دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
21 بهمن 1401 - 11:39
انتخاب عروس به روش رضاشاه؛

رضاشاه تولد اولین فرزند دختر را بدشگون می‌دانست

رضاشاه تولد اولین فرزند دختر را بدشگون می‌دانست
رضا شاه در اندیشه‌ یک ازدواج سیاسی برای ولیعهد بود. او فوزیه دختر خاندان سلطنتی مصر را در نظر گرفت و تا زمانی که موافقت خانواده سلطنتی مصر با این ازدواج جلب نشده بود، محمدرضا از تصمیم پدر خبر نداشت.
کد خبر : 831256

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری آنا، براساس منابع تاریخی، محمدرضا پهلوی فردی بوالهوس بود که از همان سال‌های سفر به خارج از کشور برای ادامه تحصیل، روابط خود با زنان را برقرار نمود و در این نوع رابطه از هیچ نوع زنی غافل نمی شد؛ از خدمتکار گرفته تا هنرپیشه سینما. گزارش‌هایی از این عملکرد ولیعهد به رضاشاه می‌رسد و وی تصمیم می‌گیرد علاوه بر بازگرداندن ولیعهد به کشور، به فکر ازدواج محمدرضا بیفتد.

**تصمیم رضاه شاه برای ازدواج ولیعهد

در سال ۱۳۱۵ درست سه هفته مانده به امتحانات، رضا شاه دستور بازگشت محمدرضا به کشور را صادر کرد که عده‌ای این دستور رضاشاه را ناشی از گزارش هوس‌بازی و روابط آزادانه محمدرضا در سوئیس می‌دانند. 

ولیعهد بلافاصله بعد از امتحانات به ایران بازگشت و در سال ۱۳۱۵ وارد دربار و سپس دانشکده افسری ارتش شد. او پس از دو سال تحصیل به درجه ستوان‌دومی فارغ‌التحصیل شد. او پس از فارغ‌التحصیلی به عنوان بازرس در ارتش شاهنشاهی مشغول خدمت شد و از آن پس تحت برنامه‌ای منظم قرار گرفت. هدف رضاشاه از این مسأله این بود که ولیعهد را از تربیت بدی که در اروپا یافته بود، رها ببخشد. اما محمدرضا در تهران هم پس از کارهای روزانه به مهمانی با زنان و دختران می‌پرداخت. بنابراین رضاشاه به فکر ازدواج ولیعهد افتاد.

رضا شاه در اندیشه‌ی یک ازدواج سیاسی بود که پیوندهای خود را با یک خانواده سلطنتی محکم سازد و جای پای خود را در منطقه محکم بسازد. بالاخره فوزیه دختر زیبا از خاندان سلطنتی مصر در نظر گرفته شد.

**رضاشاه عکس فوزیه را نشان ولیعهد داد و گفت: این همسر توست!

تا زمانی که موافقت خانواده سلطنتی مصر با این ازدواج جلب نشده بود، محمدرضا از تصمیم پدر خبر نداشت، و وقتی که موافقت دربار مصر با این ازدواج جلب شد، رضا شاه عکس فوزیه را به ولیعهد نشان داد و گفت: «این همسر آینده توست و تا چند روز دیگر باید برای عروسی به قاهره سفر کنی.»

محمدرضا در خاطراتش می‌گوید: «می‌دانم کسی به من خرده نخواهد گرفت. اگر بگویم به همان اندازه که یک نفر روستایی حق دارد در زندگانی خصوصی و خانوادگی آزادی بهره‌مند باشد، پادشاه نیز باید از این حق بدوی برخوردار باشد. پس از بازگشت من از اروپا در اواخر دوره تحصیلات من در دانشکده افسری اعلی‌حضرت فقید به فکر افتاد که همسر شایسته‌ای برای من انتخاب کند. به نظرم پدرم از این اقدام دو منظور داشت؛ یکی آنکه می‌خواست همسر من شاهزاده خانمی اصیل و از دودمان نجیبی باشد و دوم آنکه میل داشت دربار ایران با خانواده سلطنتی دیگری نسبت سببی پیدا کند و روابط ایران با یکی از کشورهای دوست و نزدیک استوارتر گردد. او عکس شاهزاده خانم فوزیه را دیده و او را پسندیده بود. او پس از اطمینان از موافقت دولت مصر اولین اطلاع را به من از طریق اعلام خبر نامزدی من داد. تا آن تاریخ من چهره همسر آینده خود را ندیده بودم و از همین جهت ترتیبی داده شد که من به مصر عزیمت کنم و طی دو هفته اقامت با شاهزاده خانم فوزیه آشنا شوم»

**رضاشاه تولد اولین فرزند دختر را بدشگون می‌دانست

ازدواج ولیعهد با فوزیه از همان اول ازدواج خوبی نبود. فوزیه در تهران افسرده بود و مادر و خواهران شاه هم به این مسئله بیشتر دامن می‌زدند. حتی تولد شهناز ـ فرزند فوزیه ـ نیز در دربار با اخم و ناراحتی پذیرفته شد. چون رضاشاه تولد اولین فرزند دختر را بدشگون می‌دانست. فوزیه پس از رفتار جدید خانواده سلطنتی که به گونه‌ای بود که او دچار گناه کبیره‌ای شده‌است، روابط خود را بیش از پیش سرد نمود. در این بین خواهران شاه با معرفی زنان و دختران جوان به محمدرضا سعی می‌کردند مشکل سردی رفتار را تا حدودی حل کنند اما فوزیه متغیر شد و دیگر محمدرضا را به آپارتمان خود راه نداد.

بعد از آن فوزیه کمتر از آپارتمان خصوصی خود خارج می‌شد و بیشتر اوقات خود را به مطالعه و بازی با دخترش شهناز و صحبت با خدمه مصری خود می‌گذراند. سرانجام فوزیه به بهانه بیماری به مصر سفر کرد و دیگر برنگشت. تلاش‌های شاه ایران نتوانست بر تصمیم فوزیه اثر بگذارد و در سال ۱۳۲۷ طلاق بین فوزیه و محمدرضا جاری شد.

منابع:

«پدر و پسر» نوشته محمود طلوعی

«آن سوی دیوار کاخ سلطنتی» نوشته خسرو معتضد

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب