روایتی از «لشکر شجاعان» که حاج قاسم فرمانده آن بود
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری آنا، همزمان با سومین سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی پای صحبت یکی از همرزمان او نشستیم. او که سرباز دیروز دفاع مقدس و مدافع حرم امروز است. همچنان در مأموریتهای میدانی شرکت میکند و مربی آمادگی جسمانی مدافعان حرم است. در هشت سال دفاع مقدس از غواصان پر کار، گردان شهادت و گروه کفنپوشان حیدر کرار سپاه قدس و از بازماندگان تیم غواصان نجات (عملیاتهای استشهادی برای غرق کردن ناوهای آمریکایی) است.
تخصصش آب و خاک کوهستان است. از دهانه فاو تا کردستان در بیشتر عملیاتها با عنوان خطشکن حضور داشته و دارای مسؤولیتهای مختلفی بوده و چندین بار هم مجروح شده است.
محمد معینی از یاران و همرزمان شهید چمران، شهید صیاد شیرازی و سردار شهید قاسم سلیمانی است. در عین حال پژوهشگر تاریخ است و کارهایی نیز در حوزه تاریخ ایران منتشر کرده است.
مشروح گفتوگوی خبرگزاری آنا با «محمد معینی» از رزمندگان دفاع مقدس پیرامون لشکر ۴۱ ثارالله، راز حزن حاج قاسم و ویژگیهای اخلاقی این سردار بزرگ اسلام را در ادامه میخوانیم:
** آشنایی شما با سردار سلیمانی به چه زمانی بر میگردد و در چه مناطقی با حاج قاسم همکاری داشتهاید؟
آشنایی من در جنگ تحمیلی با حاج قاسم در طی عملیات صورت گرفت. در واقع ما با هم همرزم بودیم. مسئولیت من در جبهه طوری بود که برای هر عملیاتی از نیروهای اعزامی داوطلب، یگانهای خطشکن تشکیل میدادم و با آنها پس از آموزشهای لازم در عملیات شرکت میکردیم.
در عملیاتهایی که حاج قاسم سلیمانی با نیروهایش شرکت داشت. من نیز با نیروهای خودم شرکت داشتم. لشکر حاج قاسم مشهور به «لشکر شجاعان» بود؛ عمده فعالیتهای حاج قاسم در دفاع مقدس از لشکر ۴۱ ثارالله بود.
** چگونه یک گردان کوچک تبدیل به یک لشکر شد؟ بعد از دفاع مقدس سرانجام آن لشکر چی شد؟
حاج قاسم در هشت سال دفاع مقدس فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود. این لشکر در سال ۱۳۵۹ در قالب یک گردان از نیروهای سپاه پاسداران کرمان به فرماندهی قاسم سلیمانی شکل گرفت و در سال ۱۳۶۰ به تیپ تبدیل شد.
از سال ۱۳۶۱ بر حسب نیاز جنگ با گسترش سازمان خود به سه تیپ پیاده و یک گردان زرهی با عنوان لشکر ۴۱ ثارالله مشغول مأموریت شد.این لشکر در سال ۱۳۸۶ به سپاه ثارالله کرمان تغییر نام داد. نیروهای این لشکر از بسیجیان مخلص و غیور استان کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان تأمین میشد. نیروهای این لشکر به شجاعت شهره بودند. تحت تربیت و مدیریت جهادی و پدرانه حاج قاسم آنها به بچههای حاج قاسم تبدیل شده و رابطه پدر و فرزندی با حاجی داشتند.
اولین خطشکن کربلای ۵ این لشکر، ۲۵ عملیات را در طول دفاع مقدس در کارنامه دارد که در عملیاتهای مهمی چون والفجر مقدماتی، والفجر ۱، والفجر۲، والفجر ۳، والفجر ۴، والفجر ۵، والفجر۸، کربلای ۱، کربلای ۴، کربلای ۵، کربلای ۸، نصر ۴، میمک، بدر، خیبر، بیتالمقدس ۱، بیتالمقدس ۲، فتحالمبین، طریق القدس و محرم درخشید.
این لشکر در چند عملیات مهم و بزرگ بسیار به چشم آمد. از جمله در کربلای ۵ اولین لشکر خطشکنی بود که مواضع از پیش تعیین شده را تسخیر و تثبیت کرد و تا نزدیک بصره پیش رفت. در عملیات آزادسازی مهران در آزادسازی اسلام آباد نقش اساسی داشت.
در هر عملیاتی ۸۰ درصد کار سهم این لشکر بود. این لشکر یکدست، منسجم و مستقل با یک فرمانده شجاع و مؤمن به لشکر خطشکن برادران معروف بود و خدمات قابل قبولی ارائه کرد. حاج قاسم خاک جبهه را وادی مقدس میدانست.
** اخلاق و رفتار سردار سلیمانی در میدان رزم و بیرون از آن چگونه بود؟
امروزه همه میدانند که حاج قاسم بسیار خوشرو، مهربان، آرام و متین، جدی و دارای شخصیت کاریزمایی بود. جاذبه عجیبی داشت و از نفوذ کلام بالایی برخوردار بود. اهل دل و عرفان، دارای سوز و گدازهای شبانه و همیشه دائمالوضو بود. به غسل شهادت بیشتر اهمیت میداد و میگفت: خاک جبهه وادی مقدسی است و مثل بیتالله الحرام قداست دارد.
تغییر روحیه حاج قاسم از عملیات بستان کلید خورد از عملیات بستان سال ۱۳۶۱ روحیه حاج قاسم تغییر کرد. سوز و گدازش بیشتر شد. اگر چه همیشه یک لبخند ملیحی در گوشه لبش نمایان بود، ولی حزن عمیقی در دل داشت. عرفا گویند: چشمها دریچه دل هستند و هر آنچه در دل باشد در نگاه هویدا میشود. حزن حاج قاسم نیز در نگاهش پیدا بود. نمیدانم چرا هرگز نتوانستم سردار را در آغوش بگیرم. این حسرت همیشه در گوشه دلم باقی مانده است.
** چگونه سردار سلیمانی به مراتب بالای رستگاری یعنی شهادت نائل آمد؟
حاج قاسم از ایمان قلبی، اعتماد به خدا، توسل به حضرت زهرا (س)، نیت خالص، اخلاص در پندار و گفتار و عمل برخوردار بود. سوزگداز و دعای سحر و خدمت بدون هیچ گونه توقع به مردم توفیق شهادت را برای ایشان به ارمغان آورد.
** چگونه مدیریت جنگ تحمیلی به مدیریت انقلابی تغییر پیدا کرد؟
جبهه ما یک دانشگاه بود. فرهنگ سازنده و تأثیرگذاری داشت. با شروع جنگ تحمیلی تعدادی از جوانان دهه ۳۰ و ۴۰ در جبههها حضور یافتند. همهشان دارای روحیه، ایمان و اخلاص بودند و تمام وقت و زندگی خود را وقف دفاع، جهاد رزمی و خدمت به مردم محروم کردند. تمام مسائل شرعی را رعایت میکردند.حتی به مستحبات عمل میکردند، شهید شدند. این بچههای مخلص مدیریت جبهه و جنگ را عوض کردند و به مدیریت انقلابی و جهادی تبدیل کردند و امورات جنگ را به دست گرفتند که نتیجهاش به پیروزی رزمندگان اسلام منتهی شد.
متأسفانه بعد از پایان جنگ، جایی برای این شهیدان زنده نبود و این بازماندگان کاروان شهدا رفته رفته فراموش شدند و فرصت شکوفا شدن و ثمردهی مانند سردار سلیمانی را نیافتند.
** اشارهای به حزن حاج قاسم داشتید، ماجرای این حزن چه بود؟
راز حزن و خیلی از رفتار او در آن ۲ نامهای که سردار به دخترانش نوشته بود، کشف شد. اشاره شد که سردار از عملیات بستان طور دیگری شده بود. از شهادت، زیاد صحبت میکرد و مطالب عجیبی میگفت. مثل این جمله را زیاد تکرار میکرد: اگر کسی شهید نباشد، شهید نمیشود. راز شهید شدن، شهید بودن است. ما باید طوری باشیم که هر کسی ما را ملاقات کرد، خیال کند با یک شهید ملاقات میکند.
حاج قاسم اسرار خود را در ۱۷ مهر سال ۱۳۷۷ در دمشق بر روی کاغذ آورد و معلوم شد سردار از سال ۱۳۶۰ در عملیات بستان یک بار شهید شده ولی برگشته و از آن روز سردار خود را شهید تصور میکرد؛ یعنی گذرنامه شهادت را همراه داشت، ولی اجازه خروج از مرز عالم ملک به ملکوت به او داده نمیشد و این بود حاجی را منقلب کرده بود و دعا میکرد و واسطه میتراشید، از همه درخواست داشت دعا کنند، او شهید شود. او در فراق شهادت «پر پر» میزد. جالب این است که سردار زمان دقیق خروج خود را از مرز عالم خاک میدانست. بعد از ۲۰ سال در آن نامه محرمانه مینویسد.
آن نامه بسیار جالب و شورانگیز است. به گوشههایی از آن اشاره میشود: آه! مرگ خونین من، عزیز من، .... کجایی که مشتاق دیدارتم. آه! وقتی بوسه انفجار تو تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. آه! چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن چه زیباست! خدایا ۳۰ سال برای این لحظه مبارزه کردهام، با همه رقبای عشق در افتادهام. دهها زخم برداشتهام.و... من او را میجویم و در انتظار او بس واسطهها فرستادهام. او روز فتح بستان مرا دید، اما نپسندید و رفت. روز دیگر در سال ۱۳۶۱ (عملیات رمضان) یک لحظه در آغوشم کشید. بوسه گرم او را هنوز بر لبم حس میکنم، اما باز رفت! روزهای دیگر باز آمد و رفت، نمیدانم اگر مرا نپسندید چرا با لبخند محبتش مرا لرزاند و دنبال خود کشاند. آه! دلبرم محبوبم، عشقم بیا و... دیگر طاقت تحملم تمام شده است.
** نامه دوم سردار سلیمانی به چه مواردی اشاره داشتند؟
در این نامه که حاج قاسم خطاب به فاطمه دخترش نوشته است، برای اولین بار اعتراف کرده است که هرگز نمیخواسته نظامی شود و این گونه نوشته است: هرگز از مدرج شدن خوشم نمیآمد. من کلمه زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید بر میخاست بر هیچ منصبی ترجیح نمیدهم.
دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گندهگویی است و بار خورجین را سنگین میکند.
همچنین سردار سلیمانی در این نامه هدفش از مدافع حرم بودن را اینچنین ابراز کرده است: این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن.
خود را سرباز در خانه هر مسلمانی میبینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشتزده بیپناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچهبهسینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطّی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است میجنگم.
** سردار سلیمانی بارها از نصرتهای حضرت زهرا (س) در عملیاتهای دفاع مقدس سخن به میان آورده است، موردی را در این رابطه بیان میکنید؟
حاج قاسم در آن هشت سال دفاع مقدس در محضر حضرت فاطمه (س) زندگی میکرد و همیشه در سختیها از مادر امامان استمداد میکرد و میگفت: حضرت فاطمه (س) در مناطق عملیاتی والفجر ۸، کربلای ۴ و ۵، هور، کانال ماهی و حتی در امواج پر تلاطم اروند حضور دارد و ما را یاری میکند.
این بانوی بزرگوار حتی برای شهدا مادری میکرد. حاج قاسم در آغاز عملیات والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ وقتی اروند پرتلاطم مخوف را دید، این بیت را زمزمه کرد: مددی گر به چراغی نکند آتش طور/ظلمت نیمه شب وادی ایمن چه کند.
غربیها هم معترف به مکتب جهادی حاج قاسم شدند حضور سردار سلیمانی در خط مبارزاتی با تروریستها در کشور سوریه و عراق موجب واکنش سیاستمداران و نظامیان غربی شد.
** بازتاب مکتب جهادی حاج قاسم در غرب چگونه بود؟
مکتب جهادی حاج قاسم همه دنیا را متوجه خودش کرد. همان مدیریتی که دوست و دشمن لب به تحسین وا کردند. فرمانده ارشد ایران که حتی دشمنانش در کنار هراس از او، لب به تحسین وا داشتند. از جمله اینکه سردار را مهمترین استراتژیست دنیا میدانستند که همه تصمیمات آمریکا را خنثی کرده است. او یک نخبه توانمند و دشمنی شایسته است.
انتهای پیام/