اسلامیت، ایرانیت و سوسیالیسم بود.
درباره انشعابات به وجود آمده در نهضت جنگل که با ترفندهای دو دولت بریتانیا و روسیه صورت گرفت توضیح دهید.
باید بدین مهم اعتراف داشت که نهضت جنگل از همان بدو تاسیس فاقد یک هویت فکری مستقل و برنامه فراگیر تئوریک بود. به دیگر سخن، نیروی محرک و انگیزه بخش نهضت جنگل از همان ابتدا بیشتر بر پایه انگیزههای ملی و دینی خود میرزا کوچک خان استواری یافته بود.
این ضعف تئوریک سبب میشد نهضت، موازین و معیارهایی برای گزینش افراد علاقهمند به همکاری با نهضت نداشته باشد، همچنین باعث میشد نتواند مرزبندی مشخصی با دیگر نیروهای سیاسی، اجتماعی و فکری بیابد.
مجموعه این عوامل سبب میشد افرادی به جنبش جنگل بپیوندند که اهداف آنان سنخیتی با اهداف میرزا نداشته باشند. این مهم سرانجام موجب گردید تا سه جهتگیری و یا بهتر است گفته شود سه جریان مختلف سیاسی در نهضت جنگل پدیدار شود:
۱- جنبش انقلابی ملی به رهبری میرزا
۲- جنبش سازشکار که بیشتر افراد آن از قشر مرفه جامعه بودند
۳- جنبش مارکسیستی و چپ وابسته
روسها، انگلیسیها و دولت حاکم ایران از همین اختلاف جریانها سود جسته و توانستند اختلافات ژرفی در نهضت پدید آورند که در نهایت به شکست نهایی نهضت هم انجامید.
نکته شایان توجه این است، بسیاری از افراد دسته اول و از جمله خود میرزا نه حاضر به همکاری با دولت مرکزی شدند و نه پذیرفتند که به شوروی پناهنده شوند و از این روی مرگ را پذیرا شدند. افراد دسته دوم عمدتا با دولت به تفاهم رسیدند و اماننامه دریافت داشتند و سرنوشت خود را از سرنوشت میرزا جدا کردند. بسیاری از افراد دسته سوم نیز با وساطت و حمایت دولت شوروی به قفقاز گریختند و جان به سلامت در بردند تا ذخیرهای برای مقاصد آینده شورویها باشند.
آیا میان میرزا کوچک خان و سایر مبارزان نظیر شیخ محمد خیابانی و محمد تقیخان پسیان رابطه وجود داشت؟
تا بدانجا که اینجانب آگاهی دارم رابطه مستقمی میان این سه مبارز وجود نداشته است. درحقیقت، بهرغم وجوه اشتراک قابل توجهی که در فرایند و روند هر سه نهضت وجود داشته، اختلاف سلایق و بعضا نگرشهای متفاوت سیاسی سبب شده که کنشهای این سه تن به سوی همگرایی سیر نکند. البته بازه زمانی قیام پسیان به گونهای بود که میتوان گفت زمان و فرصت برقراری رابطه میان او و میرزا مهیا نبود، زیرا او زمانی سر به شورش علیه حکومت مرکزی برنهاد که نهضت جنگل در واپسین ماههای حیات خویش بود.
میرزا و مدرس باهم رابطه داشتند؟
بله ارتباطاتی وجود داشت، اما نباید گمان داشت که میرزا در مشاوره دائم با مدرس بود و در این راه تلاش کرد. ظاهرا رابط و حلقه واسط میان او و میرزا کوچک خان، سیاستمدار سرشناس و خوشنام آن عهد، مستوفیالممالک، بود.
البته حمایتها و پشتیبانیهای مدرس از میرزا کوچک خان کاملا مخفیانه بود و حتی پس از شهادت میرزا نیز او به تقریب هیچگاه حمایت خویش را علنی نکرد. به گمان مدرس تنها یکبار در نطقی در مجلس شورای اعلام کرده بود که کاش در چنین شرایط سختی مردان ایراندوستی، چون میرزا کوچکخان داشتیم.
انتهای پیام/