دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
01 آذر 1401 - 12:45
یادداشت؛

سوء مدیریت داخلی و عدم نگاه ملی منجر به بحران آب شد

سوء مدیریت داخلی و عدم نگاه ملی منجر به بحران آب شد
به واسطه چندین دهه سوء مدیریت داخلی و عدم نگاه ملی به منابع آبی، این حوزه دچار بحران شده که برای مدیریت آن، باید با نگاه ملی و در نظر گرفتن ضرورت‌های آمایش سرزمینی حل و فصل شود.
کد خبر : 816039

گروه سیاسی، خبرگزاری آنا_مریم بیکی‌حسن: بحران آب، چالشی است که در سطح جهانی فراگیر شده و مختصّ ایران نیست، عوامل گوناگون به ویژه رفتار‌های افسارگسیخته و توسعه‌طلبانه قدرت‌های سلطه‌جو، جهان را دستخوش تغییرات اقلیمی و زیست‌محیطی مخاطره‌آمیز کرده است و ایران هم سال‌هاست که در حال دست‌و‌پنجه نرم کردن با معضلاتی از این دست و به ویژه چالش آب می‌باشد.

معضلی که به واسطه چندین دهه سوء مدیریت داخلی و عدم نگاه ملی و آمایشی، تشدید شده و به مرز بحران رسیده است. خشکسالی‌های پیاپی و به دنبال آن برداشت بی‌رویه از منابع آب زیرزمینی که انباشت مقدار ناچیزی از آن، چند دهه به طول می‌انجامد، ابعاد این چالش را گسترده‌تر و پیچیده‌تر کرده است.

یکی از پیامد‌های این وضعیت، پدید آمدن بحران فرونشست در تعداد قابل توجهی از حوضه‌های آبخیز و دشت‌های ایران است. بحرانی که اگر در فرصت طلایی باقی‌مانده، کنترل نشود، نهایتا با رسیدن آبرفت‌ها به آخرین حد تراکم، منجر به مرگ آبخوان و نهایتا، سبب تبدیل تمدن‌ها به ویرانه و آوارگی و کوچ اجباری میلیون‌ها انسان می‌شود.

آن‌چه که در این عصر شاهدش هستیم، اولین باری نیست که در تاریخ حیات بشر، سیاره زمین و ساکنانش تجربه می‌کنند. اما تفاوت با ادوار گذشته در چیست؟

شاید مهم‌ترین ویژگی عصر ما، تجربه صنعتی شدن اکثر شئون حیات انسانی است که فقط یکی از عواقب آن، بلعیده شدن منابع آب به شکلی مهیب و تقریبا خارج از کنترل می‌باشد. آیا این وضعیت قابل کنترل است؟

پاسخ قطعا مثبت است، رعایت و اجرای اصول آبخیزداری و آبخوان‌داری، راه شفافی است که پیش روی ما قرار دارد. پیش از ورود به عصر صنعت، بشرِ مانوس با طبیعت، طی قرن‌ها، بدیهی‌ترین اصل آبخیزداری را رعایت می‌کرد: تنظیم حقابه و کلیه مصارف آب، متناسب با منابع آبی موجود و وضعیت بارش سالیانه.

خشکسالی، پدیده امروز و دیروز نیست و به تناوب در زندگی بشر تکرار می‌شده است. اما بر فرض مثال کشاورز‌ها همواره می‌دانستند که در دوره خشکسالی، باید به تناسب کاهش میزان بارش، سطح و میزان کشت را نیز کاهش دهند.

البته گذشتگان از برخی راه‌های ذخیره‌سازی آب هم بهره می‌جستند که طبق شواهد قطعا در روش، تفاوت بسیاری با سدسازی‌های بی‌رویه و مخلّ چرخه طبیعت در روزگار فعلی داشته است.

یکی از مناطقی که به ویژه طی قریب به سه دهه اخیر، آسیب‌های فراوان ناشی از خشکسالی را تجربه کرده و در حال حاضر، فرونشست در آن به وضعیت بحرانی رسیده است، حوضه آبخیز زاینده‌رود و به ویژه دشت اصفهان است.

فرونشست در چند استان به شدیدترین حالت خود رسیده، اما در هیچ کدام از آن‌ها، وضعیت مانند اصفهان نیست: فرونشست به محدوده شهری رسیده و در حال پیشروی به سمت مرکز شهر است.

صد‌ها هزار واحد مسکونی، بیش از ۲۵۰ مدرسه و مرکز آموزشی، ده‌ها مرکز درمانی، کلیه ابنیه و آثار تاریخی، و حتی فرودگاه شهر اصفهان، مستقیما درگیر فرونشست و بیش از دو و نیم میلیون نفر، در معرض خطر قرار دارند. بیش از سی مدرسه آسیب دیده‌اند.

شکاف‌ها و ترَک‌ها در خیابان‌ها و دیوار و سقف منازلِ برخی محلات به وضوح دیده می‌شود؛ شکاف‌هایی که حالا پیکره پل خواجو را هم زخمی کرده‌اند.

فرونشست، معضلی است که لابی‌ها و مافیای صنایعِ پرمصرفِ آب، ریاکارانه در پوشش معضل معیشت کشاورزان نجیب اصفهان مخفی می‌کنند تا خطر بزرگ‌تر بایکوت شود و آنان بی‌توجه به ضرورت‌های آمایش سرزمینی و آبخیزداری، کماکان به کسب سود بادآورده به وسیله بلعیدن منابع آب، ادامه دهند. بله، واقعیت این است که صنایع اصفهان، به حق خود راضی نیستند.

از سوی دیگر، سودجویان با حفر چاه‌های غیرمجاز و احداث باغ_ ویلا‌های مجوزدار! و فروش آن‌ها، با تمام توان در حال تیشه زدن به ریشه آبخوان هستند.

تالاب گاوخونی خشکیده است و بدل به کانون جدید ریزگرد‌ها شده و به زودی سلامتی و حیات کلیه استان‌های درگیر چالش آبی در فلات مرکزی را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

به گواهی کارشناسان منابع طبیعی و زمین‌شناسان، تنها راه نجات آبخوان دشت اصفهان و احیای تالاب گاوخونی، برقراری دوباره‌ی جریان دائمی زاینده‌رود است که منبع اصلی تغذیه آبخوان دشت اصفهان و حوضه آبریز زاینده‌رود است.

در چنین شرایطی متاسفانه در بالادست زاینده رود، شاهد رفتار‌های بچه‌گانه و لجاجت‌آمیز در این خصوص هستیم. برخی به تصور کسب مقبولیت و پر کردن سبد رای احتمالی، دست به ایجاد چالش‌های قومیتی موهوم زده‌اند و حتی از رسیدن سیلاب‌ها به پشت سد زاینده رود، ممانعت می‌کنند!

به راستی، رساندن آب با پمپ به ارتفاعات و کوهستان‌ها برای احداث باغات میوه در چنین شرایطی، چه ضرورتی دارد؟ به سخره گرفتن حقابه پایین‌دست و به دروغ، فصلی خواندن زاینده‌رود، چه منفعتی دارد؟

نفرت‌پراکنی قومیتی علیه شهری که هزاران نفر از ساکنانش از اهالی استان‌های مجاور هستند و گوشت و خونشان با اصفهان آمیخته است، از کدام طرز فکر سیاسی و مدیریتی نشأت گرفته است؟

این که شخصی با لباس روحانیت و با سوابق مدیریتی، مردم حوزه انتخابیه‌اش را تحریک به آتش‌افروزی در بقایای فضای سبزِ بلعیده‌شده‌ی شهر اصفهان کند، چه معنایی دارد؟

شکستن قواعد حقابه با بارگذاری‌های جدید در بالادست، به نام مصرف شرب و به کام تاسیس و گسترش صنایع پرمصرف آبی، با تکیه بر نفرت‌پراکنی قومیتی، کار کدام سیاستمدارِ عقل‌مداری‌ست؟

به یاد دارم که در تابستان اخیر و در زمان قطع چند روزه آب در یک استان مجاورِ اصفهان به دلیل سیلِ ناشی از پدیده مونسون، یک شخصیت ظاهرا انقلابی و فرهنگیِ آن استان، "فرصت" را برای اجرای یک پروژه غیرقانونی انتقال آب زاینده‌رود البته با مصرف "صنعتی" مناسب دانسته و گفته بود: برنده "میدان" کسی است که "روایت" را در دست بگیرد!

تو گویی از جنگ با داعش یا استکبار یا نفاق حرف می‌زند! تجربه نشان داده است که قطعا و بدون شک، آنان که محیط زیست و حیات مردم چندین استان را بازیچه مطامع سیاسی حقیرانه خود قرار می‌دهند، در زمان شادیِ زودگذرِ صنعتی شدنِ بدون منطق و اشتغال‌زاییِ نه‌چندان پرسود و پایدار، با همشهریان عکس یادگاری می‌گیرند و در کنارشان هستند، اما این یک روی سکه است!

از یاد نبرده‌ایم رئیس‌جمهوری که بخش عظیمی از حقابه زاینده‌رود را به شهر پدری برد و مثلا محبوبیتی کسب کرد و موجب شد که روند فرونشست اصفهان شتابی فزاینده پیدا کند، سال‌هاست که شهر و استان پدری را از فیض حضورش محروم کرده و البته فرزندانش، اساسا افتخار نمی‌دهند که در ایران کار و زندگی کنند، چه رسد به شهر پدری!

بماند که استان مورد نظر هم طی این دو دهه و نیم، از ناحیه این طرح انتقال آب نابخردانه، آسیب هم دید. از طرف دیگر، موضوع قابل توجهی که دوستداران ایران و انقلاب اسلامی باید در آن تامل کنند، نحوه نگاهشان به مقوله محیط زیست و منابع طبیعی است: به نظر می‌رسد که محیط زیست به مثابه امری تشریفاتی و لوکس، در نگاه بسیاری از افراد شاخص و بدنه جریان انقلابی جای گرفته در حالی که منابع دست اول دین و ضرورت‌های حیات عاقلانه و عزتمندانه، کاملا جهتی خلاف این نگاه را نشان می‌دهد و این واقعیت، یک بازنگری ضروری در رویکرد‌ها و برنامه‌ها را می‌طلبد.

کلام آخر این که مدیریت منابع آب، آبخیزداری و آبخوان‌داری و همچنین مدیریت بحران، باید با نگاه ملی و با در نظر گرفتن ضرورت‌های آمایش سرزمینی صورت بگیرد در غیر این صورت، بازیچه کوتوله‌های سیاسی و کاسبان فتنه‌های قومیتی خواهد شد.

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب