دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
15 اسفند 1394 - 15:15

شادمان شکروی: بعید می‌دانم از دانشگاه‌ها شاعر یا داستان‌نویس بزرگی بیرون بیاید

یک استاد دانشگاه معتقد است: «دانشگاه‌ در کشور ما نوعی کارخانه مطلق‌سازی است. سوای معجزه که البته به حوزه متافیزیک برمی‌گردد، سازندگان چنین خط تولید‌هایی به طور منطقی پاسدار عملکرد آن‌ها هم خواهند بود. بعضی وقت‌ها پاسدار افراطی. کاسه‌های داغ‌تر از آش.»
کد خبر : 70942

به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، شرح گفت‌وگوی این خبرگزاری با شادمان شکروی؛ نویسنده، مترجم و پژوهشگر ادبی در ارتباط با وضعیت و آینده رشته‌ ادبیات در دانشگاه‌های کشور را در ادامه می‌خوانید:


هرچند این بحث پیچیدگی‌های خاص خود را دارد اما شما در مورد وضعیت و آینده رشته ادبیات و زبان فارسی در دانشگاه‌های کشور چه عقیده‌ای دارید؟


در ابتدا ساده بگویم نوعی کلی‌گویی افراطی در سوال وجود دارد. به‌عنوان مثال، منظور از آینده روشن و شفاف تبیین نشده است. البته بدیهی است که ما یک تصور ابتدایی از آینده در ذهن داریم. آنچه مثلا مربوط به سال‌های بعد از این است. اما با این نوع تصور ابتدایی نمی‌توان وارد حوزه آینده پژوهی شد. بهتر است شفاف‌تر صحبت کنیم. منظور از آینده چیست؟ ده سال دیگر؟ بیست سال دیگر؟ پنجاه سال دیگر؟ یا یک ماه دیگر؟ به هرحال هرکدام از این قراردادهای زمانی را بگیری به آینده مربوط می‌شود. حالا نمی‌خواهم فلسفی صحبت کنم اما شما بهتر می‌دانید که چیزی به اسم حال وجود ندارد و چون وجود ندارد، مرزهای قراردادی زمانی در نفس خود سست است. اما این به کنار. به‌‌ همان تعبیر به اصطلاح مدیریتی خود که بازگردیم باید قدری شفاف‌تر مرزبندی کنیم.


آیا شما قبول ندارید که یک سیستم از نظر زمانی دارای حافظه می‌شود؟ اگر با دیدگاه سیستمی به مسئله نگاه کنیم.


بی‌تردید. می‌خواهید بفرمایید که سال، تکرار ماه است و ده سال تکرار یک سال. نسبت به این تا حد زیادی موافق هستم اما نه مطلق. سیستم‌های دارای حافظه هم اگر از نوع کلامی باشند، سیستم‌های خودپردازنده‌ای هستند که در خود دخل و تصرف مدام می‌کنند. بنابراین حافظه یک سیستم حافظه بدون تغییر نیست. حتی ممکن است انحراف‌های چرخشی داشته باشد. با این حال به صورت مبنایی گفته شما صحیح است یا می‌تواند باشد. با این دید، البته مسئله تعیین مقطع زمانی چندان هم کار معقولانه‌ای نیست اما اگر نگرشی را که در مورد سیستم‌ها عرض کردم مد نظر داشته باشیم، چرا. آن موقع قضیه فرق می‌کند و حتی یک لحظه می‌تواند نسبت به لحظه قبل تحول آفرین باشد. آن هم به معنی واقعی کلمه.


می‌شود فعلا از این فضا فاصله گرفت و قدری ساده‌تر و عام‌تر مسئله را مطرح کرد؟ ساده بفرمایید. نظر شما در مورد آینده ادبیات ایران چیست؟


پاسخ دقیقی نمی‌توانم بدهم. چون فکر می‌کنم آن دو سوال اول سوالاتی اساسی بود که نخست باید به آن‌ها پرداخته شود. اما به عنوان یک پاسخ بسیار کلی، حداقل در یک دهه آینده در حوزه ادبیات خلاق امید تحول شگرفی نمی‌بینم. وضعیت موجود تکرار می‌شود. می‌دانم پاسخم بیش از حد کلی است ولی خوب سوال شما هم بیش از حد کلی بود.


بعید می‌دانم از دل دانشگاه‌ها شاعر بزرگ یا داستان‌نویس بزرگ یا محقق خلاق بیرون بیاید؛ شاید بیرون از دانشگاه‌ها افرادی بدرخشند اما این درخشش به معنی توانمند بودن ذاتی آن‌ها نیست

یعنی نمی‌توانیم شاهد ظهور مثلا یک آنتوان چخوف یا ج. د. سالینجر ثانی در ایران باشیم؟


به طور خودجوش البته. آن هم بیش از یکی. هیچ کس نمی‌تواند مانع تراوش یک استعداد تراش‌خورده شود. اما با وضعیتی که من حداقل در دانشگاه‌ها می‌بینم با کمال تاسف به شرط ظهور چنین شخصیت‌هایی (به طور بالقوه)، سیستم دانشگاهی آن‌ها را له و جرح و مثله می‌کند و مانع بروز و ظهورشان می‌شود. مثل اینکه به قول همینگوی پروانه با تانک طرف شده باشد. حداقل از دل دانشگاه‌ها که بعید می‌دانم شاعر بزرگ یا داستان‌نویس بزرگ یا محقق خلاق بیرون بیاید. شاید بیرون از دانشگاه‌ها افرادی بدرخشند اما این درخشش به معنی توانمند بودن ذاتی آن‌ها نیست یا لزوما نمی‌تواند باشد. مسئله توانمندی یک چیز است و مسئله بروز این توانمندی چیز دیگر. آن دومی این اولی را شدیدا سرکوب می‌کند.


پس شما نسبت به ادبیات ایران حداقل در یک دهه آینده و بخصوص در دانشگاه‌ها خوشبین نیستید.


خیر. البته نوعی بدبینی استدلالی است تا حسی. به‌‌ همان اندازه که حتم دارم در طی دهه آینده استعدادهای در حد چخوف و سالینجر پای به میدان خواهند گذاشت، تقریبا یقین دارم که این استعداد‌ها قربانی نبود شناخت و ضعف شدید دانشگاه‌ها در پرورش استعداد‌ها می‌شوند. البته این مسئله تنها در حوزه ادبیات نیست. از دوستان اهل فن شنیده‌ام که در موسیقی هم وضع به همین ترتیب است. همینطور در سایر هنر‌ها. البته ممکن است استثناهایی وجود داشته باشد. خوب من بیشتر از بیست سال است که در دانشگاه هستم. استعدادهایی در حد چخوف و سالینجر کم ندیده‌ام. آنچه کم دیده‌ام تولستوی و استانیسلاوسکی و وایت برنت بوده‌اند. آن‌هایی که باید این چخوف‌ها و سالینجر‌ها را بشناسند، شکوفا نمایند و به جامعه آینده تحویل دهند. به‌‌ همان اندازه که سیستم‌های دانشگاهی در تربیت دانشجویان و دادن مدارک کار‌شناسی ارشد و دکتری قبراق و چابک عمل می‌کنند در این موارد کند و بطئی هستند. البته با کمال تاسف سرکوب‌گر هم هستند. این دردناک است ولی عین واقعیت است. کسی نمی‌تواند انکار کند.


آیا این مسئله خاص ایران است یا سیستم دانشگاهی سایر کشورها نیز از این قاعده تبعیت می‌کند؟


همه‌جا به نوعی هست. خوب خودتان بهتر می‌دانید که مارکز چه نیش و کنایه‌هایی به پروفسورهای ادبیات زده


در ایران اوج توقع، یک انبار تئوری در ذهن است در کنارش ارائه یک رساله مخدوش

است. آن‌هایی که ذهن جوان‌ها را منحرف می‌کنند و مانع تعالی روح زیبایی‌شناختی ناب در ایشان می‌شوند. اما خوب در این کشور‌ها هم نویسنده‌های حرفه‌ای زیاد است و هم کارگاه‌های به معنی واقعی کیفی. جوان‌ها می‌توانند استعداد خود را در چنین محیط‌هایی شکوفا کنند. در ایران اوج توقع، یک انبار تئوری در ذهن است در کنارش ارائه یک رساله مخدوش و البته نوشتن مقالات با اندیکس‌هایی نظیر آی اس آی و مثل این؛ آن هم برای دانشجویان ادبیات فارسی. این دیگر خیلی جالب است. ضمن اینکه آن نوع تفکر که مارکز به آن طعنه می‌زند در ایران بیداد می‌کند. حداقل در دانشگاه‌ها.


و چون تا یک دهه بعد ساختار دانشگاه‌ها را نمی‌توان از بیخ و بن عوض کرد، شما معتقد هستید که وضعیت ادبیات به همین شکل می‌ماند.


بله؛ همینطور است. به هرحال نوعی کارخانه مطلق‌سازی است. برای همین منظور هم ساخته شده. تغییر کاربری به تغییر مهندسی نیاز دارد. آن هم مهندسی بنیادین. بعید می‌دانم در این مدت کسی به فکر این مسئله بیفتد چه رسد به اینکه بخواهد به طور اصولی وارد عمل بشود. سوای معجزه که البته به حوزه متافیزیک برمی‌گردد، سازندگان چنین خط تولید‌هایی به طور منطقی پاسدار عملکرد آن‌ها هم خواهند بود. بعضی وقت‌ها پاسدار افراطی. کاسه‌های داغ‌تر از آش.


گفتید بدبینی از نوع استدلال. من هم می‌پذیرم اما به قول معروف قدری سیاه‌نمایی در این ابراز عقیده وجود ندارد؟


شاید، منکر نمی‌شوم. اما خدمتتان عرض کنم که خود استادان یا حداقل گروهی که من با آن‌ها مصاحبت دارم، به این مسئله معترف هستند. چیز پنهانی نیست. همانطور که در ابتدا عرض کردم اگر یک نفر توسعه رشته‌های تحصیلی بخصوص در مقطع کار‌شناسی ارشد و دکتری یا توسعه دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی و از این قبیل را منکر شود، منکر واقعیت محض شده است. این‌‌ همان سیاه نمایی است. اما چون بحث روی کیفیت بود و شما امثال چخوف و سالینجر را مثال زدید عرض کردم که از این دیدگاه مقداری بدبینی وجود دارد. فکر نمی‌کنم از این نخل که کاشته‌ایم بشود چنین خرمایی خورد.


می‌دانم که ارائه راه حل در این گفت‌وگوی فشرده کار صحیحی نیست اما به طور خلاصه آیا راه حلی وجود دارد که از نظر مدیریتی در سیستم تغییر عملکرد ایجاد کند؟


امروزه سهراب سپهری در دانشگاه جایگاه خاصی دارد اما قبلا هیچ محلی از اعراب نداشت؛ سهرابی که در دانشگاه شکفته نشد!

البته! بی‌تردید وجود دارد. منتها تصور می‌کنم به طور طبیعی نمود عینی آن کند خواهد بود. اصولا ما ملت شتاب‌زده‌ای هستیم و سرعت عمل ما از سرعت فکر ما بالا‌تر است. ضمن اینکه از ویترین و آمار و ارقام هم خوشمان می‌آید. به مراتب بیش از کیفیت. اگر بخواهم ساده بگویم بحث‌های آسیب‌شناسانه، ایجاد اتاق‌های فکر و اتخاذ نقشه راه می‌تواند سه ضلع مثلثی باشد که کم‌کم سبب شکوفایی استعداد‌ها شود. اما اول باید دید که اراده‌اش وجود دارد یا خیر. این نکته اصلی است. اگر اراده‌اش وجود داشته باشد و اگر این اراده جدی باشد، می‌توان امیدوار بود. تا به‌حال چنین بوده که امثال مرحومه سیمین بهبهانی و نیما و هدایت در تنهایی خودشان با هزار مشکل نشو و نما می‌کردند و بعد سیستم‌های دانشگاهی از ثمره تلاش آن‌ها بهره می‌بردند. بله؛ بدون تعارف مسئله به همین شکل بوده است. امروزه سهراب سپهری در دانشگاه جایگاه خاصی دارد اما قبلا هیچ محلی از اعراب نداشت. چقدر هم مدح و ثنایش را می‌گویند. اما سهراب سپهری در دانشگاه شکفته نشد. خود‌آموزی کرد. مثل خیلی‌های دیگر. ایجاد جریان بر عکس ممکن است. مشروط بر اینکه مدیریتی عمل شود و شتاب هم در کار نباشد. آنچه در حوزه برخی دانش‌ها مانند بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی انجام می‌شود.


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته