دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
در مسیر عشق...

چرا حضرت زینب (س) گفت چیزی جز زیبایی در عاشورا ندیدم

چرا حضرت زینب (س) گفت چیزی جز زیبایی در عاشورا ندیدم
یک کارشناس دینی گفت:‌ اینکه حضرت زینب (س) می‌‌فرمایند «جز زیبایی ندیدم»، برای این است که کاروان امام حسین (ع) برای شهادت در راه خدا و تقدیم جانشان حتی با وجود تشنگی زیاد و تحمل مصائب، حاضر بودند بر دیگری سبقت بگیرند و زودتر به میدان بروند تا به فیض شهادت نائل بیایند.
کد خبر : 859330

خبرگزاری آنا ـ گروه دین و آیین: کربلا با آن همه عظمتش روی زنانه‌ای هم دارد؛ نمایی از حضور سراسر احساس و شور یک بانو از خاندان اهل بیت (ع) که با بهترین عملکرد در اوج مصیبت‌ها توانست پیام‌رسان اتفاق عظیم دشت کربلا باشد. سخن از زینب کبری (س) است که همدوش با امام زمانش که برادر عزیزتر از جانش بود، قدم در راهی گذاشت تا اوج زیبایی‌های عالم را به تصویر بکشد، برای شناخت این بانوی اول کربلا با حجت‌الاسلام «مهدی پایداری» از کارشناسان دینی و دانش آموخته حوزه علمیه مروی  گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانیم:

همراهی 2 فرزند حضرت زینب (س) برای یاری امام حسین (ع)

آیا خانواده حضرت زینب (س) با ایشان در کربلا حضور داشتند؟

در بعضی از کتب تاریخی برای حضرت زینب (س) چهار فرزند پسر به نام‌‌های علی، عباس، عون و محمد و همچنین یک دختر به نام ام‌کلثوم دانسته‌اند، که از این‌ها دو فرزند به نام عون و محمد در کربلا حضور داشتند، حضور عون و محمد در کربلا به این نحو بود که عبدالله بن جعفر طیار همسر حضرت زینب (س) به امام حسین (ع) نامه‌ای می‌نویسد، در یک مکانی همدیگر را زیارت می‌کنند، در مقام نصیحت می‌آید که مذمت کوفیان را انجام می‌دهد و می‌گوید کوفیان وفا ندارند، به هر ترتیب پس از اینکه می‌بیند امام حسین (ع) نسبت به این قضیه مصر هستند که حتماً به سمت کوفه بروند، عون و محمد را همراه مادرشان حضرت زینب (س) به کربلا راهی می‌کنند و از دو فرزندشان می‌خواهند که در این مسیر امام حسین (ع) را یاری کنند.

حضرت زینب (س) با این شیوه توانست فرزندانش را به میدان رزم بفرستد

چگونه در روز عاشورا، حضرت زینب (س) فرزندانشان را راهی میدان رزم کردند؟

در روز عاشورا حضرت زینب (س) این دو فرزند خود را خدمت برادر خودشان امام حسین (ع) می‌فرستند که آماده نبرد شوند و در رکاب امام حسین (ع) به جنگ با دشمن بروند، امام حسین (ع) خواهرزاده‌هایش را چند بار از نبرد بر حذر می‌دارد و می‌فرماید: شما امانت هستید، برگردید، روی نگاه کردن به خواهرم را ندارم، اگر شما شهید شوید، من بسیار خجل می‌شوم، وقتی بر می‌گردند، حضرت زینب (س) که از علاقه خاص امام حسین (ع) به حضرت زهرا (س) با خبر بودند، به این دو آقازاده این روش را یاد می‌‌دهند که بروند و امام حسین (ع) را به مادرشان فاطمه زهرا (س) قسم دهند تا به آن‌ها اذن میدان دهد.

در مقاتل و مصائب اهل بیت (ع) است که حضرت زینب (س) هر که از بنی‌هاشم شهید می‌‌شدند، همراه امام حسین (ع) می‌آمدند و این شهیدان را بر می‌گرداندند، بالای سر این شهیدان حاضر می‌شدند، تنها جایی که بالای سر شهدا حاضر نشدند. بالای سر عون و محمد بوده است. وقتی از حضرت (س) پرسیده می‌شود که چرا بالای سر این دو فرزندتان هنگام شهادت حاضر نشدید؟ این مطلب را بیان می‌کنند که می‌ترسیدم برادرم حسین (ع) خجالت بکشد، از این جهت من بالای سر این دو فرزند حاضر نشدم.

در همان ساعت اولیه عمرش طاقت دوری از برادرش را نداشت

چرا این همه علاقه میان امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) وجود داشت؟

حضرت زینب (س) علاقه خاصی به امام حسین (ع) داشتند که این در روایات بسیاری نقل شده است که وقتی حضرت زینب (س) به دنیا آمدند، به آغوش پیامبر (ص) و آغوش پدرشان و امام حسن (ع) رفتند و همچنان ناله می‌‌زدند، گریه می‌کردند تا اینکه او را به آغوش امام حسین (ع) دادند و این گریه بند آمد و آرام شدند. در واقع از همان دورانی که حضرت (س) به دنیا آمدند علاقه‌‌شان به امام حسین (ع) را نشان دادند. در اینجا پیامبر (ص) ماجرای روز عاشورا و شهادت امام حسین (ع) و اسیری حضرت زینب (س) را بیان می‌کنند. پس این علاقه از همان کودکی بین امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) وجود داشته، به شکلی که همواره حضرت زینب (س) به رخسار زیبای امام حسین (ع) نظاره می‌کردند، یعنی قبل از اینکه می‌خواستند اقامه نماز را بگویند، حتماً نگاهی به رخسار اباعبدالله (ع) می‌‌کردند، زیرا یک انس و الفت خاصی بین ایشان برقرار بود.

تعجب حضرت زهرا(س) از علاقه بیش از حد حضرت زینب(س) به امام حسین(ع)

به گونه‌ای که مورد تعجب حضرت زهرا (س) شد و این مسأله را به پدرشان در میان گذاشتند که دخترم زینب (س)، بدون دیدار حسین (ع) آرام و قرار ندارد، وقتی برادرش حسین (ع) را نبیند آرام نمی‌شود و همین که این دیدارها تازه می‌شود و برادرش حسین (ع) را ملاحظه می‌کند، تازه به یک آرامش و یک قراری می‌‌رسد، پیامبر (ص) در اینجا اشک از دیدگانشان جاری می‌شود و به حضرت زهرا (س) می‌فرمایند: این دختر همراه حسین (ع) به کربلا می‌رود، در رنج‌ها و سختی‌ها و مصائب به امام حسین (ع) همواره شریک است.

درجه محبت حضرت زینب (س) به امام حسین (ع) به شکلی بود که هر روز چند بار همدیگر را می‌دیدند و این دیدار باید تازه می‌شد و بسیار علاقه خاص و ویژه‌ای بین این‌ها برقرار بوده است، این مطالب در خصائص زینبیه آمده و علامه جزائری نقل کرده است که حضرت زینب (س) در شیرخوارگی وقتی در گهواره بودند، وقتی امام حسین (ع) از نظرش غایب می شد، شروع به گریه می‌‌کردند و بی‌‌قرار می‌شدند. میان این برادر و خواهر احترام خاصی برقرار بود، به نوعی که وقتی حضرت زینب (س) وارد مجلس می‌شدند و امام حسین (ع) آنجا بودند، امام حسین (ع) از جا بلند می‌شدند و ایشان را در جای خودشان می‌نشاندند و به ایشان احترام می‌کردند.

این علاقه بعد از شهادت حضرت فاطمه (س) خیلی بیشتر به قولی نمایان شد و این برادر و خواهر بیشتر در کنار هم بودند، با آن مصائبی که برای مادرشان به وجود آمده بود، همدم همدیگر بودند و خودشان را به آرامش دعوت می‌کردند و این محبت همچنان پابرجا بود و طی زمان پیش رفت تا وقتی که حضرت زینب (س) می‌خواستند ازدواج کنند، وقتی عبدالله بن جعفر به خواستگاری ایشان آمد، امیرالمؤمنین (ع) چند شرط گذاشتند، یکی اینکه هر وقت امام حسین (ع) قصد سفر داشت، حضرت زینب (س) ایشان را همراهی کنند. خب! یکی از شرط‌های ضمن عقد این بود که عبدالله بن جعفر از همراهی حضرت زینب (س) با امام حسین (ع) ممانعت به وجود نیاورد.

راز مقاومت حضرت زینب (س) در مصائب روز عاشورا

حضرت زینب (س) با دیدن آن همه مصیبت‌ها، چگونه توانست سرپا بماند؟

حضرت زینب (س) بعد از جریان رحلت پیامبر اکرم (ص)، تقریباً به نحوی مقدمات آمادگی و دست و پنجه نرم کردن با این مصیبت‌ها را شروع کرد و پس از رحلت آقا رسول الله (ص) داستانی که برای منزل امیرالمومنین (ع) پیش آوردند، آتش زدن درب منزل و به قولی بستن دستان امیرالمؤمنین (ع) و به مسجد بردن ایشان و اذیت و آزارهایی که برای خانم فاطمه زهرا (س) ایجاد کردند، این‌ها جلوی چشم خانم حضرت زینب (س) بود و به نوعی تمرینی بر مصائب کربلا داشت. پس از آن مصائبی که بر امیرالمؤمنین (ع) ایجاد شد و در جریانی که پس از خلافت حضرت (ع) ایجاد شد، که چقدر امام علی (ع) را اذیت کردند، این‌ها همه در جلوی چشم‌های حضرت زینب (س) به نوعی مرور می‌شد که تمرینی برای مصائب کربلا برد، پشت کردن مردم به امام حسن (ع) و پذیرفتن اجباری صلح توسط امام حسن (ع) و اینکه حضرت (ع) را مسلمان‌های آن زمان مورد اذیت قرار دادند و به ایشان زهر خوراندند. همه این‌ها مقدماتی برای سختی‌‌ها و مصائب کربلا بود که حضرت زینب (س) آمادگی برای این قضیه پیدا کردند.

اما در شب عاشورا وقتی حضرت زینب (س) وقتی از کنار خیمه‌ها دید که برادرشان امام حسین (ع) اشعاری را در مذمت دنیا می‌‌خوانند، وقتی این اشعار را شنید وارد خیمه شد، خدمت امام حسین (ع) نشست و گفتند: برادرم این اشعاری که درباره بی‌‌وفایی دنیا می‌خوانی، بسیار من را آزار می‌دهد و از رقت قلبی که داشت، شروع به ابراز ناراحتی کردند و گفتند: ای کاش مرگ من فرا می‌‌رسید، کاش امروز کنارمان مادرم فاطمه بود، پدرم علی بود، برادرم حسن بود و این‌ها می‌توانستند مرا تسلی دهند که شما اینطور تنها نباشید و این اشعار را به زبان جاری نکنید.

امام حسین (ع) وقتی آثار بیتابی را در خواهرشان می‌بینند، می‌فرمایند: خواهرم شیطان صبرت را از تو نگیرد و چشمان حضرت زینب (س) پر از اشک می‌‌شود، اینجا بسیار ناراحت می‌شوند و می‌فرمایند: وای بر من! آیا می‌خواهند تو را از من بگیرند؟ آیا می‌خواهند برادرم را از من بگیرند؟ در این هنگام اشک از چشمانشان جاری می‌‌شود و به صورت خود می‌‌زنند و گریبان چاک می‌‌دهند، به نحوی که بیهوش می‌شوند، امام حسین (ع) آب به صورت ایشان می‌‌زنند. وقتی حضرت زینب (س) به هوش می‌آیند، امام حسین (ع) می‌فرمایند: خواهرم صبر کن، من شما را توصیه به صبر می‌‌کنم و متکی به تسلیت خداوند باش، بدان که اهل زمین همه از بین خواهند رفت، اهل آسمان‌ها از بین می‌‌روند و همه‌‌شان محکوم به هلاک و فنا هستند، تنها چیزی که می‌‌ماند خدا است و به خاطر خدا صبر کن و بدان جدمان رسول الله، از همه ما بهتر بود، از دنیا رفت، پدرم امیرالمومنین علی (ع) از همه ما بهتر بود، ایشان را شهید کردند، مادرمان فاطمه زهرا (س) را همچنین، برادرم از من بهتر بود، ایشان را هم شهید کردند.

با این سخنان امام حسین (ع)، حضرت زینب (س) دلداری دادند و ایشان را سوگند دادند که به هیچ وجه این سوگند را نشکنند و هیچگاه به خاطر ایشان گریبان چاک ندهند و به قولی سیلی به صورت نزنند و وقتی امام حسین (ع) از دنیا رفتند و شهید شدند، هرگز بیتابی نکنند. تنها چیزی که امام حسین (ع) به واسطه سوگند از ایشان خواست، این بود که کاری نکنند که اهل بیت پیامبر ناراحت شوند بلکه با صبرشان به این‌ها عزت دهد و خدایی نکرده کسی از اشک، ناراحتی و سوز دل آن‌ها سوء استفاده کند.

چرا گفت چیزی جز زیبایی در عاشورا ندیدم؟!

وقتی در مجلس یزید خطاب به حضرت زینب (س) گفت: دیدی خدا با شما چه کرد؟ در این هنگام که با شروع خطابه حضرت زینب (س) انگار امیرالمؤمنین (ع) است که خطابه می‌کنند، خطاب به یزید فرمود:‌ ملعون! خدا با ما این کار را نکرد، تو با ما این کار را کردی، تو اهل بیت رسول الله (ص) را اسیر کردی و فرزندان پیامبر (ص) را شهید کردی و می‌فرمایند: «ما رایت الا جمیلا»، این جمله را یک کسی که در اوج عرفان، سیر و سلوک باشد می‌‌تواند بگوید، کسی که همه چیز را، همه دیدگاه را، همه مادیات را در عالم ماده فنا به سوی خدا می‌بینید می تواند اینطور بگوید.

می‌گوید: برادرم شهید شد، فرزندانم شهید شدند، خانواده‌ام شهید شدند، اینکه ما و کودکان اسیر شدیم فقط برای رضای خدا است، فقط برای اینکه دین خدا پابرجا بماند. وقتی جلوی خیمه بنی‌‌هاشم می‌‌رفتند می‌دیدند صدا از خیمه بنی‌هاشم می‌آید که فردا که روز عاشورا است، ما باید از بقیه سبقت بگیریم، زودتر وارد میدان شویم که اطرافیان نگویند که بنی‌هاشم این‌ها را آورند که شهید شوند و خودشان باقی بمانند، اما وقتی کنار خیمه صحابه می‌رفتند، می‌دیدند که صحابه می‌گفتند تا ما هستیم نباید بگذاریم یکی از بنی‌هاشم به میدان برود و با خودشان قسم یاد می‌کنند که قبل از اینکه این‌ها شهید شوند، هیچ یک از بنی‌هاشم نباید به میدان برود، چرا که بنی‌هاشم خاندان رسالت هستند و از جهت مقام و منزلت نزد خداوند جایگاه ویژه‌ای دارند.

اینکه حضرت زینب (س) درباره عاشورا می‌‌فرمایند: من جز زیبایی ندیدم، برای این است که کاروان امام حسین (ع) برای شهادت در راه خدا و تقدیم جانشان حتی با وجود تشنگی زیاد و تحمل مصائب زیاد، حاضر بودند بر دیگری سبقت بگیرند و زودتر به میدان بروند تا به فیض شهادت نائل بیایند.

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب