نغمههایی که خاموش شدند/ یادی از درگذشتگان موسیقی سال 1394
داریوش ابوک ( 3 اسفند 1327 گرگان- 7 اردیبهشت 1394 گرگان)
از ده سالگی نزد استاد حسین برومند نواختن ویولون را آموخت و چند سال پس از آن، زمانی که در نواختن این ساز مهارتی به دست آورده بود، به دعوت استادش برای اولین بار در ارکستر ارتش ـ که رهبری آن را بر عهده داشت ـ ویلون نواخت. همچنین در رادیو گرگان نیز گاهی موسیقی مینواخت. چند سال بعد، با چند نفر از دوستانش از جمله محمدرضا لطفی وجواد یاوری گروه کوچکی تشکیل دادند و اجراهای زنده و استودیویی بسیاری انجام دادند.
در سالهای دهه پنجاه، با اداره فرهنگ و هنر گرگان در مقام استاد، نوازنده و کارشناس موسیقی همکاری میکرد و رهبری ارکستر سنتی گنبد کاووس را بر عهده داشت. در طول بیش از سه دهه، با بسیاری از نوازندگان و خوانندگان مطرح ایران آثار ماندگاری نواخت. پس از انقلاب بیشتر بر روی آموزش نواختن ویلون تمرکز کرد، اما از دهه هفتاد بار دیگر اجراهای زندهاش را از سر گرفت و در جایگاه استاد پیشکسوت ویلون بسیار مورد تقدیر قرار گرفت.
محمدابراهیم باقری (سال 1321 روستای آجقان اسفراین - 2 آبان 1394 منا، عربستان سعودی)
محمدابراهیم باقری، شعر و موسیقی را از زمانی که بسیار کودک بود دوست میداشت. هر شعر و ترانه محلی و عامیانهای که از زبان خانواده یا مردم روستایشان میشنید، به خاطر میسپرد و با صدای زیبایش میخواند، به گونهای که مدت کوتاهی پس از آن به خوانندگی آوازها و
ترانههای محلی مشهور شده بود و هر مراسمی که در روستای خودشان یا روستاهای اطراف برگزار میشد، از او دعوت میکردند تا حاضر شود و از آن ترانههای قدیمی شادیبخش که دیگر کمتر کسی به خاطر داشت، برای مهمانان بخواند. در همه این
سالها، دفترچهای همراهش بود و در حاالت مختلف شعرهایی میسرود که بتواند با نوای دوتارش همراه کند و اثر خویش را کامل سازد. نواختن دوتار را هم خودش آموخته بود، بدون آنکه استادی داشته باشد. در سالهای انقلاب و جنگ شعرهای حماسی میسرود و آهنگهای شورانگیز مینواخت و شور و شوق هنر خویش را تا پایان عمر از دست نداد.
خلیل چالهچاله (26 مهر1327 کرمانشاه- 7 آذر 1394 کرمانشاه)
وی نواختن سنتور و تار را هنگامی آموخت که بسیار کوچک بود. بیست و یکی دو ساله بود که به واحد موسیقی رادیو کرمانشاه پیوست. مدتی بعد به سنندج رفت تا با رادیو کردستان همکاری کند و در همان دوره بود که اولینبار با کامکارها آشنا شد و تا پنج سال پس از آن، همراه آنان مینواخت، در حالی که از محمدرضا لطفی نیز راز و رمز نواختن تار را میآموخت.
پس از انقالب اسلامی، گروه موسیقی خویش را با نام «اوج» تشکیل داد که اجراهای گوناگونی برای رادیو و تلویزیون کرمانشاه نواختند و در همان سالها سرپرستی ارکستر صداوسیمای مرکز کرمانشاه را به او سپردند. غیر از اجراهای رادیویی و تلویزیونی، کنسرتهای بسیاری هم برگزار کرد و همراه گروهش در مسابقهها و جشنوارههای موسیقی ایران شرکت کردند و در چهارمین دوره جشنواره موسیقی فجر توانستند مقام دوم را به دست بیاورند.
در اوایل دهه هشتاد، به رهبری گروه پیشکسوتان موسیقی بومی ایران برگزیده شد. همراه آن گروه راهی کشورهای مختلف جهان شد و کنسرتهای بسیاری برگزار کردند و موسیقی کردی ایرانی را به گوش شنوندگان بسیاری رساندند.
عباسعلی خمر (2 اردیبهشت 1330 کرمان- 12 آبان 1394 مشهد )
عباسعلی خمر هم ویلون مینواخت و هم سنتور، اما تدریس موسیقی را بیشتر دوست میداشت. آهنگسازی نیز یکی دیگر از علاقههای او بود و در این کار نیز بیشتر ترجیح میداد با جوانان کار کند و دستشان را بگیرد و آنچه را که خود آموخته و تجربه کرده است، به آنان بیاموزد.
شاگردان بسیاری که پرورش داده است، گواهی بر این علاقه و تلاشاند. غیر از اعضای اصلی گروه دلشدگان مشهد ـ که همگی شاگردان او بودند، پنج فرزندش نیز از بهترین شاگردانش بودند که بعدها گروهی به نام صبا راهاندازی کردند و اجراهای بسیاری را زیر نظر پدر خویش انجام دادند. اما شاگردانش به همینها محدود نمیشدند، یکی از مهمترین گروه شاگردانش معلولان علاقهمند به موسیقی بودند که او توانسته بود با ابداع روشهایی برای برقراری ارتباط و آموزش به سادهترین شیوه، آنان را به نوازندگان و آهنگسازانی نیمهحرفهای و حرفهای تبدیل کند. با گروههای مختلفی از آنان، اجراهای بسیاری در شهرهای مختلف برگزار کرد.
موسیقی فیلم هم یکی از علاقههای جدی او بود و برای فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی بسیاری موسیقی ساخت که از میان آنها «برویم پیش یاسها»، «سرزمین خورشید»، « شهدای حرم امام رضا» و « کوی خاوران» از آثار مهم او به شمار میروند.
نظرلی خوجملی (1327 نگینشهر گنبدکاووس-11 تیر 1394 در نگینشهر، گنبدکاووس)
وی در کودکی ناچار شد درس و مشق را رها کند تا در کشاورزی و پرورش دامها همراه خانواده باشد و برای گذران زندگی نقشی به عهده بگیرد. اما موسیقی را رها نکرد. در محیطی که او زندگی میکرد، نینوازی چیزی بیش از سرگرمی و حتی هنر موسیقی بود. از اقبال بلندش یکی از چیرهدستترین نینوازان ترکمن ـ حاجی ایل محمد قورچایی ـ استادش بود و توانست در مدت کوتاهی در میان سرشناسترین نوازندگان ترکمن جای گیرد. اجراهای گوناگونش از موسیقی نواحی ترکمنی، در شناساندن اینگونه موسیقی ـ که قرنها بود مهجور و کمشناخته مانده بودـ نقش پررنگی داشت و موسیقیدوستان بسیاری را به موسیقی عارفانه ترکمنی علاقهمند کرد.
نورمحمد درپور (سال 1311 روستای سرخسرا، تربت جام- 28 اسفند 1393 مشهد )
کودکیاش در سرزمین و میان مردمانی گذشت که به موسیقی فراتر از هنر مینگریستند. صدایش خوش بود و شوقی غریب به نوای خنیاگران صوفی سرزمین خویش داشت. از همان کودکی پای درس استادان و عارفان بزرگ موسیقی خراسانی نشست و آنچه را که آنان از قرنهای پیش به میراث برده بودند و میخواندند و مینواختند، آموخت: از روایتهای حماسی و رزمی شاهنامهوار تا دوبیتیهای عارفانه و عاشقانه و مثنویخوانی؛ و نواختن دوتار را که همراه جداناشدنی اینگونه موسیقی و شعر خراسانی بود. تا سالهای آغازین دهه پنجاه، در کنج خویش میخواند و مینواخت، اما در این سال بود که او را شناختند و قدرش را دانستند و دیگر تا پایان عمر رهایش نکردند. از آن پس در جشنوارههای گوناگون موسیقی ایرانی و مقامی و نواحی ایرانزمین از او دعوت میکردند تا با نوای عاشقانه و عارفانه دوتارشکه به همراه آن اشعاری شورانگیز میخواند، به محافلشان برکتی بخشد، به گونهای که چندین
سال بعد، آوازهاش در سراسر جهان پیچید و دیگر سالی و ماهی نبود که او را به کشوری دعوت نکنند تا برایشان از گنجینه بیپایان اشعار و نواهای روحانی خویش بخواند و بنوازد.
محمود رضایی (25 مرداد 1335 تهران-17 مهر 1394 تهران)
محمود رضایی نابینا بود، اما مانند بسیاری از معلولان دیگر، این کمبود او را خانهنشین نکرد. اولینبار درهشت سالگی ویولون به دست گرفت و در مدت کوتاهی نواختن این ساز را آموخت و پس از آن نواختن پیانو را نیز یاد گرفت و در حالی که هنوز پانزده سالش به پایان نرسیده بود، اولین آهنگ خویش را ساخت. در سالهای نوجوانی و جوانی موسیقی را با همان پشتکار کودکی پی گرفت و با این حال سه مدرک کارشناسی در رشتههای حقوق، زبان انگلیسی و موسیقی گرفت و در رشته زبانشناسی کارشناسی ارشد گرفت. پس از آن به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به مدت چندین دهه در مدارس نابینایان و معلولان به تدریس هنر، به خصوص موسیقی پرداخت و هنرمندان معلول بسیاری را پرورش داد. در طول چند دهه آموزش موسیقی به نابینایان، با همراهی دوستانش تلاش بسیاری کرد تا کتابهای نُت را بر اساس موسیقی ایرانی به خط بریل مکتوب کنند، مشکلی که سالها نوازندگان نابینا
را آزار میداد و فراگیری موسیقی را برایشان دشوار میساخت. گروه سرود «همت» را که بزرگترین گروه سرود معلولان ایران بود و شامل برترین نوازندگان و خوانندگان معلول سراسر کشور بود ـ سالها رهبری کرد و برای خوانندگان نابینای بسیاری آهنگسازی کرد و در انتشار آثارشان یاری داد. از همه مهمتر روحیه و انگیزهای بود که به علاقهمندان وموسیقیدانان نابینا میداد، به گونهای که برای بسیاری از آنان حق استادی داشت.
مجید سیاهتیری (12 خرداد 1365 اهواز-12 خرداد 1394 اهواز)
وی در نوجوانی نقدهایی برای مجلههای سینمایی مینوشت اما هنوز جوانتر از آن بود که نقدی از او منتشر کنند. بعدها در کلاسهای مبانی فیلمنامهنویسی شرکت کرد و چندین فیلمنامه کوتاه و یک فیلمنامه بلند نوشت، اما هنری که بیش از هر هنر دیگری به آن علاقه نشان داد، موسیقی بود. دوره نوازندگی پیانو را پشت سر گذاشت و همراه با چند نفر از دوستانش گروه کوچکی به راه انداختند و مدتی بعد توانستند اجراهای مختلفی در چندین مرکز خیریه برگزار کنند که درآمد آن را نیز وقف بهبود بیماران خاص و اعصاب روان استان خوزستان میکردند. بعدها مبانی آهنگسازی را نیز آموخت و کار ساخت ترانه را به صورت حرفهای در پیش گرفت. برای بسیاری از جوانان همسنوسال خویش با دستمزدی بسیار اندک و بیشتر با هدف یاری به آنان آهنگسازی میکرد و چندین اثر از خود به یادگار گذاشت که از آن میان میتوان به «امام رضا (ع)»، «ماه ماتم» و «هوای خونه» اشاره کرد.
احمد سیگارچی صومعهسرایی (8 فروردین 1322 صومعهسرا -31 تیر 1394 رشت)
در نوجوانی فلوتی ساخته بود که با آن مینواخت و اولینبار ذوق و قریحه موسیقاییاش با همین نواختن فلوت نمایان شد و مورد توجه قرار گرفت. در دوره دبیرستان، نواختن سنتور را از استاد داریوش علیزاده آموخت، در حالی که در آن سالها به نمایش نیز
علاقهمند شده بود و در گروه کوچکی که با دوستانش به راه انداخته بودند، نمایشهای بسیاری در جشنها و همایشهای استان گیلان اجرا میکردند. در اوایل دهه چهل، هنگامی که به استخدام آموزش و پرورش درآمد، به بندرعباس منتقل شد و در همانجا بود که نواختن عود را فراگرفت و پس از بازگشت به زادگاهش، برای اولینبار عود را به گیلان برد و به مردم آن سرزمین شناساند. در دهه پنجاه غیر از آموزش موسیقی، در کنسرتهای ارکستر رادیو و تلویزیون و همچنین اجراهایی همراه با گروههای مختلف
موسیقی در شهرهای سراسر کشور همکاری کرد. از مهمترین آهنگهایی که ساخت و نواخت، میتوان «گالپوشی خانه»، «آشتی با عشق» و «کرجیبان» را نام برد که بر اساس شعرهایی از شاعران ممتاز گیلانی مانند شیون فومنی و بهمن صالحی تنظیم و اجرا شدند.
حسین شوخکمان (سال 1317 سقز استان کردستان- 3 آذرماه سال 1394 سقز کردستان)
برادرش سالها بود که در مجالس شادی و عروسی ساز میزد و هنرمند مردمپسند مشهوری در میان کردهای غرب ایران گشته بود. او بود که در برادر کوچکش استعداد و شوقی به موسیقی و آواز یافت و او را همراه خود به برنامههای موسیقی و آوازخوانی برد و مسیری را که در آینده موسیقی کردی در پیش گرفت، برایش هموار کرد. گروهی که بعدها از او و برادرش و چندین هنرمند جوان دیگر کردستانی شکل گرفت و به «زیزی» مشهور گشت، طرفداران بسیاری در میان کردها پیدا کرده بود. زیزی لقبی بود که اعضای خانوادهاش از کودکی به او داده بودند، هرچند بعدها تبدیل به نامی شد که با موسیقی کردی پیوند خورده بود و یادآور آن بود. آوازه او و گروهشان از مرز کردستان فراتر رفت و به زودی از شهرهای مختلف کشور دعوتنامههایی برای آنان فرستاده میشد تا موسیقی خود را با نوای اصیل کردی برای مردم سرتاسر ایران اجرا کنند. از معروفترین ترانههای او میتوان به «شه مامه و خال خال»، «سویبه بالا به رز» و «سه وزلی» را نام برد که در کنار بیش از پنجاه ترانه دیگر او، نماینده مشهور و محبوب موسیقی کردی معاصر ایران شناخته میشوند.
کیومرث صادقی (سال 1360 در چگنی، لرستان - 15 مرداد 1394 خرمآباد، لرستان )
وی در روستا بزرگ شد و به همین خاطرهیچ گاه نتوانست آنطور که دلش میخواست در کلاسهای آموزشی و جمعهای موسیقایی شرکت کند. اما کوهپایهها و دامنههای زاگرس جای خوب و مناسبی برای تمرین آواز بود و با پشتکاری که داشت، چیزی را از دست
نمیداد. به لرستان و فرهنگ مردمش و موسیقی اصیل و پرقدمتش عشق میورزید و آثارش نیز رنگ و بوی آن دیار را در خود داشت. در طول بیش از یک دهه آوازخوانی سنتی و بومی، ترانههای محلی و فولکلوریک لری بسیاری را اجرا کرد که «ترانه
هوای لرستان» و «عشق تر» از مهمترین آنها و هر دو در وصف خرمآباد و لرستاناند.
محمدابراهیم طهماسبی (سال 1314 در گروس، بیجار، کردستان-18 خرداد 1394، تهران)
وی از کودکی اهل آواز بود، هر جا که میرفت، از او میخواستند که چیزی بخواند، اما هنگامی وارد موسیقی شد که در دوره سربازی با حسن کامکار آشنا شد. در آن دوران رادیو ارتش کردستان تازه راهاندازی شده بود و حسن کامکار ـ که او نیز در آن دوره سرباز بود ـ مسئول واحد موسیقی بود. طهماسبی را در واحد موسیقی پذیرفت و اولین اجرای او بازخوانی «شب مهتاب» اثر قاسم جبلی بود. تا پایان دوره سربازی چندین اثر دیگر را اجرا کرد و وقتی دورهاش به پایان رسید، به تهران رفت تا موسیقی را به طور جدی نزد استادانی مانند قمرالملوک وزیری، مرتضیخان محجوبی و دیگران بیاموزد. پس از آن در بخش کردی رادیو تهران سرگرم
کار شد و اولین اثری که اجرا کرد، «مریم باوانم» بود، اجراهایی که به حدود صد اثر رسید.
در دهههای شصت و هفتاد بیشتر سرگرم تدریس آواز بود، اما در دهه هفتاد سالگیاش سالهای دهه 1380 ـ بار دیگر همکاری با رادیو را پس از وقفهای طولانی از سر گرفت و تا پایان عمر آثار بسیار دیگری را اجرا کرد که یکی از معروفترین ترانههایش
«آبیدر» بود که بارها به مناسبتهای گوناگون خواند. همچنین آهنگهای گوناگونی را نیز با نوازندگی شاگردانش در جشنوارههای مختلف ـ از جمله موسیقی فجر ـ اجرا میکرد.
مجید فرهنگ (مندنی زاده( (20 فروردین 1324، شوشتر- 24 شهریور 1394، تهران)
موسیقی در خانوادهشان پیشینه دور و درازی داشت. پدر و برادرش هر دو نوازنده تار بودند و آنان بودند که شوق موسیقی را در او نشاندند و دریافتند که صدای خوشی برای اجرای ترانهها دارد. در نیمه دهه چهل بر اثر اتفاقی به تهران آمد و در آنجا با یکی از دوستان قدیمیاش روبهرو شد و زمینه اجرای چند ترانه در یکی از کافههای آن روزگار تهران فراهم شد. صدای گرم و دلنشین او به زودی طرفداران بسیاری پیدا کرد و همین تشویق و دلگرمی باعث شد تا خوانندگی را جدیتر دنبال کند. اولین اثر مستقلش را با نام «یا بِشو زنگی زنگ، یا بِشو رومی روم» اجرا کرد. از آن پس بسیاری از اوقات زندگی خویش را در تهران گذراند و در کافهها و تالارهای مختلف معتبر تهران ترانههای محبوب مردمی را خواند که همگی با استقبال بسیار طرفدارانش روبهرو شدند. همچنین ترانهها و موسیقی سنتی شوشتر را در آلبومی به نام «آوای شوشتر» تنظیم و منتشر کرد که بسیار پرفروش شد.
رسول قربانی (8 اردیبهشت 1314، قرهداغ- 6 مهر 1394، تبریز)
عاشیق رسول از نوجوانی شیفته موسیقی عاشیقی بود. این گونه موسیقی سنتی با اشعار غیرمکتوب بسیار محترم و پرطرفدار بود، هرچند آخرین دوره پرشورش را با استادان بزرگ سپری میکرد. تا پیش از سی سالگی ـ در دهه چهل شمسی ـ آنقدر در عاشیقخوانی ماهر شده بود که برای اجراهای استودیویی و زنده به رادیو و گاهی تلویزیون دعوتش میکردند، هرچند زندگیاش به سختی و از راهی غیر از خوانندگی و نوازندگی میگذشت.
از میانه دهه شصت ـ زمانی که کمکم موسیقی محلی مورد توجه بیشتری قرار گرفت در جشنوارههای موسیقی محلی ایرانی و کمی بعدتر در جشنوارههای کشورهای آسیایی و اروپایی شرکت میکرد و در زمان کوتاهی به یکی از معروفترین چهرههای بینالمللی
موسیقی فولکلور آذریزبان ـ و در کل موسیقی فولکلور ایرانیـ تبدیل شد، در حالی که در میان عاشیقخوانها لقب «دده» گرفته بود و غیر از اشعاری که از گذشتگان در یادداشت و میخواند، بیش از سه هزار بیت با موضوعات عارفانه و عاشقانه سروده بود. تا آخرین روزهای عمر هشتاد سالهاش همچنان مینواخت و میخواند و شاگردان بسیاری را پرورش داده بود.
عبد الله قربانی ماچکهای (4 آبان 1320، قصر شیرین- 28 آذر 1394، سنندج)
قربانی ماچکهای صدای خوشی داشت و با حس و حالی خاص و نوایی صمیمانه از ترانههای قدیمی عامیانه کردها میخواند و در میان کردها بسیار محبوب و پرطرفدار شده بود. در سالهای پس از انقلاب به همراه دوست دیرینش کاک احمد برنامههای مختلفی در جشنوارهها و همچنین صدا و سیما برگزار کردند و در مقام نماینده موسیقی فولکلور کردها به شهرت بسیاری دست یافتند. نتیجه سالها تلاش در این زمینه، بیش از بیست آلبوم موسیقی کردستانی بود که در آنها بخش بزرگی از ادبیات عامیانه کردها را برای همیشه محفوظ کردند.
تقان قلی کوچک نژاد (1310؛ روستای چاروا یلقی، گنبد کاووس- 22 تیر 1394، روستای امان قرجه، گنبد کاووس)
کودکیاش را در روستایی گذراند که موسیقی را بخشی از زندگی میپنداشتند و خانوادهاش همگی دستی در نواختن سازهای سنتی ترکمنها داشتند. نواختن دوتار را از همان کودکی آموخت و تا پایان عمر، این ساز مقدس ترکمانان را لحظهای از خود دور نکرد. هنگامی که در سال 1338، بخش ترکمنی رادیو گرگان آغاز به کار کرد، او به همراه نظرلی محجوبی برنامههای مختلفی از جمله موسیقی ترکمنی اجرا میکردند که در میان ترکمنان بسیار محبوب و پرطرفدار بود. یار و رفیق همراهش در تمام عمر، برادر
کمانچهنوازش ـ تقان قلیچ ـ بود که در سرتاسر زندگی ساده و فقیرانهشان همراه همدیگر بودند و اجراهای مشهور و محبوبی از موسیقی اصیل ترکمنها از خود به یادگار گذاشتند.
غلامعلی مارگیری (1 آبان1313، میناب- 8 خرداد 1394، میناب)
پدرش سرودخوان و نوازنده بود و او نیز از کودکی همراه پدر در مجالس جشن و سوگ شرکت میکرد و میخواند و مینواخت. موسیقیای که از نیاکانشان به ارث برده بودند و پیوندی با آیین بسیار کهن زار داشت. در دهه شصت محمدرضا درویش خلیفه مارگیری را بر آن داشت تا در آلبومی مشترک، او بخواند و خلیفه بنوازد و به این ترتیب برای اولین بار آوازه غلام مارگیری از حد و مرز میناب و سواحل خلیج فارس فراتر رفت. موسیقی ساده او با تنها سازش ـ دف ـ به همراه سرودها و نواهای جنوبیاش حس و حالی بیش از موسیقی معمول در شنوندگان ایجاد میکرد و شور عارفانهای در دلشان برمیانگیخت.
آلبوم «مولودخوانی» و «آوازهای زار» گزیدهای از آثار اوست. او از مدتها پیش به همراه پسرش ـ عباس سمایی ـ و نوههایش در شهرها و کشورهای سراسر جهان اجراهایی از موسیقی معنوی خویش برگزار میکردند و طرفداران بسیاری داشتند. در ایران نیز در جشنواره موسیقی فجر و موسیقی نواحی و مناسبتهای گوناگون دیگر، موسیقی آیینی و بومی خود را مینواختند و آن حال و هوای عارفانه مراسم زار را زنده میگرداندند.
حمید موگویی (1 مرداد 1332، تهران- اردیبهشت 1394، تهران)
کودک بود که شیفته موسیقی شد، هنگامی که با سازهایی غیرحرفهای و گاهی دستساز موسیقی مینواخت. پس از آنکه از درس و مدرسه فارغ شد، به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد، اما همزمان به دانشگاه رفت تا موسیقی را به گونهای جدیتر بیاموزد. در
سالهای پس از انقالب اسلامی، به یکی از چهرههای تأثیرگذار موسیقی ایران تبدیل شد و غیر از همکاری با ارکستر سمفونیک تهران، در آهنگسازی و اجرای بسیاری از سرودهای انقلابی و ملی آن روزگار نقش پررنگی داشت. سالها پس از آن، به اسپانیا رفت تا تحصیلات موسیقایی خویش را تکمیل کند و در کنار تحصیل، به آموزش نوازندگی گیتار و پیانو سرگرم شد. هنگامی که بار دیگر به تهران بازگشت، کار خویش را با آهنگسازی برای فیلمی به نام «مرگ پلنگ» را از سر گرفت. در این سالها بار دیگر سرگرم همکاری با صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی شد و با اجرای سمفونیهای بزرگی مانند «خلیج فارس«، «جمعه خونین» و «غدیر» شهرت بسیاری به دست آورد. همچنین آثاری را برای واحد برونمرزی صدا و سیما ساخت و یا در ساخت آنها همکاری کرد که از میان آنها آهنگسازی و نواختن موسیقی ترانههایی به زبان انگلیسی اثر بابک بیات، از همه مشهورتر است.
منصور نریمان (20 اسفند 1314، مشهد- 23 تیر 1394، تهران)
نوازندگی تار و سهتار و نی را از پدرش آموخت، اما بعدها به عود روی آورد و ساز محبوبش تا پایان عمر عود بود. از چهارده سالگی برای اجراهای گوناگون به رادیو دعوتش میکردند و در مدت کوتاهی آنقدر در نوازندگی صاحبنام گشته بود که برای همنوازی در کنار استادان بزرگ و مشهور موسیقی آن روزگار ـ جلیل شهناز، فرهنگ شریف و پرویز یاحقی ـ قرار بگیرد. تا روزگار او، عودسازی فرعی برای نوازندگان تار و سهتار بود، اما او بود که عود را ساز اصلی خویش کرد و آن را از زیر سایه سازهای دیگر بیرون کشید و تشخصی آنگونه که درخورش بود، به او بخشید. پس از چند دهه، از عود ـ که تا آن روزگار حال و هوایی عربی داشت ـ روایتی ایرانی به دست داد و «پدر عود ایران» لقب گرفت. در بسیاری از کشورهای سرتاسر جهان عود نواخت و تالش بسیار کرد تا این باورهمهگیر و ناحق را ـ که عودسازی عربی است ـ از ذهنها بزداید و بار دیگر آن را به عنوان
سازی ایرانی و بسیار دیرینهسال به جهانیان معرفی کند. برای اولینبار نیز او بود که اصول عودنوازی و نتهای عود را در چندین کتاب مکتوب کرد، زیرا تا آن زمان عود ـ برخالف دیگر سازها ـ شفاهی آموخته میشد و راز و رمزش سینه به سینه منتقل گشته بود.
برای اولینبار در هنرستان موسیقی نواختن عود را در جایگاهسازی مستقل و تخصصی آموزش داد و عودنوازان بزرگ امروز ایران، همگی شاگردان اویند. در کنار نوازندگی و آهنگسازی، عودهای بسیار زیبا و نفیسی نیز ساخته است و در خطاطی و نقاشی نیز آثار گرانبهایی آفریده است.
رحمخدا نوری شاد (1 فروردین 1329، روستای لوان، لرستان- 31 تیر 1394، درود، لرستان)
از کودکی شیفته سرنا بود، سازی که در میان مردمان لرستان بسیار مقدس و دیرینهسال است. موسیقی را همراه با اشعار عامیانه و محلی لری مینواخت و جز آن، بداههنوازیهایش طرفداران بسیاری داشت، موسیقی شوقانگیزی با حس و حالی روستایی و صمیمی.
در سالهای بعد، نواختن ویلون و کمانچه را نیز آموخت و تنوعی در اجراهای موسیقی سنتیاش ایجاد کرد. در طول بیش از پنج دهه نوازندگی، آثار بسیاری از خود برجا گذاشت که از آن میان «برف پیری»، «کل آتش» و «دست براری» مشهورترند. گاهی نیز موسیقی متن فیلم میساخت و مینواخت که از آن جمله موسیقی فیلم «یکهسوار ایل» با حال و هوایی عشایری است. در سالهای نوازندگی، مهمان بسیاری از همایشها و جشنوارهها میشد تا نوای دلنشینش را به گوش مخاطبان مشتاقش برساند. کارنامه پربارش بارها در جشنوارههای موسیقی مقامی و سنتی ایرانی در سراسر کشور مورد تقدیر قرار گرفت.
انتهای پیام/