مردم نیز مانند هنرمندان دچار افسردگی شدهاند
با سرزدن به گالریهای مختلف در همین تهران متوجه میشویم که بازار هنر آنچنان طرفداری ندارد و اصولاً فقط در مراسم افتتاحیه و آن هم در بعضی گالریهاست که میتوان جمعیت نسبتاً قابل توجهی را مشاهده کرد. به خودم میگویم چرا مردمی که هنر ریشه در خون و خاکشان دارد لحظاتی از زندگی خود را حتی در روزهای تعطیل به دیدن آثار هنرمندان این مرز و بوم اختصاص نمیدهند؟
در پاسخ به این پرسش و با تحقیقات میدانی و سؤال از چندین و چند هنرمند صاحب نام و گاه جوان به نتایج جالبی میرسیم.
1- با اینکه دولتیها همیشه داد سخن از حمایت از هنرمند و آثار هنری سر میدهند اما اصولاً فقط طیف خاصی را مورد عنایت و حمایت قرار میدهند. در همین تهران خودمان چقدر برای آشنایی و آشتی مردم با هنر هزینه میشود؟ چقدر وقت و هزینه صرف میشود تا مردم از برگزاری یک رویداد هنری آگاه شوند؟ پس اصولاً این همه دانشگاه که در زمینههای هنری فعالیت میکنند و هر سال تعداد قابل توجهی هم هنرمند قابل توجه تحویل جامعه میدهند، برای چه تأسیس شدهاند؟
2- یک هنرمند، فرضاً یک نقاش برای اینکه بتواند آثار خود را به نمایش بگذارد باید هزینههای زیادی را شخصاً متقبل شود که عمدتاً هزینههایی مانند اجاره گالری و تبلیغات حتی در مقیاس بسیار کوچک به علت نبودن بنیه مالی باعث میشود خیلی از این هنرمندان با داشتن استعدادهای بسیار و درخشان فرصت زیادی برای عرض اندام نداشته باشند.
3- باید به این نکته توجه داشته باشیم هنرمند هر قدر هم که قوی باشد و آثار متفاوتی ارائه کند اگر نتواند آثارش را به مردم هنر دوست ارائه دهد، دیگر انگیزهای برای فعالیت پیدا نخواهد کرد و همین سبب میشود که در آتلیه کوچک خود، اگر اصلاً آتلیهای داشته باشد، منزوی شود.
4- برخی مردم همیشه بر این باورند که رفتن به گالریها و بازدید از آثار هنری یا مخارج خاصی دارد یا کار عبث و بیهوده ای است. من فکر میکنم این تفکر آخر ریشه در این مسأله دارد که مردم ما شادابی و روحیه لازم را از دست دادهاند و مانند بسیاری از هنرمندان دچار افسردگی شدهاند.
5- خیلی از مردم هنردوست ما به دلیل نداشتن توان مالی برای خرید آثاری که دوست دارند داشته باشند، اصلاً قید بازدید را زدهاند و ترجیح میدهند حتی از جلوی گالریها هم گذر نکنند و این نیز ریشه در اقتصاد ضعیف مملکت دارد. دوستی تعریف میکرد در پاریس نمایشگاهی برگزار کرد و تعداد زیادی از کسانی که آثارش را خریداری کردند، کارمندان معمولی ادارات دولتی فرانسه بودند؛ یعنی در خارج از ایران حتی یک کارمند قدرت خرید یک اثر هر چند کوچک را دارد اما در داخل کشور یک کارمند ساده به هیچ وجه چنین امکانی ندارد. این مسئله میتواند مورد توجه اقتصاددانان و دولتمردان قرار گیرد.
6- یکی از مسائلی که سالهاست گریبان هنرمندان این مرز و بوم را گرفته، این است که هنرمندانی که آثارشان از نظر کیفی در سطح بالایی است و در خارج از کشور میتواند طرفداران بسیاری پیدا کند، به هر دری هم که بزنند، نمیتوانند راهی برای نمایش آثارش در خارج از ایران پیدا کنند. چرا؟ جواب ساده است.
گروهی در ایران فعالیت میکنند که دوست دارند این کار فقط از طریق ایشان انجام شود و آن هم تحت شرایط و قراردادهای خاصی که هنرمندان، مخصوصاً هنرمندان جوان را به خاک سیاه مینشاند و اگر هم یکبار موفق به انجام این کار شوند، دیگر تمایلی به ادامه این فعالیت با این گروهها را نخواهند داشت و این یعنی مرگ هنری جوانان هنرمند این خاک.
بارها و بارها در اخبار مختلف از «دستهای پشت پرده» در دنیای هنر سخن گفته شده اما اینقدر این افراد با خیال راحت به کارشان ادامه میدهند که انگار نه انگار در راه از بین بردن ذوق هنرمندان قدم برمیدارند.
- واقعیت این است که اصولاً نهادی قدرتمند و سازمان یافته که بانی این امر باشد و با افراد فوقالذکر در ارتباط فوقالعاده صمیمی نباشد وجود ندارد تا بتوان از آنها کمک گرفت و در راه شناساندن هنرمندان جوان ایرانی به هنر دوستان خارجی گامی مثبت برداشت.
- به راستی یک هنرمند تحصیلکرده و با فرهنگ چه فکری به غیر از اعتلای هنرش دارد؟
- هنرمندی که تمام وقت و زندگی و جوانی و توان مالیاش را وقف هنر کرده چطور باید دیده شود و چطور باید امرار معاش کند؟
- چرا کسی در مورد سرقت آثار هنرمندان پاسخگو نیست؟
- چرا آثار غیر اصل هنرمندان را به جای اصل در مجامع هنری خارج از ایران مشاهده میکنیم؛ کاری که نه فقط بازی با آبروی یک هنرمند، که بازی با آبروی یک ملت است؟
- هنرمند و هنر دوست هر دو احتیاج به فضای مثبت در جامعه دارند تا بتوانند به آنچه دلخواهشان است برسند؛ واگرنه اصلاً چرا باید به فکر هنر باشند؟
باید فکری کرد از پایه و اساس تا مردم و هنر را آشتی داد، والا؛ با این روند که میبینیم سالهاست هوای هنر این خاک غبارآلودهتر میشود و گاه جای نفس کشیدن باقی نمیگذارد.
باید توجه داشت که تقریباً هر ماه در تهران یک گالری جدید افتتاح میشود، اما باز هم کار مفیدی صورت نمیگیرد. فقط یک سری آثار از هنرمندان شناخته شده بین گالریها دست بهدست میشود و آن آثاری هم که از هنرمندان برند و معروف هستند، نمایش داده میشوند تا مجموعهدارها را جذب کنند و نام گالری خود را بر سر زبانها بیاندازند.
- * غلامرضا شاه حسینی، کارشناس حقوق قضایی و دارای سابقه بیش از دوازده سال فعالیت حقوقی، در زمینه نقاشی، کالیگرافی و مجسمه سازی و متخصص تکنیک خاصی به نام نقاشی با قهوه است که از سال 1382 آن را بهصورت حرفهای آغاز کرده است. این هنرمند از سال 1388 چندین نمایشگاه نقاشی از جمله نمایشگاه انفرادی در گالری کاوه، دو نمایشگاه انفرادی در گالری دریابیگی و نمایشگاه انفرادی در گالری رمنس برگزار کرده و در نمایشگاه گروهی در گالری گلستان و نمایشگاههای گروهی در نگارخانه آبی، اندیشه، برج میلاد و نگارخانه هنر ایرانیان حضور داشته است.
انتهای پیام/