«بچههای زمین خاکی» همراه با امید در اوج ناامیدی/ آنجایی که همه از پایان تلخ خسته شدند
به گزارش خبرنگار سینمایی گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، سوژههای اجتماعی در طول سالهای اخیر، یکی از محبوبترین سوژهها برای ساخت مستند بوده است، سوژههایی که از دل آنها بسیاری از مستندهای خوشساخت چند سال گذشته تولید و اکران شده است. با توجه به گستردگی سوژههای اجتماعی، میتوان بسیاری از مستندها را زیرشاخه آن قرار داد، اما با این وجود در میان همین دست آثار نیز مستندهایی هستند که حال و هوای خاص خودشان را دارند.
وقتی صحبت از مستندهای اجتماعی به میان میآید، ذهن بسیاری از مخاطبان این قبیل آثار به سمت مستندهای تلخ میرود، آثاری که به یک سوژه، رویداد اجتماعی خاص که احتمالاً دردناک است مرتبط میشود و قهرمان آن به احتمال فراوان فردی زجرکشیده است که ما قرار است بخشی از مشکلات زندگی آن شخص را در این اثر ببینیم. دلیل غالب بودن این تصویر در ذهن اکثر مخاطبان ژانر اجتماعی، نگاهی است که مستندسازان در ایام اخیر به آثار این سبک داشتند، آثاری که تصاویر دردناک و ناراحتکنندهای را پیش روی مخاطب خود قرار میداد و اصلاً دلیل اصلی شهرت آن، تلخ بودن بیش از اندازه فضا و موج بلند ناامیدی بود که بر سر مخاطب آوار میکرد.
با این وجود اما این تلخی و ناامیدی، مضمون اصلی همه مستندهای اجتماعی تولیدشده در چند وقت اخیر نیست و بودند آثاری که قهرمانهایشان زندگی سخت و بعضاً دردناکی را تجربه میکردند، اما کلیت مستند در رابطه با امید بوده است، کلیدواژهای که در بسیاری از مستندهای اجتماعی گم شده و کمتر اثری سعی میکند به آن توجه نشان دهد. اغلب مستندهای اجتماعی که به قشر ضعیف جامعه میپردازد صرفاً روایتگر مصائب و مشکلات فراوان زندگی آنهاست، اما برخی آثار هستند که خلاف جهت حرکت آب رفتار میکنند و با وجود اینکه راوی سختیهای انکارناپذیر زندگی این قشر هستند، اما امید را از دل آن زندگی سخت بیرون میکشند و به تماشاگر منتقل میکنند، آثاری مثل «بچههای زمین خاکی» به کارگردانی میکائیل دیانی که در پانزدهمین جشنواره سینما حقیقت نیز به نمایش درآمد.
گمشدهای به نام امید
مستند «بچههای زمین خاکی» که از آثار خوشساخت جشنواره سینما حقیقت امسال بود، در رابطه با کودکان و نوجوانانی است که به همراه خانوادههایشان در مناطق حاشیهای پایتخت زندگی میکنند و بیشتر اوقات روزشان را به شغل آجرپزی مشغولند، شغلی که اکثراً به صورت خانوادگی آن را انجام میدهند. با وجود گرفتاریهای درس و کار، اما بچههای فعال در این کورهها یک انگیزه و عامل مهم برای دلخوش بودن دارند و آن چیزی نیست جز فوتبال. این بچهها همگی فوتبال دوست دارند و خیلی از آنها با وجود سن و سال پایینی که دارند، واقعاً در این زمینه با استعداد هستند و همین کودکان و نوجوانان با استعداد، سوژههای اصلی دیانی برای پرداخت در مستند «بچههای زمین خاکی» هستند.
در ابتدای مستند ما بچههای تیم فوتبال «همیاری» را میبینیم که قرار است برای انجام یک مسابقه مهم به تهران بروند، آنها در مینیبوس، یکدل و همقسم میشوند که حریفشان را شکست دهند و با پیروزی به خانههایشان برگردند. اما بعد از این پلان کوتاه، فلاشبکی به گذشته میخورد و با چگونگی شکلگیری این تیم فوتبال روبهرو میشویم، تیمی که سراسر انگیزه بود و مربیانش از جان و دل برای راهاندازی آن انرژی گذاشتند.
یکی از قصههای جذاب فیلمهای ورزشی، مربوط به آن دسته از آثار است که ما با تیمی روبهرو میشویم که هرکدام از آنها مشکلات زیادی دارند، راه سختی را طی کردند و حالا قرار است رو در روی تیمهای پرقدرتتر از خود قرار بگیرند، درونمایهای که در اکثر آثار این ژانر وجود دارد. این فضا بهخوبی در مستند «بچههای زمین خاکی» نیز وجود دارد. ما با بازیکنان تیم آشنا میشویم، حتی در برخی موارد با خانوادههایشان هم آشنا میشویم. با دروازهبان تپلی که با خواهر کوچکش درگیر شده، پسربچهای که پدرش روی او برای کار در کوره آجرپزی حساب کرده و مربی جوانی که بدش نمیآید این حوزه را به طور حرفهای ادامه دهد.
بیشتر بخوانید:
«شورش علیه سازندگی»؛ روایتی یکدست از زمان از دسترفته
عاشقانهای برای زادگاه جنگزده در ارتفاع ۱۸هزارپایی
رمزگشایی از انتقام سخت در مستند «اخراج»
نقد بیتوجهی ساختاری به فرودستان در «بیجه»
«انیمیشن ایرانی» تاریخ پویای ۷۰ سال پویانمایی در ایران
«عابدان کُهنز»؛ یک سند تصویری تربیتی و الگویی برای کار تشکیلاتی با عطر شهادت
اراده «چشمها و دستها» برای ادامه امیدوارانه زندگی
واکاوی جدای بحرین از ایران در مستند «آسوده بخواب کوروش»
مستند «۱۹۱۹»؛ روایتی از یک قرارداد ننگین که اجرایی نشد
آغاز همه چیز از صفر
تمام این موارد در کنار هم، به جذابیت مستند کمک کرده است و سبک روایی آن دقیقاً همان چیزی است که این قبیل آثار به دنبال آن هستند. تیمی که از صفر (و بعضاً زیر صفر) شروع میکند، زمین تمرینش را خودش آماده میکند، لباسهای یکدست میخرد، تمرین میکند، تمرین میکند، تمرین میکند و در روز مسابقه نهایی با دست پر از میدان خارج شده و قهرمان میشود. البته تفاوت عمده این مستند با کارهای ورزشی سینمایی این است که در آن فیلمها این تیمهایی که از قهرمانهای گمنام تشکیل میشود، معمولاً یک یا چند بازی شکست میخورند و سپس با بازگشتی قهرمانانه از همه رقبا انتقام میگیرند، ولی بازیکنان تیم همیاری به قدری خوب بازی میکنند که هیچ رقیبی توانایی مقاومت در مقابل آنها را ندارد.
البته ما فقط یک مسابقه رسمی آنها را میبینیم و نتیجه مابقی بازیهایشان و رسیدن بهعنوان قهرمانی را در نریشن کار متوجه میشویم، اما آنها در همان تک بازی (که اولین مسابقه و یکی از حساسترین رقابتهایشان بود) خیلی پرقدرت ظاهر میشوند و پنج بار دروازه حریف را باز میکنند، حریفی که آنها هم دقیقاً شبیه به حریفهای پولدار و قدرتمندی که در فیلمهای ورزشی شاهد حضورشان هستیم، در ابتدا خیلی چغر و بدبدن به نظر میرسند و از طرف اعضای خانوادهشان هم حمایت میشوند، اما در نهایت با شکست سنگینی مواجه میشوند!
در انتهای این مستند دو مسئله مهم وجود دارد، یکی روایت اتفاقاتی که برای بازیکنان تیم «همیاری» که همگی از کودکان کار هستند، بعد از حضور در این مسابقات افتاده و سه نفر از آنها با قراردادهای رسمی به عنوان بازیکنان حرفهای و فوتبالیست نوجوان کارشان را در تیمهای فعال در لیگ داخلی آغاز کردند و دیگری سکانسی است که نشان میدهد این بچهها بعد از بازی و کسب آن پیروزی ارزشمند، بار دیگر به شغل خانوادگیشان یعنی آجرپزی بازمیگردند و این بار با خنده و انرژی مضاعف کارشان را انجام میدهند.
بیشتر بخوانید:
«سمفونی حمید»؛ سایه سنگین مرد سربهزیر
بررسی فاجعه مرگ پرندگان میانکاله در «پرواز بیبازگشت»
بازخوانی «حماسه ملبورن» از زبان حماسهسرا
داستان مردی که «هوای» کارگران را دارد
تلخیهای جنگ ۴ ساله بوسنی در مستند «داماد بوسنی»
زندگی و زمانه روحالله از چشم «بانو قدس ایران»
«زمستان است» روایتی تاریخی از خیابان لالهزار تهران
نقش جاسوس انگلیسی در کودتای ۲۸ مرداد به روایت «کودتای ۵۳»
«کمیته» موفق در سوژهیابی، ناکام در رفع ابهام از یک ابهام
جلب ترحم نه، نشان دادن واقعیت
قطعاً نه فیلمساز و نه کسی از منتقدان موافق کار کردن کودکان نیست، علیالخصوص بچههای بااستعدادی که به دنبال عشقشان یعنی فوتبال هستند و در این راه هم از جان و دل مایه میگذارند، اما نمیتوان منکر وجود چنین مسائلی در جامعه بود. خانوادههای فراوانی در جایجای کشور ما حضور دارند که زندگی سختی دارند و به دلایل مختلف کودک آن خانواده مجبور است بیرون خانه کارهای سنگین انجام دهد. به تصویر کشیدن دردی که این کودک آن را تجربه میکند کاری و سخت نیست، فقط یک دوربین میخواهد که ۲۴ ساعته آن فضا را به تصویر بکشد و مجموعهای از لحظات تلخ و سنگین و دردناک را پشت هم قطار کند، هنر دقیقه آن است که امید موجود در این خانوادهها را به تصویر بکشید، به آن پر و بال بدهید و این امید را به دیگران هم تزریق کنید.
شاید به چشم خیلی از تماشاگران مستند «بچههای زمین خاکی» مستندساز به دنبال جلب ترحم از طریق نشان دادن بخشی از زندگی این کودکان کار باشد، اما میتوان این ادعا را با ادلهای از خود مستند به چالش کشید. چیزی که ما در مستند میکائیل دیانی میبینیم، این مسئله است که بروبچههای حاشیهنشین پایتخت به اندازه کافی توانمند و با استعداد هستند و اگر به همان میزانی که تهرانیها یا اهالی شهرهای بزرگ، امکانات در اختیارشان قرار بگیرد، یا توسط تیمهای استعدادیابی دیده شوند، میتوانند به هرآنچه که میخواهند برسند، حالا این خواسته میتواند بازی در یک تیم حرفهای فوتبال باشد یا هرچیز دیگری.
در این مستند امید و امیدواری حرف اول را میزند، کلیدواژهای که سالهاست به گمشده بخش بزرگی از جامعه ایرانی بدل شده و بد نیست هرازگاهی آن را در آثار نمایشی مختلف ببینیم، آثاری مثل مستند که حقیقت را به تصویر میکشد و گاهی این مسئله را به قدری عریان به مخاطب القا میکند که تأثیر منفی دارد. مستندهای اجتماعی به همان میزان که میتوانند در تکثیر و القای تلخی موفق باشند، در بازآفرینی امید نیز مؤثرند، به شرط اینکه با سوژههای جذاب و زاویه نگاهی درست آنها را ساخت و پرداخت.
انتهای پیام/۴۱۷۳/پ
انتهای پیام/