تصویر/ بازیگر مجرد ایرانی که مادر شدن را تجربه کرد
آرزو افشار یکی از چهرههای هنری است که توانسته به کمک این قانون مادری خوشحال و مجرد باشد.
او از سال 72 بازیگری و فعالیت در عرصه تئاتر، تلویزیون و سینما را آغاز کرده و در سالهای اخیر بسیاری از مردم نقشآفرینی او را در سریال آوای باران به خاطر دارند و بازی کوتاه اما درخشان او در نقش شایسته در سریال «همهچیز آنجاست» فراموشنشدنی است. این روزها آرزو به عنوان مدرس رشته بازیگری در دانشگاه مشغول به کار است و با دختر نازنینی که بهتازگی به فرزندی پذیرفته است، روزهایی سرشار از مادرانههای شاد را سپری میکند. درواقع او اولین بانویی است که به کمک قانون اعطای حضانت به دختران بالای سی و پنج سال توانسته کودکی را به سرپرستی قبول کند. همراه او و دخترش شدم تا بیشتر درباره سبک تازه زندگیشان گفتوگو کنیم.
در مدرسه بازیگوش بودم
متولد تهران هستم. در خردسالی کودک مظلومی بودم که این مظلومیت در عکسهای آن دوران به خوبی مشهود است ولی با ورود به دبستان چهره دیگری از من دیده شد. بسیار بازیگوش و پرجنب و جوش شدم؛ البته این شیطنت من محدود به زمان حضور در مدرسه بود و در منزل همچنان دختری ساکت و آدابدان بودم. در راه بازگشت از مدرسه با همکلاسیهایم سر و صدا راه میانداختیم و زنگ درها را میزدیم. همکلاسیهای زرنگ و مودبم را اذیت میکردم و مدافع سرسخت فوتبال بودم که در آن زمان خیلی جلب توجه میکرد. علاقهای به درس خواندن نداشتم اما همیشه در دل رویای پزشک شدن را میپروراندم و البته این اتفاق آرزوی همیشگی مادرم نیز بود.
کلا یک جا نشستن برایم سخت بود. همه اینها باعث میشد تا پایان دوران تحصیلاتم، هرگاه در مدرسه هر خرابکاری اتفاق بیفتد ابتدا نام من آورده شود؛ حتی اگر من هیچ نقشی در آن اتفاق نداشتم و بعد مادرم برای شفاعت یا توضیح دادن به مدرسه دعوت میشد. مادرم که همیشه چهره آرام مرا در منزل به یاد داشت، ابتدا متعجب میشد و در اولین واکنش میگفت: «محاله آرزو این کار رو کرده باشه!» مادرم برای تخلیه انرژیام، مرا در کلاسهای ورزشی چون ژیمناستیک و بسکتبال ثبت نام کرد و این تنها فعالیتی بود که به آن علاقهمند بودم.
با کمند امیرسلیمانی به یک مدرسه میرفتیم
در شیفت صبح مدرسهای که من درس میخواندم کمند امیرسلیمانی تحصیل میکرد. از همان زمان دبستان، دیدن محبوبیت او بین مردم و هممدرسهایها برایم جذاب بود. دوران راهنمایی به فریماه فرجامی علاقهمند شدم. سینما رفتن را دوست داشتم و هر ماه از مادرم قول میگرفتم که دختر خوبی باشم و او هم به عنوان جایزه مرا به سینما ببرد. مادرم با وجود اینکه علاقهای به این حوزه نداشت با من همراه میشد و فیلمهایی چون هامون، نرگس، هنرپیشه و. . . را چند سئانس با من تماشا میکرد و دو بار هم صفهای طولانی جشنواره را به خاطر من تحمل کرد. از مادرم واقعا ممنونم. از همان زمان علاقه من به بازیگری پررنگ و پررنگتر میشد و البته علاقهام به فوتبال و بهخصوص بازیهای جامجهانی و طرفداری از تیم ایتالیا به قوت خود باقی بود.
وقتی واقعیت را فهمیدم
شروع جدی این حرفه برای من با ثبتنام در کلاس بازیگری و بازی در یک تئاتر دانشجویی شروع شد. وقتی با معدل پایین در رشته تجربی دیپلم گرفتم، همزمان در کنکور هنر و تجربی شرکت کردم و در رشته مامایی و تئاتر پذیرفته شدم که البته من تحصیل در رشته نمایش را انتخاب کردم و برخلاف انتظار همه بهزودی دانشجوی ممتازی شدم. سپس تحصیلاتم را در مقطع کارشناسیارشد ادامه دادم و بلافاصله مدرس دانشگاه و مولف در این رشته شدم که تاکنون نیز ادامه دارد و بازیگری را هم کم و بیش دنبال میکنم. همیشه زندگی قهرمانان ورزشی و بازیگران و هنرمندانی که زندگی سختی داشتند، برایم جالب بود. افرادی چون تام کروز، باجو و. . . در زندگی با وجود موانع فراوان همیشه پرتلاش ظاهر شدهاند. خیلی دیر متوجه شدم یک فرزندخوانده هستم و میتوانم بگویم این تنها وقتی بود که چندین سال، زمان را برایم متوقف کرد. از کار و ادامه تحصیلم دست کشیدم و خیلی به من سخت گذشت. بالاخره با این مساله کنار آمدم. از همان زمان کودکان بیسرپرست و بدسرپرست دغدغه جدی زندگی من شدند.
قدردان زحمات مادر خواندهام هستم
من در برقراری ارتباط با شاگردانم در دانشگاه بسیار موفق بوده و هستم و تمامی آنها خانواده بزرگ مرا تشکیل میدهند و عزیزان من هستند. بعد از آگاهی از مساله فرزندخواندگیام، تصمیم گرفتم برای کودکان بیسرپرستی که از جنس خودم هستند، مفید بوده و جزیی از این خانواده باشم. بعد از بازی در سریال آوای باران و شناخته شدنم به عنوان یک بازیگر، در سختترین شرایط زندگیام، تصمیم گرفتم صادقانه مساله فرزندخوانده بودن خودم را در جامعه عنوان کنم؛ چرا که بعضی از رازپوشیها و کتمان کردنها آزارم میداد. به نظر من پدر و مادرها بزرگترین لطف خدا برای ما هستند و همه ما بالاخره این نعمات را دیر یا زود از دست میدهیم. اگر خداوند مقدر فرماید این اتفاق زودهنگام برای ما رخ دهد، باید تسلیم اراده او باشیم و این افراد حق با عزت و بدون ترحم زندگی کردن را دارند و میتوانند با کمی توجه به انسانهای بزرگی تبدیل شوند و ما نباید برای اینکه محروم از این دو نعمت ارزشمند بودهایم، شرمنده باشیم.
من همیشه قدردان زحمات مادرخواندهام هستم که برایم عزیزتر از تمام مادران دنیا بود. ما سالهای زیادی را در کنار هم خوش بودیم و با همه وجود دوستشان داشتم. در مسیر زندگیام از اساتید عزیزم آقایان امین تارخ و امیر دژاکام، علی پویان و خانم کابلی بسیار سپاسگزارم که هر کدام فصل جدیدی را برای رسیدن به موفقیت برایم باز کردند.
آشنایی با پارمیدا
تابستان دو سال گذشته در تئاتر شهر چند نفر از مدیران بهزیستی به تماشای تئاتر آمده بودند. از فرصت استفاده و علاقه خودم را به همکاری با سازمان اعلام کردم. توسط دکتر نصیری به شیرخوارگاه آمنه معرفی شدم و شروع به آموزش تئاتر به کودکان کردم. در تاریخ شش شهریور سال 92 در جشن ماهانه شیرخوارگاه، دختری چند ماهه را دیدم که شباهت فوقالعادهای به عکسهای دوران نوزادی من داشت. حس عجیبی در قلبم متولد شد. با همه وجودم عشق را تجربه کردم. بعد از چند ماه عضو داوطلب شیرخوارگاه شدم و در حال حاضر از فعالان بهزیستی به شمار میروم و امیدوارم علاوه بر نگهداری این عزیزان، بتوانم فعالیتهای فرهنگی و هنری گستردهتری را برایشان انجام دهم.
من و پارمیدا ماهها و فصلها را در شیرخوارگاه در کنار هم گذراندیم و هر روز به هم وابستهتر میشدیم. من به دلیل مشکلاتی که داشتم، باوجود میل باطنیام موفق به ازدواج نشدم اما خیلی دوست داشتم مادر شوم و البته بعد از دانستن راز زندگیام دوست داشتم فرزندی را پذیرا شوم. با دکتر منتظر شبر، رئیس شعبه خانواده بهزیستی موضوع را مطرح کردم و از طریق ایشان فهمیدم قانونی برای بانوان بالای 35 سال تصویب شده است. من پیگیر این مساله شدم و آنقدر پافشاری کردم که سعادت داشتن دختر نازنینم، پارمیدا، بعد از 16 ماه تلاش پیدرپی نصیبم شد. پارمیدا در حال حاضر دو سال و نیم دارد و سه ماه است که ما با هم زیر یک سقف زندگی میکنیم. دختری که بیاندازه بازیگوش و شیرین است.
در ابتدای راه، رئیس محترم سازمان بهزیستی، دکتر بندپی با توجه به شرایط خودم و نیز واجد شرایط بودنم دستورات لازم را صادر کرد و رئیس محترم استان تهران، دکتر دلبری عزیز هم بسیار تلاش کرد تا این قانون به مرحله اجرا درآید. همچنین مدیران محترم بهزیستی دکتر غفاری، دکتر الوند و دکتر میرشاه ولد از حامیان این مهم بودند. ولی کار ما سخت بود چون اولینبار بود این اتفاق میافتاد و گاهی سلیقهها مانع اجرا شدن قانون میشد. به هر حال من این روزها خیلی خوشحالم و امیدوارم لیاقت داشتن این فرشته خدا را داشته باشم.
آرزوهای من برای دخترم
دوست دارم دخترم بازیگر شود. بهتازگی او یک قسمت از سریال نوروزی شبکه نسیم را همراه خودم بازی کرده است ولی در نهایت آرزویی را که در کودکیهایم برای آینده خود داشتم برای او دارم و دلم میخواهد یک پزشک متخصص شود. در نهایت دوست دارم به هر آنچه آرزو دارد، برسد و همیشه او را حمایت خواهم کرد. سعی میکنم او را طوری تربیت کنم که همواره حامی و مشوق کودکان بیسرپرست باشد.
پارمیدا از ابتدا آگاه است که یک فرزندخوانده است و من دوست دارم که همیشه با عزت در کنار هم زندگی کنیم. او برایم عزیزتر از تمام فرزندان عالم است و خدا را به خاطر داشتن او سپاس میگویم و ممنون از تمام عزیزانی هستم که به ما در تشکیل این خانواده یک نفر و نصفی کمک کردند. من و پارمیدا در آغاز هر هفته برایشان دعاهای زیبا کرده، این دعاها را روانه زندگیشان میکنیم.
« باید تاکید کنم علاوه بر دخترم که زندگی من است و آشنایی با او را مدیون شیرخوارگاه آمنه هستم، در این مکان مقدس با بانویی به نام شمسی خزرلو آشنا شدم که از مربیان دلسوز این مجموعه است و برای من مادری کرد.»
تک والدی برای همیشه؟
با وجود اینکه از قانون زنان مجرد برای سرپرستی طفل استفاده کردم اما هرگز نمیخواهم تا پایان عمر این قانون شامل حال من و فرزندم شود. از آنجا که خودم با همه وجود درد نداشتن پدر را تجربه کردهام، امیدوارم در آینده، اگر مقدر باشد، پدری وارد زندگی دخترم شود که لیاقت داشتن این فرشته را داشته باشد و اگر هم این اتفاق نیفتد، با تمام وجود هر آنچه در توانم هست را برای خوشبختی دخترم به کار میگیرم. با همه وجود امیدوارم خداوند همانطور که ما را برای هم خواست، در آینده نیز بهترینها را برایمان بخواهد و دخترم صالح و سالم رشد کند.
برنامه آینده
مادر بودن بزرگترین و ارزشمندترین تجربه زندگی است. برای من که دست تنها هستم، این مساله کمی مشکل و البته بسیار شیرین است و امیدوارم به لطف خدا در این امر بهترین باشم و دخترم را به خوبی تربیت کنم تا در آینده باعث افتخار من و کشورش شود. میخواهم فعالیت در عرصه بازیگری و نیز تدریس در دانشگاه را همچنان ادامه دهم و با فصل جدیدی که در زندگیام آغاز شده است سعی میکنم بهتر و مهربانتر باشم.
انتهای پیام/