اتهام حضرت زهرا(س) چه بود؟/ پاسخ حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتی
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، استاد دروس خارج فقه حوزه علمیه قم در سخنانی در مراسم فاطمیه که در دارالزهرا(س) برگزار شد، با اشاره به حوادث تلخ بعد از وفات پیامبر اکرم(ص) و مظالمی که بر فاطمهزهرا (س) و امیرمؤمنان (ع) رفت، با استناد به خطبه فدکیه، نهجالبلاغه و منابع اهل سنت به این سؤال پاسخ داد که «دستگاه برای ستم بر حضرت زهرا(س) چه توجیهی داشت و اتهامات حضرت زهرا(س) از نگاه آن چه بود؟»
سروشمحلاتی با بیان اینکه «معمولا در درگیریها، هر یک از طرفین برای خود منطق و استدلالی دارد»، به درگیری میان موسی بن عمران(ع) و فرعون اشاره کرد و گفت: قرآن کریم وقتی مقابله و صفآرایی بین حضرت موسی و فرعون را نقل میکند، از یک طرف منطق موسی بن عمران را تبیین میکند و از سوی دیگر، نگاه فرعون و فرعونیان را بیان میدارد.
این پژوهشگر دینی با اشاره به تلاش فرعون برای از بین بردن موسی بن عمران، پیش از تولد گفت: فرعونیان کسانی بودند که قبل از تولد موسی(ع) به اطفال و مادران رحم نکردند و فرزندان ذکور مردم را از لب تیغ میگذراندند؛ قرآن منطق اینها را نیز بیان میکند.
وی با اشاره به آیاتی از سوره غافر در این باره اظهار کرد: طبق این آیات، فرعون در بیان منطق خود به مردم میگوید «إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ». من یک نگرانی بر دین و آیین شما دارم که این موسی آمده، عقیده، مذهب و فرهنگ شما را از بین ببرد و من میخواهم از آیین شما دفاع کنم. بعد ادامه میدهد که موسی در جامعه دست به فساد میزند و اوضاع را به هم میریزد. مردم دارند با آرامش زندگی می کنند، اما با عمل موسی، جامعه ملتهب میشود و اختلاف پیش میآید؛ ما باید مقابل این فساد بایستیم.
سروشمحلاتی با استناد به این نگاه قرآنی، ادامه داد: حوادث بعد از وفات پیامبر را، هم منابع ما نقل کردند و هم منابع اهل سنت. ممکن است در برخی جزئیات اختلاف نظر باشد ولی کلیت آن در همه منابع هست.
وی در بیان دلایل برخورد دستگاه حاکمه با حضرت فاطمه زهرا(س)، ابتدا به نامه 28 نهجالبلاغه که نامه امیرالمؤمنین به معاویه است، اشاره کرد و گفت: در این نامه، حضرت پاسخی به نامه معاویه داده است و در آن، با نقل جملهای از نامه معاویه، آن جمله را تأیید کرده و به آن پاسخ داده است.
استاد حوزه این جمله معاویه را اعتراف به ظلمهای رفته بر حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) دانست و افزود: طبق این نامه، معاویه خطاب به حضرت علی(ع) گفته است «انی کنت اقاد کما یقاد الجمل المخشوش حتی ابایع»؛ من به خاطر دارم که تو را با چه وضعی برای بیعت به مسجد آوردند. مانند شتری که نمیخواهد حرکت کند ولی او را کشانکشان میآورند. اما حضرت در پاسخ تأکید میکنند که این مذمت بر من نیست. مذمت برای کسانی است که این ظلم را مرتکب شدند، نه من که مظلوم بودم.
وی همچنین به جملهای از حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه اشاره کرد و گفت: حضرت زهرا یک سخنرانی بیشتر ندارد که سخنرانی بسیار عجیبی است. حضرت در این خطبه، بعد از مقدماتی که مطرح کردند، به حوادث بعد از وفات پیامبر اشاره کرده و فرمودند «فَلَمَّا اختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ»؛ یعنی وقتی که پیامبر اکرم(ص) دعوت حق را لبیک گفت، بیماری نفاق در میان شما آشکار شد. نمیفرمایند «به وجود آمد»، بلکه میفرمایند «آشکار شد». آیات قرآن هم نشان میدهد که در زمان پیامبر نفاق وجود داشت اما در بسیاری از افراد، جریانها و گروهها زیر پوست بود و گاهی خود را نشان میداد. اما حالا علنی و فراگیر شد و همه جا را گرفت.
سروشمحلاتی افزود: حضرت خطبه را ادامه میدهند تا به این جمله میرسند که «زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ»؛ شما گمان میکردید نگران فتنه هستید. میگفتید باید جلوی فتنه را گرفت و اگر ما کاری نکنیم فتنه در راه است. ما را متهم کردید که اگر فرصت پیدا کنیم فتنه در جامعه اسلامی ایجاد میکنیم. این اتهامی بود که شما متوجه ما کردید. بعد حضرت پاسخشان فقط یک جمله از قرآن بود «أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ»؛ ما فتنهگر نیستیم. شما هستید که در گرداب فتنه غرق شدید و فتنه واقعی زیر سر شماها بود.
این کارشناس فقه سیاسی در ادامه سخنان خود با طرح این سؤال که «مگر فاطمه زهرا(س) چه کرده بود که فتنهگر خطاب شد؟» گفت: مگر ایشان شورشی در جامعه به وجود آورده بود؟ مگر نظام اجتماعی را مختل کرده بود؟ مگر دعوت به قیام کرده بود؟ مگر گروه مسلحی تشکیل داده بود که در برابر حکومت بایستند؟
وی افزود: یکی، دو اقدام ساده بعد از رحلت پیامبر از خانه فاطمه(س) و علی(ع) انجام گرفت که چیزی را تغییر نمیداد. در منابع مختلف هست که امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه زهرا و حسنین را حرکت داد که در خانه مهاجر و انصار بروند و از آنها کمک بخواهند که چندان کسی هم جواب نداد. یک اقدام دیگر هم حضور حضرت زهرا(ع) در مسجد در جمع مردم، با حضور خلیفه و مهاجرین و انصار بود که آن سخنرانی معروف را انجام دادند. بقیه اتفاقات هم فشارهایی بود که بر حضرت زهرا(س) وارد شد. از آن جمله تهدید کردند که خانه را آتش میزنیم. حالا اینکه آتش زدند یا نزدند، جای بحث است ولی آنچه همه خبر دارند و متفقالقول هستند این است که تهدید را انجام دادند.
سروشمحلاتی در ادامه، برای پاسخ به این سؤال که «اتهام حضرت زهرا(س) چه بود؟»، به منابع اهل سنت اشاره کرد و گفت: از میان دانشمندان معروف اهل سنت که به این مسائل پرداخته و در مواردی نگاه منصفانهتری دارد، ابن ابی الحدید است که سنی مذهب و معتزلی است. وی در جلد ششم شرح نهجالبلاغه خود با اشاره به حوادث بعد از رحلت پیامبر میگوید: «والصحیح عندی انها ماتت وهی واجدة علی ابی بکر وعمر وانها اوصت ان لا یصلیا علیها»؛ از نظر من صحیح این است که فاطمه زهرا از دنیا رفت در حالی که بر این دو تن خشم و غضب داشت و وصیت کرد که این دو نفر نباید بر من نماز بگزارند.
وی با اشاره به نگاه ابن ابیالحدید به اعتراض و غضب حضرت زهرا(س) گفت: ابن ابی الحدید میگوید «وَ ذلِکَ عِنْدَ أصْحابِنا مِنَ الْاُمُورِ الْمَغْفُورَةِ لَهُما. وَ کانَ الْأوْلی بِهِما إکْرامَها وَ احْتِرامَ مَنْزِلِها، لکِنَّهُما خافَا الْفُرْقَةَ وَ أشْفَقا مِنَ الْفِتْنَةِ، فَفَعَلا ما هُوَ الْأصْلَحُ بِحَسَبِ ظَنِّهِما... فَلا یَجُوزُ الْعُدُولُ عَنْ حُسْنِ الْإعْتِقادِ فِیهِما بِما جَری وَاللهُ وَلِیُّ الْمَغْفِرَةِ وَ الْعَفْوِ؛ فَإنَّ هذا لَوْ ثَبَتَ أنـَّهُ خَطَاٌ، لَمْ یَکُنْ کَبِیرَةً، بَلْ کانَ مِنْ بابِ الصَغائِرِ». یعنی البته بهتر بود که این دو نفر احترام فاطمه زهرا را حفظ میکردند و به خانه او احترام میگذاشتند.
وی با بیان اینکه «این بیان، نوعی اقرار و اعتراف است که هتک خانه فاطمه زهرا(س) صورت گرفته است و متعرض خانه شدهاند»، ادامه داد: این دانشمند اهل سنت تأکید دارد که ما نباید به این دو تن اعتراض کنیم. چون اینها نگران اختلاف در جامعه اسلامی بودند. اینها فشار بر فاطمه(س) آوردند تا جلوی اختلاف گرفته شود؛ تا آرامش جامعه به هم نخورد. جامعه یکدست بود و اگر صدای اعتراض فاطمه(س) به گوش مردم میرسید، شاید یک عده تحت تأثیر قرار میگرفتند و اختلاف به وجود میآمد و لذا اینها برای حفظ وحدت بود.
سروشمحلاتی افزود: همچنین در این عبارات مشخص است که به نظر ابن ابی الحدید، دستگاه نگران فتنه بوده است و راه جلوگیری از فتنه در جامعه اسلامی، ظلم به فاطمه زهراست.
وی افزود: همچنین ابن ابی الحدید در این عبارات تأکید دارد که این دو به آنچه فکر میکردند بهتر است، عمل کردند و البته اینها آدمهای متدینی بودند و از سر دینداری این کار را کردند. اینها غصه دین را میخوردند و برای حفظ دین، این اقدامات را انجام میدادند. میگوید کاش این حوادث اتفاق نمیافتاد ولی چارهای نبود و برای حفظ وحدت لازم بود گلوی فاطمه زهرا(س) فشرده شود، او را لگد بزنند و فرزندش را بکشند، مبادا فتنه اتفاق بیفتد.
استاد حوزه علمیه قم، با اشاره دوباره به پاسخ حضرت زهرا(س) به اتهام فتنهگری، گفت: حضرت پاسخ میدهد که این چه استدلالی است که اگر کسی حق خود را طلب کند، فتنهگر است؟ من میگویم من ارث پدرم را میخواهم، شما بگویید ارث را قبول ندارید یا من را مسلمان نمیدانید و معتقدید که کافر از مسلمان ارث نمیبرد؟ من اگر حق خودم را مطالبه کنم و اگر همسرم حق خود را مطالبه کند، فتنه است؟ این چه تعریفی است که شما از فتنه دارید؟
وی با بیان اینکه «در این ماجرا، مشکل این است که کسی میخواهد فتنه را تعریف کند که خودش یک طرف دعواست»، گفت: این حرف بیربطی است که بر زبان برخی افراد افتاده که حاکم باید حرف آخر را بزند. قرآن تأکید دارد که در نزاع بین شهروندان، حاکم حرف آخر را میزند ولی در نزاع بین حاکم و شهروندان، حکومت و حاکم نمیتواند قاضی باشد.
وی با طرح این پرسش که «در صورت شکایت از حاکم، چه کسی باید قضاوت کند و رأی صادر کند؟»، گفت: اگر بنا باشد در این نزاع نیز حاکم حکم دهد، هیچ شکایتی از حاکم به نتیجه نمیرسد و شهروندان در چنین محکمهای همیشه محکوم هستند.
سروشمحلاتی با بیان اینکه «اختلاف هزارساله ما با مخالفان این است که وقتی یک طرف دعوا حاکم است و یک طرف فاطمه زهرا(س)، چه کسی تصمیمگیر و قاضی است؟»، گفت: اگر از ماجرای خلافت هم بگذریم، حداقل دعوا بر سر مسئله ارث و فدک بوده است. چه کسی باید اینجا فصل خصومت کند؟ شکایت از خلیفه است. حالا ممکن است خودش در وهله اول طرف دعوا نباشد ولی وقتی خودش را به وسط میدان میآورد و خودش را طرف دعوا قرار میدهد، منطق حکم میکند که خود او قاضی چنین پروندهای نباشد.
وی با بیان اینکه «مرحوم صاحب جواهر و مرحوم نراقی نیز بر این تأکید دارند که در دعوایی که یک طرف آن حاکم است، حاکم خود نمیتواند قاضی باشد»، گفت: راه حل را در این گونه موارد، حضرت امیرالمؤمنین(ع) مطرح کردهاند. حضرت در اختلافی که با طلحه و زبیر بر سر قتل عثمان داشتند، راه حل را عنوان کردهاند. ایشان در این ماجرا نفرمودند که من حاکم هستم و حرف آخر را میزنم. بلکه فرمودند حاکم بین ما باید کسانی باشند که نه در سپاه من هستند نه در سپاه شما؛ «فبینی و بینکما من تخلف عنی و عنکما من اهل المدینه». یک داور بیطرف از اهل مدینه که نه متهم به جانبداری از من باشد نه جانبداری از شما و هرچه گفتند بپذیریم.
سروشمحلاتی با بیان اینکه «آیا کسی، عادلانهتر و منصفانهتر از این راهی سراغ دارد؟»، گفت: ما مفتخریم به این که اماممان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) است؛ برای این که منطق او، همیشه و همه جا قابل طرح و قابل دفاع است.
وی با بیان اینکه «کسی که لگد میزند فتنهگر است یا کسی که با آرامش سخن میگوید و طلب حق میکند؟»، گفت: مروج الذهب مسعودی مینویسد زمانی که در سقیفه با ابابکر بیعت کردند و روز سهشنبه هم باز بیعت عمومی اتفاق افتاد، علی(ع) خارج شد و خطاب به او گفت این چه کاری بود که تو انجام دادی؟ پایه و اساسی نباید حکومت داشته باشد؟ حق ما را که رعایت نکردی، ما صلاحیت مشورت هم نداشتیم که با ما مشورت کنی که اینقدر سریع عمل کردید؟ در این زمینه تعبیر حضرت زهرا(س) هم این است که جنازه پیامبر دفن نشده بود که شما کار را تمام کردید. پاسخ ایشان به علی(ع) این بود که درست میگویی. ولی ما ترسیدیم فتنه شود. نگران بودیم فتنهای اتفاق افتد و سریع اوضاع را جمع و جور کردیم.
سروشمحلاتی با اظهار تعجب از این استدلال، گفت: شما تعجب میکنید که در برابر این حوادث تلخی که بعد از پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاد، چرا جامعه از خود عکسالعملی نشان نداد؟ مگر همه مردم مرده بودند که در برابر این ظلمها ساکت بودند؟ علت این بود که در فکر این مردم بیچاره تزریق کرده بودند عدهای میخواهند ناآرامی به وجود آورند و زندگی شما را به هم بزنند. ما آمدیم و جلو این ناآرامیها را گرفتیم؛ والا قتل و جنایت اتفاق میافتاد و ناامنی میشد. اگر فرصت به علی بن ابیطالب(ع) میدادیم، چنین خطراتی جامعه را تهدید میکرد.
استاد دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم با اشاره به مباحثه میان دو نفر از علمای شیعه و اهل سنت که مربوط به بیش از هزار سال قبل است، گفت: قاضی عبدالجبار که معتزلی مذهب و صاحب کتاب مهم کلامی المغنی است و سید مرتضی، برادر سید رضی که او هم متکلم بزرگ شیعه است، با هم مباحثهای داشتهاند. در این بحث، موردی است که چرا بعد از رحلت پیامبر(ص)، خلیفه دوم آمد و اعلام کرد: «پیغمبر از دنیا نرفته است. اگر کسی بگوید پیغمبر خدا از دنیا رفته، من گردنش را میزنم.» واقعا ایشان نمیدانست پیامبر از دنیا رفته یا میدانست؟ خوب میدانست. پس چرا انکار کرد؟ چرا تکذیب کرد؟ برای این که جلو فتنه گرفته شود، باید به مردم دروغ گفت. باید اطلاعات غلط به مردم داد تا مبادا فتنهای اتفاق بیفتد. پاسخی که عبدالجبار به سید مرتضی داد، این بود: «قطعا شأن عمربن خطاب بالاتر از این بود که معتقد باشد پیامبر از دنیا نرفته؛ اما او وقتی فهمید ایشان از دنیا رفته، از وقوع فتنه در جامعه با مطلع شدن مردم از این واقعه ترسید. مصلحت اقتضا میکرد مردم را آرام نگه دارند.» حتما برای اینکه بروند در سقیفه و مسائل را آماده کنند و بعد با آمادگی کامل، مردم را در جریان کارهایشان قرار دهند!
سروش محلاتی افزود: علمای شیعه 1400 سال است که با این منطق در نزاع هستند و میگویند مصلحت مجوز دروغگویی، ظلم و بیداد نیست. ما در این مدت زیر بار این حرفها نرفتهایم. این حرفها را نپذیرفتهایم و حرفمان در طول تاریخ این بوده که ظلم کردن به این بهانهها جایز نیست.
این کارشناس فقه سیاسی با اشاره به نحوه تبعید ابوذر غفاری گفت: گناه این صحابی پیامبر که از همه لهجه صادقانهتری داشت، چه بود؟ گفتند که تو فتنهگری. او کسی بود که تنها آیه قرآن میخواند که «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیم؛ آنهایی را که طلا و نقرهها را جمع میکنند و انفاق نمیکنند را خدا در قرآن بشارت جهنم داده است.» به او میگفتند نگو این حرفها را. او میگفت من آیه قرآن میخوانم. گفتند آیه دیگری را بخوان و متعرض ما نشو.
وی در این بخش نیز به دفاعیات ابن ابی الحدید از تبعید ابوذر اشاره کرد و افزود: به گفته ابن ابی الحدید خلیفه سوم هم از وقوع فتنه و اختلاف کلمه مسلمین با ادامه حرفهای ابوذر نگران بود. خلافت باید وحدت جامعه را حفظ کند و از این رو اباذر را بردند در جایی تا صدای او به کسی نرسد و جامعه آرامش داشته باشد؛ البته آرامش گورستانی!
آیتالله سروشمحلاتی گفت: به گفته ابن ابی الحدید، عثمان هم وحدت داخلی را حفظ میکرد و هم نگران سیاست خارجی بود. دشمن طمع به جامعه اسلامی داشت و اگر ابوذر حرف میزد، آنها بهانه پیدا میکردند و در بین مسلمانها اختلاف ایجاد میکردند. باید زبان ابوذر را برید و مانع حرف حق زدنش شد تا مبادا دشمن سوءاستفاده کند. اینها حرفهایی است که آنها در طول تاریخ زدهاند، اما ما این حرفها را قبول نکردهایم. قبول کردهایم؟ اگر اینها را قبول میکردیم معنای آن این بود که خلیفه حق داشت. وقتی ابوذر از مدینه خارج میشد، خلیفه گفته بود احدی حق ندارد او را همراهی کند. امام ما علی بن ابیطالب(ع) بود که دستور حکومت را شکست و او را بدرقه کرد. از این رو ما اینطور استدلالها را اصلا قبول نداریم. ولی ابن ابی الحدید میگوید این طور کارها برای مصلحت جامعه جایز است و معتزله استدلالشان چنین است.
وی در جمعبندی سخنانش گفت: همیشه وقتی ظلمی اتفاق میافتد، ظالم باید برای افکار عمومی پاسخی داشته باشد. والا باعث عکسالعمل مردم و تضعیف حکومت میشود. اینجا اقناع افکارعمومی با همین استدلال مقابله با فتنه انجام میشود. اما ما که در مکتب علی(ع) بزرگ شدهایم، با وجود همه کاستیهای شخصی خودمان زیر بار این منطق نرفته و نخواهیم رفت. چون هویت شیعه مقاومت در برابر ظلم است و چنین حرفهایی مجوز ظلم نیست.
سروشمحلاتی به ماجرای جنگ جمل اشاره کرد و گفت: اوایل خلافت که امام علی(ع) هنوز در مدینه بود، طلحه و زبیر آمدند و گفتند ما میخواهیم به زیارت خانه خدا برویم؛ آمدهایم حلالیت بطلبیم. حضرت میدانست که اینها اهداف دیگری دارند. در راه به ابنعباس برخورد کردند که آدم سیّاسی بود و پیشبینی میکرد اینها خارج مدینه به دنبال تشکیل هستهای برای مخالفت هستند. آمد پیش امیرالمؤمنین و عرض کرد شما به اینها اجازه دادی؟ آیا نمیدانی برای چه میروند؟ حضرت فرمود میدانم میخواهند بروند و برنامه دارند. پرسید چرا اجازه دادید؟ (جمل یک فتنه واقعی بود. آمدند شهر بصره را گرفتند؛ شیعیان امیرالمؤمنین را قتل عام کردند. خوف فتنه هم واقعی بود و همه چیز قابل پیشبینی بود.) حضرت فرمود من قبل از جرم نمیتوانم مجازات کنم. مرام و مکتب ما این است.
سروشمحلاتی تصریح کرد: ایشان هرگز محدودیتی درباره کسی روا نداشت که بهانه آن را ترس از فتنه قرار داده باشد. اما آنها این کار را درباره امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) انجام دادند. در حالی که اگر خوف فتنه مجوز برخورد بود، حکومت امیرالمؤمنین طور دیگری اداره میشد.
انتهای پیام/