نهادینه سازی تنفر از اسلام و ایران در کتابهای درسی آذربایجان + عکس
به گزارش خبرنگار حوزه تاریخ خبرگزاری آنا، پیرو اطلاعیه وزارت اطلاعات مورخ نهم آبان ماه جاری پیرامون دستگیری تعدادی از عوامل عملیاتی و پشتیبانی فاجعه تروریستی حرم حضرت احمدبن موسی (ع)، عنصر اصلی هدایت و هماهنگ کننده عملیات در داخل کشور، «تبعه جمهوری آذربایجان» بوده که از فرودگاه بینالمللی حیدرعلیاف در باکو پرواز و از مرز هوایی فرودگاه امام خمینی (ره) وارد کشور شده است.
آگاهان امر درباره چرایی اینکه جمهوری آذربایجان به یکی از مراکز تروریستی علیه ایران مبدل شده نظرات گوناگونی ارائه میکنند، اما با بررسی پیشینه جمهوری تازه تاسیس آذربایجان و نهادینه سازی تنفر از ایران و اسلام در کتاب درسی جمهوری آذربایجان به صورت ساختارمند به راحتی ما را در فهم چرایی اینکه عامل اصلی حمله تروریستی تبعه آذربایجان است کمک میکند.
** پیشینه تاریخی قفقاز
سرزمین قفقاز پیشینهای کهن و پر فراز و نشیب داشته است. مناسبات به ارتباطات میان ایران و قفقاز به زمانی بسیار کهن و به بیش از۲۵ سده پیش ـ دوران هخامنشیان ـ باز میگردد. به واسطه این ارتباط قفقاز و نیز آسیای مرکزی با نهادهای اداری، اجتماعی، حقوقی و سیاسی هخامنشیان آشنا شدند.
با ورود آیین مسیحیت به ماورای قفقاز و پذیرش آن توسط ارمنستان در سده چهارم میلادی و سپس پذیرش این آیین توسط گرجیها که تقریبا با ارمنستان رخ داد، مناسبات آنان با ایران پیچیدهتر از گذشته شد.
به دنبال ورود اسلام به ایران، ماورای قفقاز مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و آنان در سال ۶۴۰ میلادی قفقاز را گشوده و بسیاری از مردم آنجا به آیین اسلام گرویدند. حتی گرجستان نیز برای مدتی اسلام را به عنوان دین رسمی خود پذیرفت.
در سدههای دهم و پانزدهم میلادی قبایل ترک و مغول به خاور نزدیک راه یافتند و ایران و بخش شرقی قفقاز استقرار یافتند، اما عنصر ترک تحت تاثیر تمدن برتر ایران به سرعت ناپدید شد.
با شکلگیری و گسترش دولت عثمانی در کنار مرزهای غربی ایران قدرتمند صفوی که پس از سدهها ایران وحدت ملی خود را به دست آورده و دولت نیرومندی تشکیل داده بود، رقابتی تنگاتنگ میان ایران و عثمانی به وجود آمد. در این زمان هم همان دوران باستان بر سر ماورای قفقاز دو کشور در حال جنگ و پیکار بودند که یکی از آنها ایران بود و دیگری دولت عثمانی که جای امپراطوری روم یا بیزانس را گرفته بود.
ورود عنصر ترک از دوران سلجوقیان، مغولان و سپس عثمانیها در این منطقه باعث به وجود آمدن تغییراتی در ترکیب جمعیتی منطقه شد؛ تا جایی که در قرن پانزدهم میلادی و نهم قمری، ملتی با اصل و نسب ایرانی و ترکی در «اران» زندگی میکردند. البته برتری با فرهنگ ایرانی بود که از دیرباز در آن سامان حضور داشتند. این مردمان به زبانی گفتگو میکردند که اگر در چه در ظاهر ترکی بود، اما آمیختهای از واژگان فارسی و ترکی بود و پیرو مذهب تشیع بودند.
آمدن آغامحمدخان قاجار، سلسله قاجاری در همان دهههای نخست حکومت این سلسله سر آغاز رویدادهای بسیار مهم و سرنوشتسازی در آینده تاریخ ایران بود که منجر به رویارویی نظامی میان ایران و روسیه شد. فرجام تلخ این مواجهه به جز از دست دادن بخشهای گستردهای از سرزمین ایران در آن سوی ارس در عهدنامه گلستان و ترکمنچای از بین رفتن اقتدار و حاکمیت ایران بر آن بخش قفقاز چیز دیگری نبود.
** اقدامات روس برای هویت سازی جعلی
بعد از شکست ایران در دو دوره جنگ با روسیه، بر اساس عهدنامههای تحمیلی گلستان و ترکمانچای، منطقه قفقاز که شامل گرجستان، ارمنستان، اران و شیروان بود از ایران جدا و به روسیه ملحق شد.
گرچه روسها در فاصله سالهای ۱۸۲۸-۱۹۱۷م. برای بر این منطقه دست به اقدامات متعددی زدند، ولی در میان اقدامات صورت گرفته به توسط آنها اثری از تاریخ نگاری بر پایه گرایشهای ملی گرایانه دیده نمیشـود؛ زیرا در آن مقطع مباحث و موضوعاتی از قبیل ملی گرایی، هویت و بحران هنوز شکل نگرفته بود؛ اما پس از انقلاب روسیه، رهبران شوروی، بنا بر مصالح خویش از ملی گرایی به عنوان ابزاری در جهت تحقق یافتن مقاصد سیاسی، به ویژه اختلاف بین ملل غیرروسی با هدف تسلط آسان بر مناطق مورد اختلاف، استفاده میکردند.
واگذاری سمرقند و بخارا با هویت صددرصد ایرانی از تاجیکستان به ازبکستان، بحران قره باغ در قفقاز، جریان پیشه وری و پدیداری اصطلاحات «آذربایجان شمالی» و «آذربایجان جنوبی» را میتوان نمونههایی از این سیاست دانست. در این مقطع، علاوه بر مسائل قومی، شـاهـد نـوعی تاریخنگاری با محور برجسته کردن نقش روسها بـه عنـوان نیروهای رهایی بخـش ملل ساکن در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی از زیر ستم ایران هستیم.
** تاریخنگاری جمهوری آذربایجان تحت سلطه تاریخنگاری کمونیستی است
با فروپاشی شوروی، روشنفکران جمهوری آذربایجان، به منظور مقابله با بحران هویت به وجود آمده، به فکر ساختن پیشینه تاریخی برای سرزمین خود برآمدند و به نوعی از تاریخ نگاری روی آوردند که مبتنی بر اسناد، منابع و مدارک معتبر تاریخی نبود.
با توجه به اینکه دانش آموزان درصدد کندوکاو گسترده برای اثبات واقعیتها نیستند، کتابهای تاریخی نوشته شده برای دانش آموزان در جمهوری آذربایجان، جولانگاه ناسزاها، تهمتها و اظهارات خلاف ادب، علم و دین بوده است.
تفکر حاکم بر مؤلفان کتب درسی همان رویکردهای شرق شناسانه شوروی، ولی با حذف رنگ و لعاب کمونیستی و پاک کردن گرایشهای روس محور، بوده است که از زمان روی کار آمدن ابوالفضل علی آف، معروف به «ایلچی بیگ»، شروع شد. باکو، سرخورده از شکستهای قره باغ و نگران از هضم شدن در فرهنگ ایرانی، سعی در ایجاد مبانی فکری برای وحدت ملی مستقل خود کرد.
این رویکرد تدافعی و پیشگیرانه در زمان ایلچی بیگ همراه با موج پان ترکیسم و افراط گری قومی، جمهوری آذربایجان را تا آستانه فروپاشی پیش برد؛ اما در دوره بعد از وی، با تمسک به اندیشه وحدت آذربایجان، این مفهوم با نام «آذربایجان چیلیق» مورد بازنگری قرار گرفت و برای ساماندهی هویت جدید، مبانی ذیل به ترتیب اهمیت مورد توجه واقع شد:
١. هویتی مستقل از هویت تاریخ ایران ٢. انسانی متمایز از انسان شوروی ٣. پیوند ندادن هویت خود با ترکیه ۴. عدم تعارض
** سیاستها با بحران قره باغ و مسائل قومی آن کشور از جمله تالشان، لزگیها و آوارها
در راستای اجرای این سیاست کوشش شد این نکته به اثبات برسد که آذری هویتی متفاوت با ایران است؛ زیرا چنین تصور میشد که هدایت مفهوم آذری در حیطه جمهوری آذربایجان پاسخگوی نیازهای هویتی این کشور نیست، چون آذریهای ایران همواره سهم انکارناپذیری در فرهنگ و مذهب مسلمانان قفقاز داشته اند. بنابراین، برای پیشگیری از تداوم این تأثیر پذیری و تأثیرگذاری متقابل، از همان فرمول ابداعی شوروی استفاده کردند؛ یعنی «آذربایجان ایران» را «آذربایجان جنوبی» معرفی کردند و موضوع ستم ملی فارسها بر ترکها به عنوان مسئلهای حیاتی، در سیاست آن کشور جایگاه رفیعی پیدا کرد.
بر این اساس، «آذربایجان چیلیق» بدون آذریهای ایران صرفا یک سیاست قوم گرایانه تک پایه خواهد بود که بر زبان ترکی، به عنوان عنصر وحدت، تأکید میکند و برای احیای سیاستهای قومی باید با تفکر چند لایه از ملیت ایرانی - که شامل زبان فارسی، تشیع، فرهنگ و آداب و رسوم مشترک میباشد، مبارزه کرد.
در نتیجه، در این عرصه، عنصر زبان اهمیت خاصی پیدا میکند و تاریخ نیز چنان دستکاری میشود که باعث حیرت میگردد. بروز صحنههایی از سوزاندن کتابهای پرفسور اقرار على أف در دانشگاه باکو - که خود استاد بیبدیل آن دانشگاه بود - نشان از این واقعیت دارد که این تفکر بر مبنای آموزههای بلشویکی میباشد؛ به جای استفاده از تعامل افکار و مناظرات علمی قصد دارد، از راه جنجال و تهدید، مفهوم جدیدی از هویت را مطرح کند. به تعبیر دیگر میتوان گفت به اعتبار سنت زندگی در ذیل حکومت ایدئولوژیک، آذربایجان چیلیق به ایدئولوژی حکومت تبدیل شد.
** نهادینه سازی تنفر از اسلام و ایران به عنوان عامل هویت بخش در کتابهای درسی آذربایجان
کتب درسی در هر کشوری زبان گویای حاکمیت و شکل دهنده تفکر و شخصیت نسل پایه آن کشور است. متأسفانه در کتب تاریخی جمهوری آذربایجان هر جا نام ایـران یا ایرانی آمده، با پسوند و پیشوند ضدارزشی مثل خون آشام، متجاوز، خونخوار و... همـراه اسـت. در نتیجه، الگوهای فکری ضدایرانی در اذهان نسل پایه رسوخ میکند. چگونه مـیتـوان بـا ایـن نسل در کشوری که همسایه ماست، سالهای متمادی بدون تنش زندگی کرد؟
توضیح عکس: در کتابهای درسی دولت باکو در قبال چندین استان ایران، ادعای ارضی مطرح شده و حتی استان های مازندران و گیلان هم جزو آذربایجان به شمار رفتهاند! نمونهای از این تحریفات تاریخی را بر روی جلد این کتاب درسی مشاهده میکنید.
جالب اینجاست که ادعاهای واهی مطرح شده در کتب تاریخی جمهوری آذربایجان - حتی در سطوح دانشگاهی ـ بدون پی نوشت و ارجاع است؛ و بیشتر به داستان سرایی مغرضانه دارد تا تاریخ نگاری مستند و متقن.
امروزه کمتر کشوری را در دنیا سراغ داریم که در کتابهای درسی به صورت رسمی علنی با تکیه بر مسائل زبانی بر تجزیه کشوری تأکید کند، ولی متأسفانه در کتب تاریخ جمهوری آذربایجان شعار «هر جا آذری هست، آنجا آذربایجان است»، سر داده میشود و حداقل ده استان کشور ما را جزو آذربایجان خیالی که در آینده تشکیل خواهد شد، قرار میدهند، طرفه اینکه؛ در همان حال نیز سیاستهای قومی ارمنستان را در پشتیبانی از اکثریت ارمنی قراباغ مسئلهای نژادپرستانه تلقی کند و خواستار محکومیت آن از سوی همه کشورهای جهان شود. این کاربری سیاست دوگانه چگونه قابل توجیه است؟
سنگینترین حملات در کتب درسی جمهوری آذربایجان متوجه ایران است؛ زیرا ایران به منزله دشمن شماره یک جمهوری آذربایجان که بیشترین وسعت خاک آن را اشغال کرده است، معرفی میشود. وسعت اراضی که در ترکیب ایران باقی مانده از ۲۸۰ هزار کیلومتر تا ۴۰۰ هزار کیلو متر مربع است؛ که شامل استانهای اردبیل، زنجان، قزوین، آذربایجان غربی، همدان، گیلان، تهران، قم و مرکزی و شهرهای: تبریز، خوی، اردبیل، سراب، مراغه، ارومیه، تالش، آستارا، انزلی، مشکین شهر، نمین، قراداغ، اهر، تکاب، سائین قلعه، عجبشیر، قره آقاج، بناب، میاندوآب، ماکو، آواجئق، قطور، چالدران، چورس، سکمان آباد، مرکور، ترکور، برادوست، صوما، انزلی رشت، اشنویه، نقده، نازلی، قزوین، تاکستان، زنجان، ابهر، خدابنده، شبستر، جلفا، خلخال، کاغذکنان، سلطانیه، میانه، دهخوارقان، گرگر، سرعین، شاهرود، تهران، قم، اراک، دیلمان، تسوج، اوجان، ارونق، گرمرود، ساوه و ... میشود.
مطابق کتاب درسی کشور آذربایجان اراضی آذربایجان بزرگ را به پنج قسمت تقسیم میکند. ۲۸۰۰۰۰ کیلومتر مربع در ترکیب ایران باقی مانده، ۷۰۰۰۰ کیلومتر مربع تحت نظارت جمهوری آذربایجان و ۵۰۰۰۰ کیلومتر مربع توسط ارمنستان، روسیه و گرجستان تصرف شده است. البته با توجه به وسعت ۸۶۶۰۰ کیلومتری جمهوری آذربایجان، تلویحا اراضی متصرفی قره باغ توسط ارمنیان را همانند دیگر نقاط اشغالی حساب میکند که هرچه زودتر باید آزاد شود.
منبع: جمهوری آذربایجان ۲۳ سال تکاپو برای دولت و ملت سازی، به کوشش: حسین احمدی، چاپ دوم
بررسی کتب درسی جمهوری آذربایجان؛ به کوشش: حسین احمدی
انتهای پیام/