دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
16 اسفند 1394 - 13:51

گفت‌وگو با سیدعلی صالحی درباره چیستی شعر حکمت/ تجارت کلمه نمی‌کنم!

«شعر حکمت در آینده کاری می‌کند که هرکس از خواب برخاست یک مجموعه چاپ نکند. عمری باید کار کند تا شاعر-حکیم شود. اتفاقا شعر حکمت خیلی دیر دریافته شد! من در این گفت‌وگو نباید همه‌چیز را بگویم...»
کد خبر : 71082

هادی حسینی‌نژاد، گروه فرهنگی- چندی پیش سیدعلی صالحی، شاعر و تئوریسین شعر گفتار مطالب و یادداشت‌های زیر عنوان «شعر حکمت» منتشر کرده که از منظر او، اهالی شعر و فهم جهت نگاهشان به این سو خواهد چرخید. با هدف آشنایی بیشتر با این گونه شعری، گفت‌وگویی با او صورت گرفته که در ادامه خواهید خواند:


* چندی پیش یادداشتی از شما در یکی از رسانه‌ها (خبرگزاری ایسنا) آمد مبنی براینکه جریان تازه‌ای به نام «شعر حکمت» در راه است. اول بهمن بود و 15 اسفندماه نیز پاره‌ دوم از این قرائت را منعکس کردید. بفرمایید این اتفاق در فرایند شاعری شما طی بیش از چهل ‌سال، چگونه رخ داده است؟


- واژه درست فرآیند در زمان، کمکم می‌کند تا موجز‌تر و در حد حوصله، جوابی روشن بیابم. شعر گفتار مرا می‌توانید لابه‌لای شعرهای دوره‌ موج ناب، ردیابی کنید (دفتر «از آوازهای کولیان اهوازی» و...). همین رگه‌های نوری که در منزل شعر ناب، گاه‌به‌گاه تابیدن می‌گرفت، به مرور تا سال 1357 خورشیدی به بقای خود در حاشیه ادامه می‌داد، اما از حوالی همین ایام، این‌ «مرتبه‌ی مخفی مانده» رو به آشکار شدن گذاشت. اویل دهه شصت، رسما راهبرد موج ناب را در من منسوخ کرد و افق مسلط خود را برتری بخشید. دیدم دنیای تازه‌ای پیشِ روی شعر و زبان و شعرِ زبان من است. مدت‌ها کار کردم. هم ذهنی، هم نظری، هم خلاقه در مقام شعر شهودی خویش. شهر و راهِ تازه رخ داده بود، آنقدر صبر کردم و منتظر ماندم تا خود این پدیده، عنوان خویش را به من معرفی کند؛ «شعر گفتار» به دنیا آمد...


با این توضیح که تا چندسال نخست، در کالبد گفتار، گاه‌ رگه‌های موج ناب زاده می‌شد. یک‌باره از اقلیمی به اقلیمی نرفتم. بین عصر موج ناب خودم و زمان شعر گفتار، یک حاشیه‌ی گذار وجود داشت که با نام «نامه‌ها» و «نشانی‌ها» این منطقه‌ی بی‌طرف، به نفع گفتار، به این جنبش پیوست.


موضوع شعر حکمت نیز در پروسه‌ آفرینش و کشف، همین راه را طی کرد. مسیری به تقریب در این دهه اخیر از مد به در آمد، مکشوفه‌ای که آن را می‌دیدم و می‌دانست این‌ یک اتفاق دیگر است. مثل گذشته عجله نکردم. نسبت به این حضورِ در حال تولد، صبر و رازداری را پیشه کردم. من این راهبردِ رؤیازا... را در دفتر «عاشقانه‌های بعد از گرگ» دیده بودم و در دفترهای بعدی... نیز، در حد چند شعر و چند پاره از چند شعر. اما گذاشتم این مولود، خودش معرف خودش باشد. در کارگاه شعر، طی سه سال اخیر، ترکیب تازه‌ «شعر حکمت» را به کرات به زبان می‌آوردم. این مدت، به قول شما این «فرآیند» مرا به کنکاش بیشتر و مراقبه جدی‌تر در این منزل واداشت. دو سالی هست که یادداشت‌هایم را در این زمینه مهیا کرده‌ام. در اولین اقدام، فکر کردم بهتر است مسئله را رسانه‌ای کنم، زیرا تا در کاری به یقین نرسم، پرده را کنار نمی‌زنم. البته این اتفاق، تازه طلوعِ تکلمِ «شعر حکمت» است. مثل دوره‌ی گذار از موج ناب به شعر گفتار، زمان و حوصله و مهر می‌خواهد تا از منطقه حایل عبور کنیم.


* ذکر کرده‌اید «حکمت» که ریشه در تاریخ شعر و ادبیات ما دارد، از جمله شعر مولانا و حافظ. پدیده حکمتِ امروز، همان حکمت آن اعصار است؟


- حکمت، به قالب و زبان و نحو و شکل و نو و کهنه بودنِ ظرفِ شعر کاری ندارد. نمی‌آید خود را محبوس زبان ویژه به جامعه‌ ظاهر کند. فرای این مباحثِ دبستانی است. اما به این منظور نیست که هر کجا سخنی حکمی در کلام آمده، حتما شعر است. در مقابل من اشاره می‌کنم به هر شعری که قدرت تصرف ذهن تاریخ و زمان و انسان را داراست! متعلق به شعر سنتی یا حتما به شعر نو نیست. مرزهای مشخصی با گزین‌گویه‌ها و کلمات قصار و پند و اندرز دارد. حکمت، شعر حکمت، مولود صنعت کردن در زبان و بازی‌های بی‌هوده نیست. این روح روشنِ اشراقی در کالبد کلمات، خود انسان و برای انسان است. حتی از طبقات فرهنگی و اجتماعی عبور می‌کند، به یک معنای معین: سخن خاص... نهان در سخن عام است که هم فرودست‌ها آن را می‌فهمند، هم خواص در برابر آن به ادب برمی‌خیزند.


* به نظرتان ضرورت ظهور «شعر حکمت» در زمانه‌ی حال، چیست؟ آیا این انتخاب، برخاسته از یک نیاز اجتماعی مکشوف از سوی شما اتفاق افتاده است؟


- من از سر عهد با حساب و بده و بستان –در این امور شهودی- به تجارت کلمه نمی‌پردازم. من واضع حکمت در شعر نیستم. من کاشف و واعظ و شارح این شرح بی‌نهایتم. در عین حال سال‌هاست که می‌بینم روز به روز بن‌بست شعر، تنگ و تاریک‌تر می‌شود. این بن‌بست یعنی مرگِ حکمت در شعر کلاسیک و در دوره بازگشت ناصری به هذیان هول و پرت و پلای دربار تبدیل شد. در انقلاب مشروطه فهمیدند شعر چیزی کم دارد که همه‌چیز است، اما بنا به شرایط، به ورطه مضمون‌سازی فرو رفتند. تا نیمای باهوش و نابغه آمد. او هم دریافت این کاستی کلان، شعر ما را زنده به گور کرده است. پس تا توانست به این «خنثی‌زدگی‌ تاریخی» حمله کرد. اوزان و شکل و سوبژه و صنایع مرسوم را زیر و زبر کرد، باز خود نتوانست –جز چند شعر- به راز حکمت پی ببرد. اما شعر «ری‌را»ی ایشان شعر حکمت است، و «غم این خفته‌ی چند» و ... شاملو در اکثر دفترهایش به شعر حکمت رسیده است و اخوان انگشت‌شمار و فروغ نیز. تا امروز، آن رندانی که با کالبد زبان و کودتا علیه صرف و نحو و پریشان‌گویی را با تابلو زبانیت مطرح کردند، هم به صورت غریزی دریافتند باید کاری کرد، و این نقیصه چیست که راه را بر ما بسته است، اما باز مشغول تغییر «روکار» شعر خود شدند. مغز و مایه معیوب بوده به قرون، چه کار به افاده‌ی ساخت ظاهر و سوخت باطن دارید!؟ شفا و نجات ما شعر حکمت است. خلاء حکمت... شعر ما را کشت، مردم و خواهندگان را بی‌اعتماد کرد. قفسه شعر کتاب‌فروشی‌ها تکان نمی‌خورد. انباردار چیزی به نام شعر شده‌اند. این مَشعله‌ی نظر نیست؛ مشغله‌ی هدر است! اگر دقت کنید همه هم‌قد و قواره‌اند در شعر. انگار ساختِ یک کارخانه‌اند. با اندکی تفاوت، چندش تکرار به هیولا بدل شده است. شعر حکمت در آینده کاری می‌کند که هرکس از خواب برخاست یک مجموعه چاپ نکند. عمری باید کار کند تا شاعر-حکیم شود. اتفاقا شعر حکمت خیلی دیر دریافته شد! من در این گفت‌وگو نباید همه‌چیز را بگویم. اهل عجله به انحراف می‌روند و جنگ هفتادودوملت! طی دو سال آینده آرام‌آرام همه‌ نکات را بازخواهم گفت.


* اشاره کرده‌اید به «زبان اخلاق» و گفته‌اید مورد نظر شعر حکمت نیست. چه نوع اخلاقی را می‌گویید!؟


- اخلاق انسانی و مدنی که فقط شایسته‌ انسان است. منظورم منزه بودن در گزینشِ مضامینِ با احساسات غلیظه و شبه‌رمانتیکال است. منظور «خُلق و اخلاق» شاعرانِ بورژواست که الحمدالله نداریم! منظورم عمله‌جات طرب است....! شعر آکادمیک و کنکوری....! هزارویک پهلو دارد این اخلاق. به معنای روش است، رفتاری که به ضد اخلاق منجر می‌شود.


* و گفته‌اید «فهم را فریب می‌دهد».


- بله، برایت کانال می‌کند. تو را تشویق می‌کند با چشم بسته در تاریکی، مارپیچ‌ها را طی کنی با شتاب. ظاهر زیبا و دلفریبی دارد اما عاری از فهم و پر از فریب است. اخلاق نوشتن مقالات موزون را می‌گویم.


* و اضافه کرده‌اید شعر حکمت، زبانِ زبان است!


- هر سطر این دو یادداشت در باب شعر حکمت، زیرمجموعه‌های بسیار دارد. توضیحات... آرام‌ارام. من پی آن زبانِ پنهانم که مولانا زیرِ زبان ظاهر، نهان آورده است. شاملو به آن رسیده در چند شعر، از جمله صفحه 56 از کتاب مرثیه‌ها (چاپ اول) و... در شعر حکمت، زبانِ ظاهر «وسیله‌» است. محل هدفی به نام حکمت.


* چندی قبل در پاسخ به سوال من، نوشتید: «قیام علیه زبانیت و شکل از یک سو و دور ریختن آرایه‌ها و زیور آلات شعر از سوی دیگر. از ظواهر و توالت‌های شاهرانه به دور است، در عریانی کلام رخ می‌دهد. اصلا از استعاره پرهیز می‌کند. مولانا و حافظ هم سرآمد این مسیرند.»حالا بفرمایید قیام علیه دو وجه زیور و شکل، چیست؟


- افشای صورت‌های سرگرم‌کننده در چیزی موسوم به زبانیت، و دور ریختن شعر مفهومی و توصیفی و ... کار بی‌هوده‌ی کوک کردنِ مضامینِ ابله‌پسندِ ساده‌لوحانه. چرا به شعر حکمت می‌گویم «حضور سوم»؟ چون نه آن است و نه این! کار به جایی رسیده که شعر را به دولتی و غیردولتی هم تقسیم می‌کنند؛ یعنی شعر تا این حد سقوط کرده!؟ کالا و کوپن و یارانه است!؟ شعر حکمت، شأن دیگری دارد.


* شما طی سی‌وچند سال گذشته در نظریه‌پردازی شعر گفتار، زبان را بر منطقِ گفتار،‌ استوار کردید و سال‌های سال به این شیوه سرودید. حالا تولد «شعر حکمت» زبانِ گفتار را رد می‌کند و دیگر از آن بهره نخواهد برد؟


- زبان گفتار یکی از شاهراه‌های اصلی رسیدن به شعر حکمت است. مگر شاملو شاعر شعر گفتار است که توانسته چند شعر در حوزه حیرتِ حکیمانه خلق کند؟ شعر حکمت به این «جامه‌ها» وقعی نمی‌نهد. او جانِ جان و جانِ جهان است. امری بین‌البشری است. ماتسوئوباشوی ژاپنی مثلا بیداد می‌کند، محشری از شعر حکمت است. منظورم هایکوی حکمت است. سینمای عباس کیارستمی، سینمای حکمت است. نقاش باغانی گلشیری یا بوف کور هدایت، داستان حکمت هستند. این مکشوفه‌ی عجیب، دامنه‌ای گسترده و فراخ‌نگر دارد. تنها من در قید این حیات، قادر به تبیین و ادامه‌ی کشفِ همه‌ی زوایا و مرایا و مناظر مخفی مانده آن نخواهم بود. امروزی‌های باهوش و آیندگان هم وظایفی دارند در این امرِ بن‌بست‌شکن!


* آشکارترین چهره‌ شعر حکمت را از کجا بشناسیم؟


- زنهار! شعر حکمت بیشترینه در کلام کوتاه رخ می‌نماید، شعر بلند دشوار است. حفظ این حکمت لغزنده و فرار. شعر بلند (منظومه) می‌تواند در پاره‌هایی به راز حکمت برسد. مثلا فردوسی حکیم و نظامی گنجوی، در پاره‌هایی از منظومه‌های حماسی و تغزلی به شعر حکمت رسیده‌اند.


* در موسیقی و صدا هم نمونه‌هایی هست؟


- کیتاروی ژاپنی، حسین علیزاده در پاره‌هایی از آثار، فرهاد مهراد، محمدرضا شجریان، اسفندیار منفردزاده، بعضی از ترانه‌های قنبری، اردلان، جنتی و ...


* به عنوان آخرین سوال؛ از اواخر سال 93 بود که تصمیم گرفتید دیگر مجموعه شعر تازه‌ای منتشر نکنید. اما حالا که این سکوت، منتهی شده به ارائه‌ی تعریف «شعر حکمت»، چه وقت می‌توانیم مصادیق شعر حکمت را خواهیم خواند؟ مجموعه‌ای در راه است؟


- هروقت با من گفت‌وگوی حرفه‌ای داشته‌اید به جهت انعکاس، در دل گفته‌ام این هادی باز می‌خواهد مرا بپیچاند،‌ اما عرض می‌کنم: من راهی را نشان داده‌ام، با مصادیق و نمونه. از گذشته تا امروز، تا عصر حاضر. اولا از این به بعد تشخیص شعر حکمت از این همه کوه‌کوه شعر –از دوشینه تا پسینه- ساده شده است. چرا ساده شده‌ است!؟ به جانت می‌نشیند، جمعیت را سحر می‌کند، جمعیت را ساکت می‌کند، جوابِ شفابخش تشنگی تاریخی است. ثانیا از این به بعد اهل عجله، بسیار کم‌شمار شروع به تکرار هذیانِ هول می‌کنند. این مسیر، عاری از انحراف نیست؛ مقل اوایل شعر گفتار که خیلی‌ها فکر می‌کردند همان شعر محاوره یا فوق آن، شعر حرف است.


باری... صبوری حرفه‌ی من است. باز هم صبر خواهم کرد. باید بگذارم این پرتو، بازتاب هم داشته باشد. هنوز تنها یکی اشاره بوده، اما واکنش‌ها عجیب و گاهی عالی! چند استاد دانشگاه اعلام موضع کرده‌اند، همراه با استقبال از معجزه حکمت، و بازاحیاء آن در شعر معاصر؛ از جمله دکتر شفایی و دکتر حسین‌علی نوذری. رسانه‌ای از سوئد تقاضای مصاحبه داشت. حتی یکی از روحانیون از این موضوع غفلت نکرد،‌و از موضع و با تعریف خود از حکمت در شعر و حلقه‌ی مفقوده آن با شاعران سخن گفت. دکتر نوذری نوشت که انقلاب دکارتی است در شعر، و شعر حکمت باید پی‌گیری شود.


حالا همه‌ی رندان هوشمند و شاعران جدی چند نسل، خواسته یا ناخواسته، جهت نگاهشان به این سو خواهد چرخید. چهره و منظره‌ی عمومی شعر از این به بعد، دو سویه دارد: یا تمرین چیزی به نام شعر است، یا شعری است که به حکمت رسیده و شعر حکمت است.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب