مردم و سرنوشت یاران امام، دغدغههای اصلی احمدآقا در پایان عمر بود/مواردی هست که دستخط حاج احمد آقاست ولی امضای امام پای آن است
گروه سیاسی- مهدی روزبهانی: 25 اسفند ماه، سالروز درگذشت حاج سید احمد خمینی، فرزند حضرت امام(ره) است. به همین مناسبت به سراغ آیتالله سید محمد موسوی بجنوردی رفتیم و از او درباره یادگار فقید امام و جفاهایی که در حق او رواداشته میشود، پرسیده است.
موسوی بجنوردی که از بیاعتنایی رسانه ملی و دستگاههای فرهنگی نسبت به فرزندان فقید امام خمینی(ره) گلایه دارد، تأکید میکند که مهمترین دغدغههای حاج احمدآقا در سالهای پایانی عمر و در ایام پس از رحلت امام، مردم و سرنوشت یاران امام بوده است.
او با اشاره به توصیههایی که حاج احمد آقا به سید حسن خمینی درباره یاران امام(ره) داشته است، تأکید دارد که ایام غربت امام(ره) زمانی بود که 14 سال در نجف در سختترین شرایط بود. باید ببینیم چه کسانی آن زمان دور و بر امام(ره) بودند و چه کسانی در راه امام(ره) حرکت میکردند. اینها امروز کجا هستند؟
در ادامه گفتوگوی ما را با آیتالله موسوی بجنوردی، عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز و از شاگردان امام خمینی(ره) میخوانید:
اولین بار، کی و کجا با حاج احمد آقا برخورد داشتید و با او از چه طریقی آشنا شدید؟
من ایشان را قبل از اینکه ملبس به لباس روحانیت بشود، در سال 44 که خیلی جوان بود و امام(ره) به تازگی به نجف آمده بودند، در حد سلام و علیک دیدم. سپس در سفر بعدی که به نجف آمد و تازه با خانم فاطمه طباطبایی ازدواج کرده و معمم شده بود، ایشان را دوباره دیدم و بعد از آن بیشتر با هم مأنوس شدیم تا اینکه به ایران بازگشت. باز در سفر دیگری من به همراه حاج مصطفی خمینی به سوریه رفتم تا از آنجا به حج عمره برویم. همزمان با ما حاج احمدآقا هم همراه همسر و پدرخانم خود یعنی آیتالله سلطانی طبطبایی به بیروت به محضر امام(ره) موسی صدر رفتند. امام(ره) موسی صدر، دایی همسر حاج احمد هستند. حاج احمدآقا وقتی فهمید که ما در دمشق هستیم به دیدن ما آمد و وقتی هم متوجه شد که عزم حج عمره داریم با ما همراه شد. از این رو، سه نفری از سوریه به بیروت رفتیم و از آنجا سوار بر هواپیما عازم جده و بعد عمره شدیم. این سفر ما تقریبا 10 روزی طول کشید. ابتدا به مکه مشرف شدیم و عمره مفرده را به جا آوردیم و بعد چند روزی در مدینه بودیم و مجددا به بیروت برگشتیم. تقریبا 20 روز در لبنان ماندیم. دو شب هم در بعلبک که همه ساکنان آن شیعه هستند، بودیم.
از بعلبک به بیروت و به منزل امام(ره) موسی صدر رفتیم. در آنجا شبها به کیفون که منطقه ییلاقی است میرفتیم و به همراه امام(ره) موسی صدر و آیتالله سلطانی به اصطلاح خودمان گعده داشتیم.
یک شب خواب دیدم، گنبد مرقد حضرت امیرالمؤمنین پایین آمده است. به خاطر دارم که خیلی ناراحت شدم. در خواب نگاه کردم و متوجه شدم که گنبد فرو نریخته بلکه طلاهای گنبد فروریخته است. در خواب خوشحال شدم که حداقل گنبد سالم مانده است. صبح که بیدار شدم و نماز خواندم، به ذهنم بود که حادثهای رخ خواهد داد. اول صبح درس داشتم، بعد از اتمام آن اطلاع دادند که حاجآقا مصطفی فوت کرده است. |
در نهایت من و حاج آقا مصطفی مجددا به سوریه رفتیم و بنا شد که به عراق بازگردیم. به خاطر دارم که در آن زمان هم مراسم چهلم دکتر علی شریعتی بود. حاجآقا مصطفی اصرار داشت که زودتر به عراق بازگردد و از آنجا هم که بلیت هواپیما پیدا نشد با یک ماشین که عازم عراق بود و اتفاقا تنها به اندازه یک نفر جا داشت؛ تنها عازم نجف شد. من گفتم که این چه کاری است که با ماشین بروم. هواپیمای ایرفرانس که از پاریس میآید و در دمشق هم به زمین مینشیند. به این ترتیب، بلیت گرفتم و بعد از دو روز بنده هم به بغداد و بعد به نجف رفتم. اما از آنجا که حاج احمد آقا به همراه همسر و پدر همسر خود به بیروت آمده بود در همانجا ماندند و بعد از تقریبا هشت روز به عراق برگشتند.
در این جا یک مسئله را بگویم که یک شب خواب دیدم، گنبد مرقد حضرت امیرالمؤمنین پایین آمده است. به خاطر دارم که خیلی ناراحت شدم. در خواب نگاه کردم و متوجه شدم که گنبد فرو نریخته بلکه طلاهای گنبد فروریخته است. در خواب خوشحال شدم که حداقل گنبد سالم مانده است. صبح که بیدار شدم و نماز خواندم، به ذهنم بود که حادثهای رخ خواهد داد. اول صبح درس داشتم، بعد از اتمام آن اطلاع دادند که حاجآقا مصطفی فوت کرده است. من از شنیدن این خبر دیوانه شدم. چون خیلی ما با هم دوست بودیم. به بیمارستان رفتم. آنجا دیدم که به او نمیخورد که مرده باشد، مثل کسی بود که خوابیده است. به سراغ رئیس بیمارستان دکتر «ایاد علی البیر»، متخصص قلب رفتم. او را کشاندم که بیاید و آقا مصطفی را معاینه کند. آمد نگاه کرد و گفت: سید، یک در میلیارد این فرد حیات ندارد و ایشان فوت کرده است. لکن به شما بگویم که مرگ ایشان بر اثر مسمومیت است چون در پای ایشان چند لکه سیاه پیدا شده بود. گفت من حاضرم کالبدشکافی انجام بدهم و ثابت کنم که ایشان مسموم شده است. ما آن روز خیلی حالت عجیبی داشتیم. امام(ره) تازه فهمیده بود که ایشان فوت کرده است. من هم زنگ زدم به حاج احمدآقا که خدا رحمتش کند و ماجرا را شرح دادم و گفتم که میگویند مسموم شده است و باید کالبدشکافی انجام شود. حاج احمدآقا گفت که صبر کن باید از امام(ره) سؤال کنم. بعد گفت که امام(ره) میگوید نه کالبدشکافی نکنید، فقط هرچه زودتر جنازه را به کربلا ببرید و در آنجا غسل و زیارت بدهید و بعد به نجف بیاورید. جنازه با تقریبا 40 ماشین سواری و طلبهها به کربلا برده شد و در آنجا غسلشان دادند و یک کفنی که روی همه آن قرآن نوشته شده بود فراهم شد و بعد تشییع خیلی مفصلی انجام شد. بعد از زیارت حرم سیدالشهدا(ع) و حرم حضرت عباس(ع) نزدیک مغرب بود که جنازه به نجف آمد.
بعد از این حاج احمدآقا متصدی بیت امام(ره) و تشکیلات انقلاب شد و دیگر همه چیز در دست او بود. این را بگویم که به حق حاج احمد آقا خیلی زیبا توانست نقش خوب و امانتدارانه خود را چه در اداره بیت امام(ره) و چه در اداره انقلابیون و چه در ارتباط گیری بین انقلابیون با امام(ره) ایفا کند. یعنی حاج احمد آقا نقش بسیار بسیار باارزشی داشت.
یک ادعایی که درباره مرحوم حاج احمدآقا مطرح شده و اخیرا نیز آقای سید محمد خامنهای آن را دوباره تکرار کرده، این است که سید احمد خمینی، محدودکننده روابط امام(ره) بوده است و عنوان میکنند که حاج احمدآقا و برخی روحانیان نزدیک به امام(ره)، ایشان را و روابط ایشان را اداره میکردند.
من در محضر خدا شهادت میدهم که احمدآقا در این جریانها خیلی امین بود. ممکن بود خیلی وقتها گفتههای امام(ره) برخلاف عقیده حاج احمدآقا باشد اما هیچوقت به اندازه یک سر سوزن از حرف امام(ره) منحرف نشدند ولو حرف و دستوری برخلاف عقیدهاش بود.
من از خود امام(ره) شنیدم که گفت احمد عادل است و واقعا این را بگویم که ایشان در رساندن اخبار به امام(ره) و نیز رساندن فرمایشها و دستورهای امام(ره) به مسئولان، امین بود و هیچوقت عقیده خود را در این مسائل دخالت نمیداد. در این مسئله من یک در میلیون احتمال خلاف نمیدهم.
نقش حاج احمد آقا دقیقا چه بود؟ فقط منتقل میکردند یا مشورت هم میدادند؟
نه فقط گزارشها را میدادند. من هیچ وقت یادم نمیآید که خودشان به امام(ره) مشورتی داده باشند. ممکن بود مشورتهای دیگران را به امام(ره) منتقل میکرد ولی خودش مطیع بلاکلام امام(ره) بود. اما این را هم بگویم که حاج احمدآقا خود صاحبنظر بود. یک فرد خیلی خوشفکر و خوش اندیشه بود اما اگر امام(ره) مسئلهای را طرح میکرد که با نظر ایشان منطبق بود؛ فبهاالمطلوب؛ اما اگر برخلاف نظر حاج احمدآقا بود، هیچوقت دخالت نمیکرد و عین همان فرمایشها امام(ره) را منتقل میکرد.
بعضا ممکن است فردی در دفتری باشد و خودش هم صاحب نظر باشد و فقط انتقالدهنده صرف نباشد و مشورت داده و اعمال نظر کند؟
من این را به شما بگویم که حاج احمدآقا در این قضیه واقعا مظلوم بود و هست. یک دستهای دشمن بودند، حرفهای ناپسندی میزدند؛ اما این را من در محضر خدا گواهی میدهم که هیچ وقت ایشان برخلاف امام(ره) گزارش نمیداد و فرمایشها امام(ره) را نیز عینا منتقل میکرد. |
نه، حاج احمدآقا انتقالدهنده صرف و امین بود. باید بگویم که واقعا نقش حاج احمدآقا در 10 سال بعد از پیروزی انقلاب، موضوع بسیار مهمی است. احمدآقا هیچوقت نظر خودش را تحمیل نکرد و همیشه نظر امام(ره) را میگفت. عدهای همیشه هستند که تهمت میزنند و این کار را قبلا هم میکردند که ایشان نظرات خودش را دخالت میدهد؛ اما این دروغ محض بوده و هست.
کسانی که این حرفها را مطرح کرده و همچنان هم طرح میکنند واقعا افراد خیرخواهی نبودهاند و نیستند. عدهای اصلا با امام(ره) دشمن بودند. چون به خود امام(ره) نمیتوانند بد بگویند و به ایشان چیزی ببندند، حاج احمد آقا را هدف گرفتهاند. در واقع حاج احمدآقا هدف تیر بلاها شده است. یک عده هم با خود حاج احمدآقا بد بودند و هم با امام(ره) بد بودند.
من از نزدیک میدیدم؛ 10 سال در شورای عالی قضایی بودم؛ هیچوقت حاج احمدآقا در امر قضا دخالت نمیکرد. فقط اگر بود پیغامهای امام(ره) را میرساند یا ما خدمت امام(ره) میرسیدیدم. من در تمام این مدت ندیدم ولو یک مورد که ایشان مطلبی را تحمیل کند یا گزارش امام(ره) را برخلاف بیاورد یا گزارش خلافی به امام(ره) برساند.
من این را به شما بگویم که حاج احمدآقا در این قضیه واقعا مظلوم بود و هست. یک دستهای دشمن بودند، حرفهای ناپسندی میزدند؛ اما این را من در محضر خدا گواهی میدهم که هیچ وقت ایشان برخلاف امام(ره) گزارش نمیداد و فرمایشها امام(ره) را نیز عینا منتقل میکرد.
در موضوعات مختلف، حاج احمدآقا همین که میفهمید نظر امام(ره) چیست، حتی برای نزدیکترین افراد خود هم نظر خود را بیان نمیکرد و به خودش میگفت که من مقلد امام(ره) هستم و هرچه امام(ره) میگوید باید اطاعت کرد و مطیع محض امام(ره) بود. این خیلی کار مشکلی است که کسی خودش صاحب رأی باشد اما رأی دیگری را تعبدا قدر سر سوزنی هم تغییر ندهد. این مجاهده با نفس و کار بسیار دشواری است و خیلی روحیه میخواهد.
یک بحث دیگر، بحث جانشینی بود. نقش حاج احمدآقا در جلسه خبرگان رهبری در 14 خرداد روشن است؛ سؤالی که شاید بتوان مطرح کرد این است که هیچوقت درباره جانشینی احمدآقا صحبتی نشد؟
هیچ. امام(ره) چیزی به عنوان جانشینی نه برای ایشان نه برای کسی مطرح نکردند. عقیده امام(ره) این بود که قانون داریم. مجلس خبرگان هست و مجلس خبرگان تعیین میکند. ببینید امام(ره) را مجلس خبرگان تعیین نکرد؛ از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور مردم یکصدا میگفتند حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله؛ اما بعد از او چه کار باید کرد. خوشبختانه مجلس خبرگان بود و این کار را انجام داد؛ لذا نه حاج احمدآقا دخالت کرد نه کس دیگری. در واقع هر چه مطرح شد پیشنهادهایی بود و در نهایت هم مجلس خبرگان تصمیم گرفت. اصل بر این بود که هر چه مجلس خبرگان بگوید و تعیین کند، همان است. تأکید امام(ره) هم روی همین بود و در نهایت هم مجلس خبرگان، آیتالله خامنهای را انتخاب کرد و تا پایان عمر هم حاج احمدآقا مطیع ایشان بود.
راجع به اواخر عمر امام(ره) حرفهایی گفته میشود مبنی بر اینکه در مواردی، آنچه از اواخر عمر امام(ره) به عنوان مکتوب باقی مانده، انشای امام(ره) و دست خط حاج احمد آقاست. از این منظر، برخی نسبت به این مکتوبات، تشکیک میکنند.
بله. مواردی هست که دست خط سیداحمدآقاست ولی قطعا امام(ره) وقتی مطلبی را میگفتند و حاج احمدآقا مینوشتند، بعد نگاه میکردند و امضای خود امام(ره) پای آنهاست. یک مورد هم من ندیدم که حاج احمد آقا رأی خود را تحمیل کند یا پیام امام(ره) را برعکس منتقل کند. باید بگویم در این قضیه بینظیر بود؛ با اینکه خودش یک آدمی بود که صاحب نظر بود، هیچ وقت با امام(ره) اختلاف نمیکرد و حرفهای امام(ره) را دقیق و درست منتقل میکرد و از طرف دیگر حرفهای مسئولان را به امام(ره) با دقت منتقل انتقال میداد. من خودم شاهدم که ایشان گفت احمد را عادل میدانم. این را بگویم که امام(ره) فردی نبود که بتوانند کلاه سر او بگذارند. کلاه گذاشتن سر امام(ره) خیلی کار مشکلی بود.
در آن ایامی که بین آقای هاشمی و آقای بهشتی از یک سو و بنیصدر از سوی دیگر اختلاف بود، بنیصدر وقتی از بیت امام(ره) بیرون میآمد با خنده مصاحبه میکرد، اما آقای هاشمی کمی با اخم بود و مردم برداشتشان این بود که امام(ره) با بنیصدر است. من به خدمت امام(ره) رسیدم و گفتم که مردم اینگونه برداشت میکنند، گفت میخواهم چیزی به تو بگویم که برای همیشه بدانی، طرف دهانش را که باز میکند من میفهمم که او میخواهد راست بگوید یا دروغ میگوید. من طوری رفتار میکنم که طرف ناراحت نشود. شما مطمئن باشید این یک قدرت الهی بود. من واقعا درباره امام(ره) با تعصب صحبت نمیکنم.
من با خیلی از انسانها نشست و برخاست داشتهام اما انسانی به باهوشی امام(ره) ندیدهام؛ چه در آن سالهایی که در ایران بود و چه در سالهایی که نجف یا پاریس بودیم، خیلی باهوش بودند و فریب دادن ایشان غیرممکن یا خیلی مشکل بود. مطمئن باشید که پیامهای ایشان با صحت میرسید و حاج احمدآقا در این قضیه خیلی دقیق بود. هیچوقت عقیده خود را دخالت نمیداد؛ چه در رساندن پیامهای کتبی و چه در رساندن پیامهای شفاهی.
بحثی مطرح است مبنی بر اینکه راجع به مرحوم آقا سید مصطفی و احمد آقا، به طور کلی خیلی بیمهری میشود و به سالگردهای آنها در رسانهها به ویژه رسانه ملی چندان پرداخته نمیشود. علت چیست؟ حتی در خاطرات بانو ثقفی، همسر امام(ره) هست که با گلایهای به امام(ره) میگفتند که امسال هم گذشت و تلویزیون نامی از مصطفی نبرد. چرا این گونه است؟
باید بر این وضع گریه کرد. اساسا اشکال من فقط به رادیو و تلویزیون نیست؛ بلکه اشکال به وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم نیز وارد است چراکه باید این مسائل در کتابهای درسی ذکر شود. باید گفته شود چه کسانی بودند در ایامی که نام بردن از امام(ره) جرم بود و مجازاتش اعدام اما کنار امام(ره) ایستادند. امثال سعیدیها و غفاریها را در زندان کشتند. حاجآقا مصطفی خمینی خیلی نقش مهمی در انقلاب داشت. او همواره در آن سالهای سخت ترکیه و نجفدر کنار امام(ره) بود، ولی الان نسل جوان ایشان را نمیشناسد با اینکه ایشان یکی از پایههای مهم انقلاب اسلامی است.
حاج احمدآقا هم در تمام این مدت از جمله در جنگ تحمیلی نقش بسیار مهمی در رساندن فرمانهای امام(ره) به فرماندهان جنگ برعهده داشت. بعضی وقتها تا صبح نمیخوابید تا وضع جبهه را به امام(ره) گزارش دهد. الان نسل جوان اینها را نمیشناسند. من این ایراد را به نهادهای فرهنگی وارد میدانیم. چرا از اینها و دیگر شخصیتهای بزرگ از جمله بهشتی و مطهری به درستی یاد نمیکنند؟ اینها افرادی بودند که حق بزرگی بر انقلاب داشتند.
اگر بخواهیم این انقلاب به همین قدرت خود باقی بماند، باید کسانی را که برای این انقلاب فداکاری و جانفشانی کردند، پاس بداریم. الان شما نام برادر من را میشنوید؟ سید کاظم موسوی بجنوردی 14 سال در زندان بود، رئیس حزب ملل اسلامی بود و در دو دادگاه محکوم به اعدام شد. البته چون پدر ما از مراجع تقلید بود، تمام مراجع مداخله کردند و شاه مجبور شد که از او بگذرد والا اعدامش میکردند. الان کف پای او صاف است از بس که کتکش زدند. او هیچ پست دولتی ندارد. مشغول کار فرهنگی است. اما نسل جوان او را نمیشناسد. الان ایشان در مرکز بزرگ دائرة المعارف اسلامی است. امروز نسل جوان ما جمع کثیری از انقلابیون را نمیشناسد. کوتاهی از نهادهای فرهنگی، صدا و سیما، سازمان تبلیغات اسلامی و اینگونه دستگاههاست.
شما در انقلابهای دیگر مشاهده کنید همه کسانی که در پیروزی انقلاب همکاری کردهاند، نامشان ذکر شده است.
در انقلابهای کمونیستی و فرانسه ببینید که شخصیتهای آنها مشخص است. در لندن یک موزهای به نام مادام توسو دایر است که تمام مجسمههای اشخاص مؤثر در تاریخشان در آن ساخته شده است اما ما این کار را انجام ندادهایم. نسل جدید اینها را نمیشناسد، نسلی که بعد از انقلاب آمده است، اینها را نمیشناسد. آنچه در انقلاب و جنگ گذشته و کسانی که فداکاری کردند باید برای نسل جدید گفته شود.
بعد از رحلت امام(ره) گویا حاج احمدآقا خیلی درباره عمر بعد از امام(ره) شکوه میکردند و حتی خواب امام(ره) را دیده بودند. این شکوهها برای چه بوده؟
حاج احمدآقا عاشق امام(ره) بود. عشق را چه معنا میکنید. اینها از فراق امام(ره) بوده است.
حاج احمد آقا، نگرانی نداشتند؟ مهمترین نگرانیها و دغدغههای ایشان بعد از رحلت امام(ره) چه بود؟
ایام غربت امام(ره) زمانی بود که 14 سال در نجف در سختترین شرایط بود. باید ببینیم چه کسانی آن زمان دور و بر امام(ره) بودند و چه کسانی در راه امام(ره) حرکت میکردند. اینها امروز کجا هستند؟ |
حاج احمد آقا یک آدم مردمی بود و همیشه برای مستضعفان دغدغه داشت؛ این سالهای آخر این دغدغه بیشتر بود. اگر میدید به مستضعفان کمتر رسیدگی میشود، نگران میشد و به هم میریخت. به خانواده شهدا خیلی اهمیت میداد. همچنین درباره یاران امام(ره) دغدغه داشت. این دغدغهها را به سیدحسنآقا هم منتقل کرده است. نگران کسانی بود که در اوج مبارزات و تنهاییهای امام(ره) با امام(ره) بودند. ما باید کسانی را که در انقلاب دخالت داشتند بشناسیم. باید رسانهها و مراکز فرهنگی در این باره کار کنند که فرداروز نسل جدید آنها را بشناسند. الان خیلی از بزرگان انقلاب را نسل جدید نمیشناسد. اینها باید در کتابهای تاریخی مکتوب بشود باید تاریخ انقلاب برای همه مقاطع بیان شود افرادی که نقش مهمی در راهپیماییها داشتند. از بازار و روحانیون و مردم و انجمنهای اسلامی، افرادی بودند که در شهرهای مختلف، نهضت را پیش بردند و امروز هم هیچ توقع و انتظاری ندارند. بعد از مبارزات و بعد از پیروزی هم برگشتند سر زندگیشان. انقلاب فقط منحصر به روحانیت نبود و همه طبقات در آن حضور پررنگ داشتند. ما باید این را زنده نگه داریم.
ایام غربت امام(ره) زمانی بود که 14 سال در نجف در سختترین شرایط بود. باید ببینیم چه کسانی آن زمان دور و بر امام(ره) بودند و چه کسانی در راه امام(ره) حرکت میکردند. اینها امروز کجا هستند؟
بنده سالها درس امام(ره) میرفتم. من در حلقه نزدیکترین افراد به امام(ره) بودم و با حاجآقا مصطفی رفیق شبانهروزی بودیم. امروز هم واقعا ما دنبال پست و مقام نیستیم. ما مقام علمی خودمان را داریم و عشقمان هم کار دانشگاهی و علمی است و درس و بحث و کتاب. اصلا خوشی من این است که درس بدهم و معلمی کنم. آن 10 سالی هم که در شورای عالی قضایی بودم، دستور امام(ره) بود که باید بروید قوه قضاییه را چه بکنید و لذا بعد از ارتحال امام(ره)، بنده رفتم سراغ کار اصلی خودم که تدریس بود. هیچوقت هم داعیه پست و مقام نداشتم. خیلیها از انقلابیون اصیل همینطور هستند. ولی گلایه این است که چرا نباید نسل جوان، انقلابیون اصیل را بشناسند. میخواهم بگویم باید اصلیهای دور و بر امام(ره) که خالصانه و مخلصانه و برای خدا کار کردند، به نسل جوان شناسانده شودند و نباید حرمتشان شکسته شود. زمانی بود که واقعا اسم بردن از امام(ره)، جرم بود. باید دید کسانی که در آن ایام در راه امام(ره) بودند، امروز چقدر عزت دارند؟
خود قرآن تأکید دارد که الذین اتبعوه فی ساعه العسره؛ یعنی آنهایی که در زمان سخت از او پیروی کردند، این را خداوند درباره یاران پیغمبر میگوید. این واقعیت است. ببینید اگر بنده روزی که مقام داشته باشم دور و برم بیایند مهم نیست، مهم روزی است که تنها بودم و اسمم را میآوردند و به خاطر اندیشهام به زندان میافتادند و شکنجه میدیدند. آن روزهایی که ساواک نفس طرف را میگرفت اگر میدید که اسم امام(ره) را در مسجد میآورد، آن زمان از روحانی و کسبه و دانشگاهی، کسانی بودند که شجاعانه در این مسیر قدم برمیداشتند. اینها ارزش دارد و باید قدر اینها را دانست. البته این نکته را هم بگویم که اینها برای خدا کار کردند و میدانند که این کارهایشان در کتاب الهی ثبت است. اما نباید آنها را از قطار انقلاب پیاده کرد.
هدف اینها رضای خدا و برپایی دین خدا بود. واقعا کثیری از بازاریها، از دانشگاهیان و روحانیون و طبقات مختلف، هدفشان این بود که انقلاب پیروز شود. عده زیادی از آنها که نقش مهمی در انقلاب داشتند، امروز در گمنامی هستند و گلایهای هم ندارند.
داماد شما، فرزند ارشد حاج احمدآقاست. درباره سیدحسن خمینی بگویید و ماجرای ازدواجشان با دختر شما؟
یک شب به خاطر دارم که نزدیک ساعت 11 شب، وقتی در حال مطالعه بودم حاج احمدآقا تنها به منزل ما آمد و نیم ساعت نشست و بعد رفت. خانم طباطبایی بعدا گفت که آمده بود برای خواستگاری و خجالت کشید که مطرح کند. من گفتم که حاج حسنآقا نور چشم بنده است و من مثل قلب خودم دوستش دارم اما من آدم دموکراتی هستم و باید دخترم قبول کند؛ گفتم که فردا شب، نیمساعت زودتر برای درس بیاید که با دخترم صحبت کنند. |
اول بگویم که من سیدحسنآقا را خیلی دوست دارم. حسن آقا قلب من است و به اندازه قلبم دوستش دارم.
اما درباره ماجرای این وصلت؛ حاج حسنآقا بعد از نماز مغرب و عشا در درس من شرکت میکرد. یک روز خانم فاطمه طباطبایی با برادش مرحوم آقا صادق طباطبایی به منزل ما آمدند و گفتند که حاج احمدآقا خیلی میل داشت سیدحسن با دختر شما وصلت کند و این را مکرر به من میگفت.
یک شب به خاطر دارم که نزدیک ساعت 11 شب، وقتی در حال مطالعه بودم حاج احمدآقا تنها به منزل ما آمد و نیم ساعت نشست و بعد رفت. خانم طباطبایی بعدا گفت که آمده بود برای خواستگاری و خجالت کشید که مطرح کند. من گفتم که حاج حسنآقا نور چشم بنده است و من مثل قلب خودم دوستش دارم اما من آدم دموکراتی هستم و باید دخترم قبول کند؛ گفتم که فردا شب، نیمساعت زودتر برای درس بیاید که با دخترم صحبت کنند.
وقتی سید حسن آقا آمد، دختر من شربت پرتقال آورد و من آنها را تنها گذاشتم. بعد از 45 دقیقه حاج حسنآقا آمد پایین و مثل اینکه در حوض رفته باشد خیس عرق بود. من پرسیدم که چرا اینجوری شدی؟ گفت برای اولین بار است که من با زن نامحرم تنها نشستم و صحبت کردم. بعد پرسیدم که در نهایت نتیجه چه شد؟ گفت که توافق کردیم و دخترم هم گفت که ما توافق کردیم. در نهایت بعد از چند روز در حرم امام(ره) من به همراه آیتالله سلطانی و دیگر همراهان حاضر شدیم و خواص آمده بودند و من خطبه عقد را خواندم. من آن موقع دیدم که یک عدهای در آن مراسم که از سران سپاه بودند گریه میکردند چراکه جای حاج احمدآقا را خالی میدیدند.
جشنی نداشتند؟
نه اصلا. بعد از آن، مجلس عروسی گرفته نشد و الان هم دو پسر و دو دختر دارند به نامهای احمد، نرگس، فرشته و هادی.
درباره مراتب علمی سیدحسنآقا، نظر شما چیست؟
من سیدحسنآقا را مجتهد میدانم و آیتالله است. الان وقتی در قم درس خارج میگوید قریب به 300 نفر شاگرد دارد. ایشان خوب درس خوانده است هم در فقه و اصول و هم در ادبیات و فلسفه؛ اینها امهاتی است بریای کسی که میخواهد مجتهد شود. به علاوه اینکه سیدحسن، به فلسفه غرب هم آشنایی دارد و فلسفه دکارت و کانت و این قبیل مسائل را کاملا خوانده و تسلط دارد. همچنین به دو زبان عربی و انگلیسی مسلط است و ماشاءالله بسیار بااستعداد است. سید حسن به نظر من یک فقیه و فیلسوف است که به حرفهای روز هم خوب مسلط است.
از نظر فراست سیاسی، به نظر ایشان خیلی شبیه پدربزرگ هستند؟
از نظر فراست سیاسی هم باید بگویم که عین خود امام(ره) است و سریع مطلب را میگیرد. به عقیده من این لطف الهی است چراکه سیدحسنآقا باید بتواند راه امام(ره) و اندیشه امام(ره) را بیان کند. البته الان هم که درس میدهد آرای فقهی و اصولی امام(ره) را بیان میکند و در واقع به پیغامبر اندیشه و افکار امام(ره) تبدیل شده است.
انتهای پیام/