دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
«یاغی» و جذابیتی که عادی شد؛

خاک جوانمردی لگدمال گاوهای وحشی

داستان یاغی به مانند بسیاری از سریال‌های نمایش خانگی با جذابیت و کوبندگی آغاز می‌شود، اما بعد از چند قسمت عادی شده و لو می‌رود.
کد خبر : 667200
یاغی

به گزارش خبرنگار حوزه سینمایی گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، دست‌های خاکی رو به آسمان است اما تنها برای دعا. شاید بتوان گفت دنیای هنر می‌تواند بهترین و مناسب‌ترین استعاره‌ها از واقعیت را به تصویر بکشد. گاهی آنقدر نزدیک که مخاطب روی صندلی ضجه بزند و یا هورا کشان دور اتاقی بچرخد و خنده‌ای عمیق روی صورتش بنشیند.


شبکه خانگی در یک دهه گذشته توانسته با چنین کارکردی جاذب مشتری باشد و در عین حال در ناکام نگاه داشتن آن نیز چنان که به آن اشاره خواهد شد، موفق عمل کرده است.سوژه‌های برآمده از زندگی روزمره، دغدغه‌هایی که پوست و گوشتمان لمسش کرده و آرزوهایی که هر یک در ذهن پرورانده‌ایم در قالب سریال‌هایی به سراغ ما آمده و ما را مدتی زمین‌گیر خود کرده است. زمانی «شهرزاد»، زمانی «جیران»، زمانی «خاتون» و زمانی «همگناه» و «یاغی».


این که سریال‌های خانگی توانسته‌اند دست روی نقطه عطف نیاز ما از طرح آرزوها و خواسته‌ها بگذارند به درایت عوامل فیلم ساز به ویژه نویسنده‌ها برمی‌گردد. بی‌شک مخاطب قهرمانی که مردمی نیست و دردهای مردم را لمس نکرده نخواهد دید و چنین پروژه‌ای محکوم به شکست است اما چرا برخی سریال‌های خانگی و به نظر می‌رسد اغلب آن‌ها بعد از جذابیت اولیه ما را به یک ابهام، به یک خلاء و یک ناامیدی می‌رسانند؟ بعد از فیلم «شنای پروانه» که کار قابل‌توجهی از محمد کارت بود، یاغی یکی از تولیداتی است که ما را از جذابیت‌های بصری فیلم به سمت ابهام هدایت می‌دهد.


«شنای پروانه» که زندگی قشر کم درآمد و اغلب خانواده‌های متوسط ایرانی با فقر مالی، فرهنگی و مشکلات بزرگ و پیچیده را نشان می‌داد به لحاظ فیلم نامه، داستان‌پردازی، کارگردانی، فیلم برداری و بازی بازیگران نمره قابل قبولی را اخذ کرد. واقعیت را گفت و به دل نشست. همچنان که در یاغی با وجود جذابیت‌های بصری انتخاب بازیگران خوش‌چهره و القای پرستیژهای خاص از سمت و سوی آن‌ها در حال طرح واقعیت‌ها است.




بیشتر بخوانید:


«شنای پروانه» تجربه‌ای موفق برای جدی‌گرفتن اکران آنلاین


سیاه و سفید «آقازاده» در شبکه نمایش خانگی


«شنای پروانه» به آخر خط رسید


وقتی ناگهان دندان‌های «یاغی» لمینت شد


شبکه نمایش خانگی عفاف خانوادگی را به عریانی رسانده است




بهمن، کادر بسته آرزوی جوان ایرانی


یاغی‌ها جاویدند و در کمال تعجب حتی برای کسب هویت خود، به دست آوردن جایی برای زندگی و رسیدن به معشوق بیش از دیگران باید بجنگند. زیر خط فقر زندگی می‌کنند و دلخوشی‌های کوچکی دارند. با معرفت‌اند و توکل می‌کنند. اغلب به دنبال جوانمردی‌اند. موضوعی که مهدی افروزمنش در کتاب «سالتو» که فیلم یاغی از آن برگرفته شده است، به عنوان نمادی از تمایل به خوب زیستن، اخلاقی زیستن و با معرفت بودن قهرمانی فقیر و گمنام استفاده کرده است.


اما کارت یا هر کارگردان دیگر حتی اگر طراحی صحنه و کارگردانی قابل قبولی را پیاده کند در جریان شکل گرفته از جذابیت بزک‌دوزکی، لازم است که از این ترفند هم برای میخکوب کردن مخاطب مدد گیرد و چه کسی زیباتر از پیروزفر و طباطبایی که در تمامی شبکه‌های اجتماعی عکسشان دست به دست می‌شود؟ هر دو زیبا در تجرد و روز به روز رو به پیشرفت. «بهمن» و «طلا» کادر بسته آرزوی هر جوان ایرانی است. در رفاه و قدرت و زیبایی کامل با خدم و حشم و نوکر و چاکر؛ داشتن همه چیز از ابتدا. با کمترین زحمت و در اوج جوانی.


خاک جوانمردی لگدمال گاوهای وحشی


اما کارت با وجود آغشته کردن کار خود به بزک‌های امروزی، در برخی دیالوگ‌ها واقعیت تلخ را فریاد می‌زند. بهمن می‌گوید همه چیز داشته باشی اما آن چیزی که از ته دلت می‌خواهد نداری. در مقابل جاوید که به نظر می‌رسد هیچ چیز ندارد اما زندگی هدفمندتری از کسی که خود را در انتهای مسیر زندگی و تحقق آرزوهای مادی می‌بیند، تدارک دیده است. اما آیا به راستی می‌توان به مانند بهمن در جوانی قدرتمند، زیبا و ثروتمند بود؟ آیا ژن او خوب است، کسی پشت او ایستاده؟ در مسیر فساد با ظاهری مردم فریب است یا به ادعای همسرش طلا، ژن آن بچه‌های پایین شهری که هدف در زندگی دارند و با اخلاق هستند بهتر است؟


بچه‌های پایین در فیلم یاغی هاج و واج «بهمن» و «طلا» هستند. با احترام از کنارشان رد می‌شوند و تصور می‌کنند که چقدر خوشبخت خواهند بود که یک شب به جای آن‌ها باشند اما این خشم و غم نهانی بازگوی رازی است که کارت هم نتوانسته آن را پنهان کند. ما را به سمت ناامیدی و ابهامی از واقعیت‌های پشت پرده کشانده و امروز حتی از آغشته شدن دست قهرمان در فساد واهمه ایجاد کرده است.


جذابیتی که عادی می‌شود


داستان «یاغی» به مانند بسیاری از سریال‌های نمایش خانگی با جذابیت و کوبندگی آغاز می‌شود اما بعد از چند قسمت، عادی شده و لو می‌رود. از دست کارگردان خارج می‌شود و شاید قبل از اتمام کرکره‌اش کشیده شود. آن جذابیت‌های بصری اولیه جای خود را به سیلی سرد واقعیت واگذار می‌کند و کارگردان نیز عاجز از ادامه داستان با همان میزان جذابیت است.


خاک جوانمردی لگدمال گاوهای وحشی


شاید بتوان گفت در جامعه ایرانی که به سرعت تب‌زده می‌شود نمایش خانگی توانسته به یکی از اهرم‌های اقتصادی هنر تبدیل شود. این تب و تاب دفعتی جیب عوامل را موقتاً پر می‌کند و در نهایت مخاطب احساس می‌کند دست خالی و با جیبی که خالی شده است صحنه را ترک می‌کند.هر چند گریز کارگردانان جوان به سمت و سوی طرح دغدغه‌ها جالب و ضروری باشد اما صحنه سازی، استعاره و نماد پردازی به دلیل بار تصنعی خود تنها مدتی می‌تواند دوام پیدا کند. دیگر از حرف دل فاصله می‌گیرد و «طناز» و «پارسا» در صفحات مجازی به جای دیده شدن، ورق زده می‌شوند. شاید در نهایت عزت و احترام عزتی در «شنای پروانه» محفوظ‌تر از یاغی باشد که به نظر می‌رسد با الهامی که از سالتو تداعی می‌شود در مسیر انحطاط است و اینجا دیگر لباس‌های برند و عینک دودی «طلا» و «بهمن» نیز قادر به حفاظت از آن نیست.


انتهای پیام/۴۱۰۴/

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب