دامی که آمریکا برای سوئد و فنلاند پهن کرده است/ ناتو، ابزار واشنگتن برای تنگتر کردن حلقه محاصره روسیه
گروه جهان خبرگزاری آنا - محمد یوسفی، از مدتی پیش موضوع پیوستن کشورهای فنلاند و سوئد به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) آن هم با توجه به بحران اوکراین مطرح شده است و رسانههای غربی در این راستا گزارشهایی با هدف تحریک دیگر کشورهای حوزه اسکاندیناوی منتشر کردهند. مقامهای آمریکایی گفتهاند عضویت این دو کشور در ناتو موضوع بحث چندین جلسه در نشست وزیران امور خارجه ناتو بود که نمایندگان این دو کشور نیز در آن حضور داشتند. سانا مارین، نخستوزیر فنلاند در این راستا عنوان کرد، کشورش در چند هفته آینده درباره پیوستن به ناتو تصمیمگیری خواهد کرد. وی گفت دلیلی نمیبیند این تصمیم به تأخیر بیفتد. همزمان، مجلس فنلاند گزارشی منتشر کرد که بر احتمال افزایش تنش میان فنلاند و روسیه در صورت تقاضای این کشور برای پیوستن به ناتو خبر داده است. این کشور یکهزار و ۳۴۰ کیلومتر مرز مشترک با روسیه دارد و پیوستن آن به ناتو، مسکو را نگران میکند.
با وجود این، روسیه تهدید کرده است، عضویت احتمالی سوئد و فنلاند در ناتو به عواقب نظامی و سیاسی جدی از سوی مسکو منجر خواهد شد. دیمیتری مدودف، معاون شورای امنیت روسیه پنجشنبه گذشته هشدار داد، در صورت پیوستن سوئد و فنلاند به ائتلاف ناتو، روسیه مجبور به دفاع از مرزهای خود میشود و احتمالاً تسلیحات اتمی را وارد بالتیک خواهد کرد. این در حالی است که گسترش ناتو به سمت شرق و نگرانی روسیه از عضویت اوکراین در این ائتلاف نظامی ازجمله دلایل حمله روسیه به همسایه خود بود.
با فروپاشی شوروی ماهیت وجود ناتو رنگ میبازد
بیتردید نمیشود درخواست سوئد و فنلاند برای پیوستن به ناتو را فارغ از فضای حاکم بر ساحت بینالملل و فضای امنیتی و حاکم بر معادلات بینالمللی که در حال حاضر شکل گرفته، بررسی کرد. کنشگری این دو کشور را باید در چارچوبی کلیتر بررسی کرد که واکنش آنها در راستای واکنش بزرگتری است که از سوی غرب و ایالات متحده رخ داده و به تصمیم این دو کشور برای پیوستن به ناتو منجر شده است. برای فهم این موضوع لازم است از قبل ریشهیابی درباره پیمان ناتو کنیم. بدون این ریشهیابی و بدون توجه به این موضوع خیلی سخت میشود بیان کرد چرا این اتفاقات در بازه زمانی کنونی رخ میدهد.
پوتین اوایل رسیدن به قدرت نسبت به غرب خوشبین بود و بعد از وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر خود را نزدیک به غرب میدید
پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در سال ۱۹۴۹ به رهبری آمریکا شکل گرفت؛ همچنین ۱۱ کشور اروپای غربی و آمریکای شمالی در تأسیس این پیمان با ایالات متحده همکاری کردند که هدف اصلی تشکیل این پیمان امنیتی، حفاظت از کشورهای عضو در برابر تهدیدات شوروی بود. طبق امنیتی بودن این پیمان، شاید بگوییم یکی از شاخصترین مواد منشور پیمان آتلانتیک شمالی ماده پنج و ۶ آن است که به خطر افتادن امنیت هر یک از این کشورهای عضو موجب واکنش سایر اعضای آن میشود. یعنی کل کشورهای پیمان آتلانتیک در صورت به خطر افتادن هر یک از کشورها بهصورت جمعی در مقابل کشور متجاوز واکنش خواهند داشت و به دفع آن تهدید خواهند پرداخت.
این پیمان با مفاد امنیتی خود باعث شده بود کشورهای غربی که خطر را از سمت شرق حس میکردند، برای حفظ امنیتشان عضو آن شوند و این تا زمانی بود که شوروی وجود داشت و اصلاً دلیل و بهانه ایجاد پیمان همان وجود تهدیدِ شرق بود، اما بعد از سال ۱۹۸۹ پیمان ورشو که پیمانی از سمت شوروی برای مقابله باپیمان امنیتی ناتو بود فروپاشید. زمانی که پیمان ورشو در سال ۱۹۸۹ از هم پاشید، میتوان گفت دلیل و بهانه وجود پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو کمرنگ شد و این دلیل زمانی رنگ باخت که در سال ۱۹۹۱ شوروی بهصورت کلی از هم پاشید و به قول روسها، یک «راسپادی» شکل گرفت، جماهیر شوروی از هم جدا شد، اتحاد از بین رفت و بعد از فروپاشی شوروی دلیلی برای وجود پیمان ناتو وجود نداشت، زیرا دیگر تهدیدی برای غرب از سمت شرق وجود ندارد.
با وجود این، بعد از فروپاشی شوروی شاهد وجود دو نوع رویکرد هستیم؛ نخست، رویکرد نهادگرایی لیبرال و دوم، رئالیست ساختاری. نهادگرایی لیبرال تأکید میکند گرچه کمونیسم از بین رفته است، ولی همچنان تهدید شرق وجود دارد و بهانهای برای وجود ناتو ایجاد میکند. اما بحث رئالیست ساختاری میگوید با از بین رفتن شوروی عملاً دلیلی برای وجود ناتو وجود ندارد. بنابراین طبق دیدگاه نخست، همچنان شاهدیم کشورها از چنین پیمانی طرفداری میکنند. ولادیمیر ولادیمیریچ پوتین، رئیسجمهور روسیه میگوید در اسناد امنیت ملی آمریکا، روسیه همواره نوعی تهدید بهشمار میرود. طبق این صحبت پوتین شاهدیم حتی بعد از فروپاشی شوروی و فروپاشی پیمان ورشو، روسیه بهعنوان تهدیدی برای غرب و ایالات متحده بهشمار میرود.
علاوه بر این، در اسناد امنیت ملی روسیه شاهدیم از گسترش ناتو به شرق همواره بهعنوان تهدید عمده یاد میشود؛ یعنی هم آمریکا روسیه را در اسناد ملیاش بهعنوان تهدید و هم روسیه گسترش ناتو به شرق را تهدید تلقی میکند؛ اما این واکنشی است که از صحبتهای پوتین شاهدیم. زمانی که پوتین در سال ۲۰۰۰ به قدرت دست یافت، خیلی تلاش کرد خود را به غرب نزدیک کند و حتی در برههای از زمان روسیه به سرکردگی پوتین از غرب درخواست میکند و پیشنهاد میدهد روسیه نیز عضوی از پیمان آتلانتیک شمالی شود. همانطور که پوتین در مصاحبهای اعلام میکند، زمانی که درخواست پیوستن به آتلانتیک شمالی از سوی روسیه مطرح میشود، با واکنش منفی آمریکا مواجه شد و واشنگتن دست رد به سینه روسیه زد.
پوتین اوایل رسیدن به قدرت آنقدر نسبت به غرب خوشبین بود که حتی در مصاحبههایش مطرح میکرد، بعد از وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر و حمله به برجهای دوقلو خود را نزدیک به غرب میدید و میگفت نمیتواند روسیه را بدون وجود غرب در نظر بگیرد؛ اما بعد از برههای از زمان و آغاز امواج پیوستن کشورهای اروپای شرقی به پیمان ناتو و نپذیرفتن روسیه در چارچوب این پیمان، شاهدیم رویکرد روسیه به غرب از رویکرد مثبت فاصله میگیرد و به سمت رویکردی منفی میرود. اوج آن بعد از انقلاب نارنجی اوکراین در سال ۲۰۰۴ بود که روسها اوکراین را مدیریت کردند و بعد از آن شاهد بودیم با آمدن ویکتوریا ناکوویچ روسگرا، اوکراین باز هم به سمت روسیه تمایل پیدا کرد.
موضوع پیوستن اوکراین به ناتو یکی از عمده دلایل اختلاف میان روسیه و غرب شد و زمانی که در سال ۲۰۰۸ این درخواست از سوی غرب مطرح میشود، روسیه اعلام میکند اگر اوکراین میخواهد به ناتو بپیوندد، باید بدون شبهجزیره کریمه و بخش شرقی خود پیوند با ناتو را برقرار کند. در واقع تحولات کنونی همان اتفاقاتی است که به زمانهای خیلی گذشته و حدود سال ۲۰۰۸ برمیگردد و اکنون شاهد نمودی از آن تحولات هستیم.
آمریکا بهدنبال بهرهبرداری از تنشهای پیرامونی روسیه
بعد از سال ۲۰۱۴، زمانی که با انقلاب اوکراین ویکتاریانا کوویچ، رئیسجمهور روسگرای اوکراین از قدرت خلع میشود، تنشها میان روسیه و اوکراین تشدید میشود و اوج این تنشها زمانی میشود که نیروهای روس، شبهجزیره کریمه در جنوب اوکراین را به تصرف خود درمیآورند. اوج تنشها زمانی است که نامزدی اوکراین برای پیوستن به اوکراین مطرح میشود و مسکو این موضوع را به منزله تهدیدی برای امنیت ملی خود تلقی میکند و بحث گسترش ناتو به سمت شرق یا مرزهای غربی روسیه مطرح میشود. روسیه در زمینه اقتصادی هیچوقت کشورهای بلوک شوروی سابق و شرق اروپا را با جنگ نرم مدیریت نکرد؛ به همین دلیل شاهد یکسری واکنشهای سخت نظامی در کشورهای مشترکالمنافع ازجمله قراقستان، ارمنستان یا بلاروس و در سال ۲۰۰۸ حتی در گرجستان هستیم.
بیشتر بخوانید:
زاخاروا: تهدید سوئد و فنلاند علیه روسیه خوشخدمتی به ناتوست
قانون اساسی روسیه و ناتو مرده است
کشوری که بیشترین استفاده را از افزایش تنشها برد، آمریکا بود زیرا ایالات متحده قبل از شروع جنگ اوکراین با یکسری مشکلات در اروپا، آسیا و چند منطقه از جهان مواجه بود. یکی از این مشکلات موضوع استقلال اروپا در مقابل آمریکا بود که حتی بعد از خروج ایالات متحده از افغانستان شاهد بودیم وزیر دفاع انگلیس مطرح میکند، آمریکا دیگر ابرقدرت سابق نیست یا مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از این پیشنهاد صحبت میکند که نیروی دفاعی اروپایی برای حفاظت از اروپا تشکیل شود.
آمریکا از بروز جنگ بدش نمیآمد، حالا در این میان اوکراین بخواهد قربانی شود؛ مهم این بود که روسیه دچار تخلیه انرژی شود
تا قبل از این در پیمان آخن که میان امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه و آنگلا مرکل، صدراعظم سابق آلمان بسته شده بود، این اتفاق بعد از سال ۲۰۱۷ افتاد و شاهد بودیم فرانسه و آلمان با کپیبرداری از پیمان ناتو درصدد بنیانگذاری ناتوی اروپایی بودند که دقیقاً در این پیمان میان فرانسه و آلمان شاهد استفاده از بند معروف یا ماده پنج پیمان ناتو هستیم که به مخاطره افتادن امنیت هر یک از کشورهای عضو، واکنش سایر اعضا را بهدنبال خواهد داشت؛ یعنی به مخاطره افتادن امنیت آلمان بهمثابه به مخاطره افتادن امنیت فرانسه خواهد بود و بالعکس.
در روسیه با توجه به انباشت ذخایر ارزی ناشی از فروش نفت و گاز روسیه، این کشور به دغدغه واشنگتن تبدیل شده بود و این دغدغه زمانی تشدید میشد که اروپا بهخاطر وابستگی به انرژی روسیه، به این سمت گرایش پیدا میکرد. این تنش زمانی تشدید میشود که روسیه در سالهای اخیر اقدام میکند تا ذخایر ارزی خود را بهجای دلار به سایر ارزها تبدیل کند. این موارد به معنای اعلام جنگ در مقابل هژمونی و ابرقدرتی ایالات متحده و سلطه و حاکمیت آمریکا بر جهان معاصر بود.
اوکراین قربانی زیادهخواهی آمریکا شد
بعد از خروج آمریکا از افغانستان خیلی از نظریهپردازها بر این باور بودند ایالات متحده از افغانستان خروج پیدا کرد تا بتواند بر روی شرق آسیا و چین تمرکز کند و بتواند اقدام عملی انجام دهد، اما چین با توجه به قدرت اقتصادی عظیم خود، شاید ایالات متحده نمیتوانست ابتدا به ساکن وارد تقابل با چین شود. شاید نخستین و بهترین اقدام، برداشتن موانع یعنی استقلالطلبی اروپا و بعد مقابله با روسیه بود. از این رو ایالات متحده شروع به تنشافزایی در جنگ اوکراین کرد. یعنی تا قبل از شروع جنگ اوکراین شاهد قرار دادن روزشمار از سوی مقامهای آمریکا برای شروع جنگ مسکو با کییف بودیم.
آمریکا از بروز جنگ بدش نمیآمد، حالا در این میان اوکراین بخواهد قربانی شود! مهم این بود که روسیه دچار تخلیه انرژی شود و بعد از آن از ابرقدرت نظامی در دنیا به قدرت میانی نظامی در عرصه بینالملل تبدیل شود. در این جنگ جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا بدون اینکه از جیب خود هزینهای بپردازد، با پرداخت هزینه از سمت اروپاییها و تقبل بخشی از این هزینه از سمت خود، به تخلیه انرژی روسیه اقدام کرد. آمریکا با استفاده از وضع موجود و هل دادن روسیه به سمت جنگ با اوکراین، از فضا استفاده کرد تا انرژی روسیه را تخلیه کند.
علاوه بر این، آمریکا برای فشار بر روسیه میخواهد حائل امنیتی و حلقه محاصره از دریای بالتیک تا دریای سیاه را دور تا دور این کشور شکل دهد؛ یعنی پیشتر آمریکا تلاش میکرد کشورها را به سمت ناتو و خود بکشد، ولی الان بدون اینکه ایالات متحده بخواهد تلاش کند، فقط با استفاده از ابزار رسانه و فضاسازی سیاسی رسانهای کاری میکند کشورهایی مانند سوئد و فنلاند خودشان به سمت ایالات متحده بیایند.
در یک نتیجهگیری کلی میتوان گفت، کشورهای اروپایی نقشی را بازی میکنند که آمریکا انتظار دارد؛ یعنی فنلاند در یارکشیای قرار میگیرد که آمریکا به آن نیاز داشت، زیرا از قبل و ابتدا به ساکن نمیتوانست درگیری با چین را در چند جبهه رقم بزند. از میان برداشتن اروپا، مسکو و چین برای این کشور بهطور همزمان ممکن نبود. ایالت متحده با متحد کردن اروپا زیر لوای خود و کمرنگ کردن خطر مسکو، یارکشی انجام داد و با تکمیل این روند و قدرتمندتر کردن غرب میخواهد به سمت تقابل با چین برود و عملکرد فنلاند و سوئد دقیقاً در همین راستاست.
این عملکرد چیزی جز واکنش به استفاده از قدرت سخت نظامی روسیه در اوکراین نبود که باعث شد آمریکا بتواند پازل خود را در اروپا تکمیل کند و بهنوعی سایه کنشورزها و کنشگران اروپایی را هم زیر پلن از پیش تعیین شده خود قرار دهد.
انتهای پیام/۴۰۳۳/
انتهای پیام/