«گورشاه»؛ روایت سینه سپر کردن برای نجات سرزمین
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، ونوس بهنودـ کتاب «گورشاه » نوشته سیامک گلشیری که به تازگی توسط نشر افق منتشر شده یکی از تجربههای قابل تامّل ادبیات کودک و نوجوان است که به نظر میرسد سیر داستانی آن با وجود جذابیت ماجراجویی فاقد قرابت با فرهنگ بومی است.
بر روی جلد کتاب «مردگان قلعه سیاه»، قلعهای مخوف در تاریکی، غبار و مه فرو رفته است. چند سرباز که به نظر میرسد دستهایشان به جای انگشتهای واقعی شاخههای درخت است، شمشیر به دست در حال و هوایی خسته و بیجان دیده میشوند. بستر خاک سیاه و سرد است؛ و جزء پرندههای سیاهی که چندان حس خوشایندی را تداعی نمیکنند، در اطراف برج موجود زندهای دیده نمیشود.
سری کتابهای گورشاه در پنج کتاب، داستان مبارزه قهرمانانه با شاهی است که در تابوتی خوابیده و میخواهد تمام انسانها و سرزمینشان را نابود کند؛ شاهی که در ابتدا سربازی ساده بوده، اما بعد از پیاده کردن دستور قتل عام مردم یک روستا به خوابی شبیه مرگ و کما فرو میرود و پس از بیداری، به هیولایی تبدیل میشود.
پنج کتاب، «دختران گمشده»، «به سوی قلمرو شاه یوناس»، «طلسم فرشته مرگ»، «یاران پادشاه» و در نهایت «مردگان قلعه سیاه»، داستانی از گروهی از انسانها برای نجات بشریت از ظلم و فساد گورشاه است. گورشاه بعد از تبدیل شدن به هیولا از روح و جان آدمها تغذیه میکند، چونان که اطرافیانش. بیشترین قربانی گورشاه دخترکان جوان هستند و به همین دلیل در داستان گلشیری گروهی از سربازان زن و مرد به دنبال نجات جان دختران اسیرعازم سفری سخت و خطرناک میشوند.
استفاده از زبان عامیانه و زوایه اول شخص
گلشیری بعد از اینکه گم شدن دختران و تلاش پادشاهان برای مبارزه با گورشاه را مطرح میکند در آخرین کتاب خود راوی داستان را خود نویسنده قرار داده است. تنها در دو بخش از کتاب نویسنده به ماهیت خود که از دنیای دیگری به دنیای جنگ با گورشاه آمده است، اشاره میکند. زبان روایت داستان از زوایه اول شخص استفاده کرده است که موجب شده خواننده به ویژه نوجوان خود را بیشتر با داستان همراه ببنید و پا به پای راوی تا پایان داستان گام بردارد. زاویه اول شخص در بخش عمدهای از کتاب از زبان عامیانه استفاده کرده است. کلمات شکسته کمی از حال و هوای فضای تاریخی کتاب کاسته و آن را امروزیتر و برای نوجوان کمحوصله امروزی، قابل تحملتر ساخته است.
در عین حال، نویسنده از کلمات سنگین خودداری کرده و کل داستان در مکالمههای ساده و جملات عادی سپری میشود. این ویژگی موجب شده تا خواننده کتاب را برای سرگرمی ذهن هم که شده بخواند و زمین نگذارد. در داستان معانی و استعاره و کنایه خاصی مشاهده نمیشود و سربازانی که برای کشتن گورشاه عازم مسافرتی طولانی و سخت شدهاند، به حدی امروزی و ملموس صحبت میکنند که خواننده میتواند خود را به آنها بسیار نزدیک ببنید.
گرفتار شدن در دام سوژههای تکراری
در عین حال که زبان روایت ساده، ملموس و بیتکلف است، نویسنده در دام سوژههای تکراری و یا داستانهایی که قبلا شنیده و خوانده شدهاند گرفتار است.
شاید خواسته یا ناخواسته گلشیری از اتفاقات بسیاری از داستانهای مطرح از جمله هری پاتر، ارباب حلقهها و سفید برفی استفاده کرده است. آنجا که به انگشتری خاص در داستان اشاره میکند، آنجا که از قدرتهای جادویی میگوید و آنجا که جادوگر برای نیرو گرفتن جان دختران و آدمها را میمکد و جزء پوست و استخوان از آنها باقی نمیماند.
در هر صفحه از کتاب خوانندهای که مروری بر این داستانها داشته میتواند سوژههای مشابه را لمس کند. گویی بازی خیر و شر تنها با تغییر نام اسامی سربازان و نیروهای دو جبهه و با اختلاط ماجراهای شنیدنی انیمیشنها، فیلمها و کتابهای داستانی دیگر بازنویسی شده است.
در حالی گورشاه لشکری از مردگان را هدایت میکند که خواننده داستان سریال بازی تاج و تخت را از نظر میگذراند. مردهها از هیولایی دستور میگرفتند و تا زمانی که آن پادشاه زنده بود، قدرت داشتند.
اول شخص داستان شمشیری به دست دارد که در جایی به او گفته میشود، تو کافی است بگذاری هر کار میخواهد بکند. به مانند بسیاری از داستانهایی که سلاحهای افسانهای در دست قهرمانی که نیّت پاک و قلب رئوفی دارد، داده میشود.
با وجود اینکه گلشیری میتواند پنج کتاب برای یک داستان را به بازار عرضه کند، اما بسیاری از صحنهها، اتفاقات، ماجراجوییها و رخدادهای داستان برای خواننده تکراری و تداعی داستانهایی است که قبلا شنیده، دیده و خوانده است.
فرهنگ ایرانی در گورشاه کجاست؟
گابریل گارسیا مارکز نویسندهای که به سبک رئالیسم جادویی خود معروف است، اعتقاد داشت نویسنده باید جهانی بیندیشد، اما بومی بنویسد. گلشیری در وضعیتی که ادبیات نوجوان در ایران غنای مطلوب را ندارد و بخش عمدهای از خوانش نوجوانان از آثار ترجمه شده نویسندگان خارجی است، دست به اقدام ارزندهای زده است.
اما در نگاهی به کتابها، شاخصههای بومی به ندرت مشاهده میشود. به نظر میرسد گرفتاری بیش از حد به فضاسازی جادویی موجب شده تا تنها نشانهای از اینکه گورشاه داستانی ایرانی است، در اسامی سربازان و شخصیتهای داستانی دیده شود. اسمهایی که البته زیبا و شکیل و متنوع انتخاب شده و گلشیری توانسته حال و هوای قدمت باستانی داستان را در این اسامی پیاده کند.
از طرفی پنهان بودن هویت راوی اول شخص در آخرین کتاب یعنی مردگان قلعه سیاه و صرفاً یکبار اشاره به آن در میانه و انتهای داستان نیز موجب شده تا موضوع غفلت از عناصر بومی برجستهتر شود. نویسنده به سادگی میتوانست با فضاسازی و یا ترسیم مکانها با اسامی باستانی یا افزودن برخی آموزههای اخلاقی از برخی قهرمانان شناخته شده باستانی، این خلاء را جبران کند.
پایان خوش بدون آموزههای برجسته اخلاقی
گلشیری آن تقلّا، اصرار و تلاش صفحه به صفحه برای از بین بردن شر و نجات آدها را به پایان خوش تبدیل میکند. نمیخواهد این قالب که در داستانهای امروزی شکسته، بشکند. در نهایت بر خلاف ادعای گورشاه که میگوید تاریکی همیشه پاربرجاست و من هر روز بیشتر از دیروز قدرت دارم، نیروهای خیر را پیروز میکند، اما در تمامی طول داستان مردگان قلعه سیاه، صفحه به صفحه تنها دویدن و تقلای سربازان لمس میشود. بیهیچ حرف اضافهای با کمترین اشاره به احساسات. تلاش میشود قهرمانها به سیاه و سفید تقسیمبندی شوند و با این وجود خبری از آموزههای اخلاقی، لحظههای سخت تصمیمگیری برای قهرمان داستان و نشان دادن نتیجه خوبی و بدی نیست.
گویی نویسنده عجولانه در حال طی مسیر است و فرصتی برای طرح این مسائل را ندارد. تنها در انتهای داستان است که در چند صفحه پایانی به حسرت قهرمانان از زندگی کردن در دنیایی که فداکاری و عشق وجود داشته باشد، اشاره میکند.
فصلبندی کتاب با حجم مطلب برابر و متعادل موجب میشود این دویدن طولانی مدت سربازان برای رسیدن به گورشاه خوانده شود، اما در بخش عمدهای از داستان قهرمان خوب یا دشمن او ترسیم نمیشود. مشخص نیست چه خصوصیات اخلاقی دارد و چرا خوب است یا بد.
گلشیری توانسته تجربهای نو از نیازی دیرینه داشته باشد. اینکه نوجوان ایرانی قهرمان داشته باشد. قهرمانش را دوست بدارد و داستانهایش را بخواند و او را باور کند. برای خواستههایش مانند قهرمانهایش بجنگد و امید و ایمان و شجاعت را از او الگوبرداری کند. هر چند این تجربه نیازمند پرورش است، اما میتوان گفت داستانهای گلشیری در گروه کتابهایی است که تکرار چاپ آن دور از انتظار نیست.
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/